میرحامدحسین نیشابوری هندی یکی از بزرگ پاسداران حریم ولایت در قرن سیزدهم هجری است. خاندان این علامه مجاهد همگی در علم و زهد و فضیلت سرآمدان روزگار خود و مدافعان مذهب حقه امامیه در جوامع اسلامی به ویژه هندوستان بوده اند. کتاب شریف «عبقات الانوار فی مناقب الائمه الاطهار علیهم السلام» از شاهکارهای علمی و اعتقادی شیعه و برترین اثر علامه به شمار می رود.
چكيده:
ميرحامد حسين هندى (1246 ـ 1306 ق) از دانشمندان شيعه قرن سيزدهم در هند است كه كتاب «عبقات الانوار» او در اثبات امامت، جاوانه است. وى مجموعهاى از نامهها و نوشتههاى متفرّقه خود را در كتاب «الدرر السنيّة» گرد آورده است. اين كتاب كه تاكنون چاپ نشده، گوشهها و زاويههايى از زندگى ميرحامد حسين را بازمىگويد كه تاكنون در جايى گفته نشده است.
كتاب يادشده در زمان حيات مؤلّف توسط محمّدجعفر ظهيرى گرد آمده است. نگارنده در اين مقاله، جنبههايى از زندگى علمى و عملى ميرحامدحسين را براساس آن كتاب بيان مىدارد؛ از جمله: جمعآورى كتابهاى نفيس، گردآورى كتابهاى ضدّ شيعه و پاسخگويى به آنها، گزارش سفر حج و عتبات عاليات در سال 1282 قمرى، وصيت نامه اخلاقى، مشكلات و بيماريها.
نويسنده مقاله، نمونهاى از خطبههاى ميرحامدحسين را براى نشان دادن سجع در نگارش وى و نوشتارى در استغاثه به حضرت ولى عصر ارواحنا فداه را نيز آورده است.
مقدّمه:
ميرحامد حسين موسوى نيشابورى هندى (م 1306 ق / 1268 ش) مجاهد و علّامه بزرگى است كه كتاب عظيم «عبقات الانوار» را براى شناساندن مقام امامت و ارزش شخصيّت انسانى در رابطه با پيروى از امام معصوم و بنياد فلسفه سياسى در اسلام و موضع متعالى و بر حقّ مذهب تشيع و… نوشت.
در اين نوشتار پيش از آنكه به نكات مهمّ نامههاى او اشارهاى كنيم، ذكر شرح حال مختصرى از اين عالم بزرگ، در خور است.
علّامه شيخ آقا بزرگ تهرانى درباره مير حامد حسين هندى، چنين مىنويسد:
سيّد ميرحامد حسينبن سيّد محمّدقلى… موسوى نيشابورى هندى، از بزرگترين متكلّمان و عظيمترين عالمان مُتبَحِّر شيعه، در اوايل اين سده. در لكنهو به سال 1246 ق / 1210 ش زاده شد. در همانجا نزد پدر خويش، جناب سيّد محمّدقلى موسوى ـ كه از عالمان بزرگ بود ـ درس خواند و تربيتى نيكو يافت و مبادى علوم و علم كلام و عقايد را از پدر فراگرفت. فقه و اصول را نزد سيّد حسين نقوى (از عالمان هند) بياموخت. حكمت و معقول را نزد سيّد مرتضىبن سيد محمّد، و ادبيات را نزد مفتى سيّد محمّد عباس تحصيل كرد. ميرحامد حسين، عالمى پر تتبُّع بود و پر اطّلاع و محيط بر آثار و اخبار و ميراث علمى اسلامى. او در اين تتبّع و احاطه به مرتبهاى رسيد كه هيچكس از معاصران او و متأخّران، بلكه بسيارى از عالمان قرن پيش نيز به پايه او نرسيدند. همه عمر خويش را به بحث و پژوهش در اسرار اعتقادات دينى و حراست اسلام و مرزبانى حوزه دين راستين بگذرانيد.
علّامه تهرانى مىافزايد:
من در سدههاى اخير كسى را نمىشناسم كه در اين راه چونان او جهاد كرده و كوشيده باشد و همه چيز خويش را در راه استوارى حقايق مسلّم دينى از دست داده باشد. چشم روزگار، در سرتاسر آباديها و اعصار، در پژوهش و تتبّع، در فراوانى اطّلاع، در دقّت نظر و هوش، در حفظ و ضبط مطالب، كسى چون او را نديده است. (نُقباءُ البَشَر (از طبقاتُ اعلامِ الشيعة) ج 1، ص 347 ـ 350)
علّامه امينى نيز در عظمت او و ارزش كتاب «عبقات الانوار» در موارد متعدّد سخن گفته است. از جمله، در جلد نخستين «الغدير» در فصل «اَلْمُؤَلّفونَ في حديثِ الغدير»، عبقات الانوار را مطرح مىكند مىگويد:
ميرحامد حسين، حديث غدير، اسناد آن، متواتر بودن آن و معناى آن را در دو جلد بزرگ، در 1080 صفحه، گرد آورده است. و اين دو جلد، از مجموعه كتاب او «عبقات» است. (الغدير، ج 1، ص 321)
مؤلف كتاب «ريحانة الادب» نيز درباره وى ـ زير عنوان «صاحب عبقات الانوار» ـ چنين نوشته است:
حجّة الاسلام و المسلمين، لِسان الفقهاء و المجتهدين، تَرجُمان الحكماء و المتكلّمين، علّامةُ العصر، ميرحامد حسين موسوى هندى… علاوه بر فقاهت و ديگر علوم دينيه، در علم شريف حديث و اخبار و آثار، معرفت و احوال رجال فريقين و علم كلام، خصوصاً در مبحث امامت، داراى مقامى عالى، و كثرت احاطه و تبحّر علمى او مُسَلَّم يگانه و بيگانه و عرب و عجم و عامّه و خاصّه بوده، و در مدافعه از حوزه ديانت و بيضه شريعت اهتمام تمام داشته و تمامى ساعات و دقايق عمر شريفش در تأليفات دينى مصروف بوده و آنى فروگذارى نداشته، تا آنكه دست راست او از كثرت تحرير و كتابت عاطله شده، و در اواخر با دست چپ مىنگاشته است. و از مراجعه به كتاب «عبقات» او مكشوف مىگردد كه از صدر اسلام تا عصر وى، احدى در فن كلام، خصوصاً در باب امامت، بدان منوال و نمط تصنيفى نپرداخته. (ريحانة الادب، ج 2، ص 432 ـ 433)
كتاب «عبقات الانوار» شاهكار علمى شيعه در رشته مناظرات و عقايد و امامت
در اينجا بايد ياد كنيم با اينكه كتاب «عبقات الانوار» شاهكار علمى شيعه در رشته مناظرات و عقايد و امامت، در سده سيزدهم اسلامى است و مؤلّف آن داراى جوانب گوناگون خدمات و تعهّد مىباشد، مع الأسف در زبان فارسى، كمتر نوشتارى درباره اين عالم ربّانى و مجاهد اسلامى انتشار يافته است. لذا در اين مقاله سعى بر آن بود كه با بررسى گذراى نامهها و مكاتبات وى ـ كه بيان كننده مسائل و حوادث دوران زندگى، دردها و آلام، اهداف و آمال، همّت و سعى خستگىناپذير او و… است ـ قدمى هرچند ناچيز در معرّفى اين عالم بزرگ و مرزبان متعهّد و سلاله پاك پيامبر 9 برداشته باشيم. «و من اللهالتوفيق و عليه التكلان.»
البتّه اين مصلح دينى و مجاهد اجتماعى، آثار علمى و تأليفات بزرگ و كوچك ديگر نيز داشته است كه شيخ آقا بزرگ به ذكر آن تأليفات نيز مىپردازد.
اين نگاه گذرا به نوشتهها و نامههاى علّامه مير حامد حسين هندى، براساس كتاب خطّى وى به نام الدرر السنيّة مىباشد. اصل اين كتاب در كتابخانه جواديه شهر بنارس هند بوده و فيلم آن در كتابخانه مركز احياء ميراث اسلامى قم موجود است و تنها مأخذ مقاله، همين كتاب است.
مير حامد حسين در كتاب الدرر السنيّة
مرحوم مير حامد حسين در كتاب الدرر السنيّة، مجموعهاى از نوشتههاى متفرّقه خويش را گرد آورده كه شامل مكاتبات شخصى با علماى معاصر خويش و تقريظهايش بر بعضى از كتابها و حاشيهها و توضيحاتش درباره اشخاص و نويسندگان كُتُب موجود در دسترس وى و نيز قضاياى شخصى و داستانهايى چند از قديم الايّام است.
علّت جمع آورى اين نوشتهها، عمدتاً، بار ادبى آنهاست كه در غالب آنها به چشم مىخورد. در نظر بسيارى از علماء در قرون گذشته، مسجّع و موزون آوردن نوشتههاى نثر، نوعى هنر ادبى و بديع به شمار مىرفت.
بدين روى، مىتوان گفت كه مرحوم مير حامد حسين در اين نوشتهها ادبيات بديعى به كار گرفته كه براى اهل ذوق و ادب بسيار قابل توجّه است؛ ولى براى كسانى كه ذوق ادبى چندانى ندارند، اينگونه مسجّعگويى و موزونسازى جملات، نوعى اغراق و بازى كردن با كلمات است كه بار علمى چندانى ندارد؛ بلكه ممكن است به جهت لغو بودن در تشبيه و اغراق گفتن در صفت، نوعى دروغ جدّى در حقّ كسانى كه نويسنده در وصفشان قلم فرسوده است، به شمار آيد.
چند نكته
1. چند برگ از وسطهاى اين كتاب افتاده و بعضى از مطالب ناقص مانده و يكى از برگها نيز پاره شده و قسمتى از آن افتاده است.
2. بسيارى از نامهها خطاب به آقاى سيّد بركت على از علماى شيعه آن زمان هند است. «ايشان از شاگردان سلطان العلماء بوده و در علم رياضى و فقه، يگانه روزگار. در شهر لاهور سكونت داشت و خدمات دينى انجام مىداد و در سال 1270 ه ق وفات يافت.» (مطلع الانوار، سيد مرتضى حسين صدر الافاضل، ترجمه محمّد هاشم، مشهد انتشارات آستان قدس رضوى چاپ اوّل، 1374 ش، ص 143)
3. اين كتاب ـ كه به گفته نويسندهاش شامل نوشتههاى دوران جوانى اوست ـ در حدود سال 1285 ه . ق / 1247 ه . ش تنظيم و نوشته شده است؛ چرا كه بعضى از تاريخهاى نگاشته شده در آن كتاب به سال 1278 و… تاريخگذارى شده است. آنگاه شخصى به نام محمّد جعفربن محمّدجوادبن محمّد كاظم ظهيرى ظاهراً در تاريخ 17 ربيع الثانى 1296 ه . ق آن را رونويسى كرده است.
و بعد فهذا مجموع أنيق و سفر رشيق سميّته بالدرر السنيّة. جمعت فيه ما كتبت في عنفوان الشباب من المكاتيب التي بها كوس المودّة بيني و بين الأحباب. (الدرر السنيّه، ص 41)
4. در صفحاتى از كتاب، داستانهايى از مرحوم مير حامد حسين نقل مىگردد كه شايد در عنفوان جوانى نوشته شده باشد و در ظاهر افسانه گونهاش، حكمتهاى نغز و اشارات دقيق براى اهل آن در بر دارد؛ همچون داستان جوان داراى همسر كه به دختر پيرمردى سالمند علاقهمند مىگردد و با وجود شرايط سخت مطرح شده، جلاى از وطن و همنشينى با فقر و تهيدستى را مىپذيرد و سرانجام پس از سپرى شدن مدت زمانى و به دست آوردن رضايت خاطر پيرمرد، توسّط پيرمرد به در غارى آورده مىشود كه انتهاى آن خانههاى مجلل و امكانات رفاهى و گنجهاى فراوان قرار دارد و كليد آنها در اختيار جوان قرار داده مىشود تا هرگونه مىخواهد بهره بردارى نمايد…
فأعطى الشباب ]الشابّ[ مفاتيحها و قال: هذه الأموال و المساكين و الأسباب و الخزائن يتعلّق بک و في اختيارک، صَرِّفها كيف شئت و أنّي شئت، فأنت شابّ صالح، أثر السعادة منک لائح و علم السّيادة عليک واضح؛ إلى عبادة ربّک كادح و لنفسک ناصح، و الله و رسوله لأمثالک مادح. (همان، ص 237 ـ 238)
يا داستان تاجر جهانديده و سرد و گرم روزگار چشيده كه مرگ را بر خود نزديك مىبيند، لذا زبان نصيحت بر فرزندانش مىگشايد؛ امّا آنها به جاى گوش فرادادن، سخنان او را به تمسخر و خنده مىگيرند كه سرانجام داستان با حسرت و تأسّف تاجر بر حال ايشان پايان مىيابد. (همان، ص 240)
به عنوان حُسن ختام اين بخش، اشاره مىكنم به اينكه آن مرحوم در يكى از يادداشتهاى خويش راجع به تحريم مُغالاة (بالا بردن مهريّه زنان) اين جمله را آورده است كه: لا يجوز تجاوز المهر من المهر السنّة و هو خمس مأة درهم. (همان، ص 293)
با توجّه به اينكه ديه كامل انسان حدود ده هزار درهم محاسبه مىشود، مىتوان گفت كه مهر السنة حدود يك بيستم ديه انسان بوده است.
جمعآورى نامههاى ارسال شده و نوشتههاى پراكنده
نكته مهم در اين مجموعه نوشتههاى ميرحامد حسين، اهتمام ايشان به جمعآورى نامهها و نوشتههاى متفرّقهاش در زمان خود اوست كه در آن زمان با نبودِ امكانات تكثير چون كاربُن و فتوكپى و چاپ و فيلمبردارى و… (به جز رونويسى) مهمّ است. او قبل از تكثير و نسخهبردارى از نوشتههاى خود بيشتر به فكر محتواى نوشته خود بود كه در پاكتى به سوى مخاطب مىرفت يا در لابهلاى كتابى براى آيندگان و خوانندگان مىماند و غالباً بيش از يك نسخه از نوشتههاى خود را نداشتند كه آن هم غالبآ از آفات دهر، مصون نمىماند و از بين مىرفت.
ايشان در راستاى تحقق اين امر، حتّى به برخى از دوستان خود همچون سيّد على حسن ـ كه قبلاً نامههايى ادبى از وى دريافت نموده بود ـ درخواست جمعآورى و حفظ آنها را مىكند و علاقه خود را به امانتگيرى آنها براى نسخهبردارى و سپس استرداد آنها ابراز مىنمايد:
إنّي أصوب أن أجمع في مجموع ما يجرى من المكاتبات بينكم و بين العبد…
فأعيرونيها حتّى أستنسخها ثمّ أردّها عليكم بأصلها، فإنّ الله يأمركم أن تؤدّوا الأمانات إلى أهلها. (همان، ص 103)
تقاضاى فوق، نشان مىدهد كه تصميم وى بر بازيابى و بازنويسى نوشتههاى شخصى و متفرقه خود كه حاوى نكات ادبى و علمى بوده است، در برههاى از زندگى وى اتّفاق افتاه و از اوّل چنين تصميمى بر جمعآورى نداشته است؛ هرچند كه بعد از آن، احتمالِ دو نسخه نمودن نوشتههايش بعيد نمىنمايد.
جمعآورى كتابهاى نفيس
مسئله مهمّ ديگر در اين نوشتهها، اهتمام مير حامد حسين به تهيّه كتابهاى نفيس و ناياب خطّى يا چاپى در حدود 160 سال قبل است كه چاپ كتاب به آسانى و گستردگى زمان ما نبوده و ارتباطات و حمل و نقل نيز به اين صورت قوى و آسان نبوده است. بدين جهت، در بعضى از نامهها از مخاطب خويش مىخواهد كه فهرست كتابهاى خود را براى او بفرستد يا كتاب خاصّى را برايش تهيه كند يا براى استنساخ مدّتى به او عاريه دهد. در اينجا قسمتى از مكاتبات ايشان را درباره تهيّه كتب نفيسه مىآورم.
و لا يخفى عليكم أنّي متهالک على الاطّلاع و العثور على الكتب النفيسة القديمة التي هي من غنائم الدهور، لا سيّما كتب الرجال و الحديث و السير؛ فإنّها من محاسن الغرر و نفائس الدرر. فأطلب منكم فهرس خزانة كتبكم العالية الكثيرة… فلعلّه يكون فيها كتاب من الكتب المطلوبة للحقير فأستكتبه أو أبتغي نقل بعض مقاماته… (همان، ص 201)
أنا مشغوف برؤية كتاب العِقد لابن عبد ربّه الأندلسيّ، و هو في خزانة كتب جنابک القدسيّ. فلو أرسلته عليّ به سَأرُدُّه… (همان، ص 3)
از برخى نوشتهها به نكات جالبى دست مىيابيم كه اشاره دارد به اهمّيّت فوقالعادهاى كه مرحوم ميرحامد حسين براى جمعآورى كتب نفيس علمى و جلوگيرى از افتادن آنها به دست مخالفين قائل بوده؛ به حدّى كه حتّى با نداشتن توان مالى، كتابها را در بازار به قيمت بيشترى خريدارى مىنمود؛ به شرط تحويل پول آنها در روزهاى آينده.
فإذاً الصحّاف في بعض الدكاكين و عنده هذه المجلّدات الثلاثة يريد بيعها على بعض معتقدي الثلاثة فدنوت منه و أخذت المجلّدات و قلت: أنا أشتريها… قلت: أنا أذهب الآن بالمجلّدات و تعال غداً في مسكني، أعطيک قيمتها بما ترضى… (همان، ص 55)
گاه نيز اين مجاهد نستوه، از نبودِ توان مالى براى دست يافتن به اين هدف مقدّس، به شدّت مىنالد و اظهار تأسف و حسرت شديد مىنمايد كه اينها همه بيانگر غيرت دينى و همّت والاى آن بزرگ مرد دارد.
… و ما سطرتم من حال الأسفار التى هى فى معروض البيع، فقد اطّلعت عليه، و لكن يصعب تيسّر القيمة في هذه الحال. (همان، ص 166)
در مجموع، نام برخى از كتابها كه مرحوم مير حامد حسين درخواست تهيه يا چاپ يا سخن از استرداد آنها براى جمع آورى به ميان مىآورد، بدين شرح است :
1. در صفحاتى از نامههاى خود ماجراى خريد صندوقچه آهنين در بندر (احتمالاً بصره يا جدّه) را بازمىگويد كه حاوى كتاب «شرح علّامة العبرى على منهاج الأصول إلى علم الأصول البيضاويّ» بوده است؛ امّا سرور ايشان بيشتر مىشود وقتى كه در اين كتاب، بيان صريح اين عالم سنّى، بر ساختگى بودن حديث مرفوعه از پيامبر اكرم 9 (اقتدوا باللّذين أبيبكر و عمر) را مشاهده مىكنند. (همان، ص 16ـ17)
2. در صفحاتى ديگر، مطالبى در باب سرقت كتابهاى ايشان در جريان آشوبى در شهر و رسيدن يكى از كتابها به نام «توضيح الدلائل على ترجيح الفضائل» به دست شخصى به نام آقا محمّد على، و در خواست استرداد آن به صاحبش قلم آمده است. (همان، ص 20 ـ 21)
3. در نامهاى ديگر، از متوسّل شدن به عمّال حكومتى و صاحبان قدرت همچون نواب امينالدوله المعزول براى چاپ كتاب «تمام مطاعن الخالفة الأوّل» و همچنين به چاپ رساندن بسيارى از كتابهاى دينى و وقف آنها بر مؤمنين توسّط همين شخص، سخن به ميان مىآورد. (همان، ص 43)
4. در نوشتهاى ديگر، از بعض افاضل، درخواست مىكند كتاب «الشرح الكبير» كه به تازگى در كربلا و نجف، چاپ گرديده و همچنين كتاب «مجمع البحرين» و كتاب «قوانين» را براى وى خريدارى نموده و بفرستند. (همان، ص 44)
5. او حتّى گاهى از طرف اشخاصى همچون سيد محمّدتقىبن علّامه سيّد حسين، ملقّب به ممتاز العلماء، به بعضى از بزرگان نامه نوشته و اطّلاع خود بر سفر آنها بر مصر و همچنين دستيابى به برخى از كتابهاى قديمى نفيس و شروع به چاپ نمودن آنها را يادآور مىشود. و سپس از تمايل خود به چاپ بعضى از اين كتابها همچون «جمهرة النسب» كلبى، «أنساب الأشراف» مداينى، «تاريخ الضياء» مقدسى سخن مىراند و در آخر فهرستى از كتابهاى چاپ شده آنها را طلب مىكند. (همان، ص 197 ـ 198)
6. در صفحاتى از كتاب، اشاره به اين نكته مهمّ دارد كه ايشان در راستاى تحقق اين امر، تنها به مرزهاى كشورهاى اسلامى اكتفا نمىنمود. لذا وقتى بر چاپ تعدادى كتاب مهم مخصوصاً در علم رجال و تاريخ و سيره در كشور آلمان مطلع مىشوند، در جستجوى يافتن فهرست اين كتابها نيز بر مىآيند. (همان، ص 199)
فى الفنون الرئيسة لا سيّما كتب الرّجال و التواريخ و السير، فإنّها من محاسن الغرر و نفائس الدرر. و قد سمعت أنّه قد طبع في مدينه جرمن… فأبتغي منكم أن تطلبوا لي فهرس هذه الأسفار و تمنّوا عليّ بإرساله…
با توجّه به زحمات شبانهروزى اين عالم نستوه و صرف بخش اعظم عمر شريف خود در امر جمعآورى كتب علمى و نسخهنويسى آنها، زحمات او به صورت كتابخانه عظيمى به نام ناصريّه با 000/000/30 جلد (به نقل از صحيفة المكتبة، شماره 2، ص 14) كتاب از نفايس مطبوعات و نوادر مخطوطات به بار نشست كه نتيجه همّت اين عالم بزرگ و فرزند برومندش سيد ناصر حسين است.
جمعآورى كتب ضدّ شيعه و ردّنويسى بر آنها
مسئله ديگر در اين نامهها و نوشتهها، سعى آن مرحوم بر جمعآورى كتابهاى ضدّ شيعه و ردّيهنويسى بر آنهاست كه با توجّه به كمبود امكانات و محدويتهاى آن زمان، اين اقدام از سوى عالمى شيعه و غريب در ميان انبوهى از اهل سنّت و مخالفين خود بسيار ستودنى است.
البتّه در سده چهاردهم، مسائل ديگرى مطرح شد و دهها تأليف ديگر از ناحيه مخالفان پديد آمد. اينجا بود كه عالمان شيعه شروع به پاسخگويى به اشكالات و شبهات جديد مخالفين شيعه كردند و بدينگونه آثار علمى عظيم شيعه همچون كتاب جهانى «الغدير» و كتاب عظيم «اَلذَّريعة» پديد آمد. (ميرحامد حسين، محمّدرضا حكيمى، ص 97) امّا همه اين عالِمان خود را وامدار كارهاى عظيم علمى ميرحامد حسين در اين عرصه مرزبانى عقايد شيعه مىدانند. صلابت و تعصّب زياد وى در تبرّى از دشمنان اهل البيت : نيز از لابلاى اين نوشتهها كاملاً مشهود است. فعّاليّتهاى ميرحامد حسين در اين زمينه را به دو مرحله مىتوان تقسيم نمود.
الف ـ جمعآورى كتابهاى موافقين از اهل سنّت
هر صاحب عقل و منطق و آشنا به طريق مناظره مىداند كه قبل از پرداختن به پاسخ اشكالات بايد بتوان دلائل و سخنانى از عالمان و بزرگان مورد اعتماد آنها شناخت و اقامه كرد تا خصم را قانع و دليلش را نقض كرد. مرحوم علّامه به اين نكته، كاملاً توجّه داشته و سعى و تلاش بسيار در تحقّق آن مبذول نمودهاند. به عنوان نمونه به مواردى اشاره مىكنيم:
1. در نامهاى چنين مىنويسند:
دلم بسيار شيفته تحصيل كتابهاى مناقب اهل بيت : است كه توسّط عالمان اهل سنّت نوشته شده و اينگونه به ذهنم خطور مىكند كه در شهر بغداد ـ كه محلّ اجتماع اهل عناد و تجمّع بزرگان مشهور آنهاست ـ در اين موضوع كتابهاى بسيار موجود باشد. اگر شما تلاش كنيد و كمر همّت ببنديد و جناب شيخ عبدالحسين طهرانى را به تهيّه اين كتابها تحريك كنيد، حتماً تعدادى از اين كتابهاى با ارزش را به دست خواهيد آورد. من در اين نامه، فهرستى از نوشتههاى اهل سنّت در فضائل حضرت على 7 را مىنويسم تا عاملى براى تحقّق اين درخواست و بردارنده موانع باشد. (الدرر السنيّه، ص 26)
2. در نوشتهاى ديگر پس از تحقيقى دقيق، نام كتاب «اتحاف الورى بأخبار أمّ القرى» و نسبت آن به ابنجوزى را نادرست مىشمارد و سپس با جملاتى عاشقانه، موضوع كتاب را مىستايد كه :
امّا اصل موضوع اين كتاب (اخبار مكّه) كه پاره جگر، تكه پوست، ميوه دل و غايت مراد من است، بلكه بر من گرامىتر است از روح و نفسى كه ميان سينهام جاى دارد. نفسم در حال تلف شدن است از اينكه اثرى از آن در شهرها و ساختمانها و منطقهها نيافتم. لذا به دوستانم نوشتم همّت نموده يك نسخه از اين كتاب را براى من تهيه كنند تا آن مقدارى كه چاپ شده. و اين كتاب از اول است تا سرزنش نماز تراويح…
والأصل الموضوع من هذا الكتاب، الذي هو فلذة كبدى و بضعة جلدي و ثمرة فؤادي و غاية مرادي، بل هو أعزّ عليّ من روحي و نفسي… في تحصيل نسخة من هذا الكتاب بقدر ما طبع منه و هو من الأوّل إلى طعن التراويح من مطاعن عمربن الخطّاب. (همان، ص 181)
3. ايشان در راستاى هدف اثبات امامت، در صدد اثبات اين مطلب برمىآيد كه برخى مؤلَّفات مهم و مورد استناد شيعه تأليف دانشمندان اهل سنّت است؛ همچنان كه در نوشتهاى مىخوانيم:
مصنّف اين كتاب «الإمامة و السياسة» عبداللهبن مسلمبن قتيبه، سنّى موثوق و متعمد اهل سنّت است. و اهل سنّت كلمات و رواياتش را نقل مىكنند.
وثوقه و ثقته و عدالته منتشر فيما بينهم كانتشار النهار. (همان، ص 259)
امّا نهايت جواب آنها در مقابل روايات منقول در كتاب او، اين است كه منكر نسبت اين كتاب به ابنقتيبه مىگردند. امّا آنچه اين شك را برطرف مىكند و داروى انسانهاى مريض است و تشنگى آدم تشنه را برطرف مىسازد، اين است كه ابنفهد مكى صاحب كتاب اتحاف ام القرى ـ كه شخص مورد اعتماد و وثوق نزد اهل سنّت است ـ تصريح نموده به اينكه كتاب الامامة و السياسة تصنيف عبداللهبن قتيبه است.
ب ـ ردّنويسى بر كتب ضدّ شيعه و تلاش براى چاپ و نشر آنها
با توجّه به سيره و عملكرد اميرمؤمنان و ائمّه معصومين : يكى از مهمترين وظايف عالمان آگاه و مسئوليت شناس شيعه ـ در عين بيان حقايق و دفاع از موضع حق ـ پرهيز از بيان اختلافات به صورتى زيانآور مىباشد تا به جايگاه جهانى اسلام زيان نرسد و صنوف مسلمانان پراكنده نگردد. امّا آن هنگام كه فتنههاى استعمار، موجب تفرقه و تشتت و اختلافات داخلى مىگردد، اين وظيفه عالمان مسئوليتشناس و تعهّدگراست كه به پا خيزند و با تأليف كتابهاى علمى و تحقيقى، به شكستن بتها بپردازند.
مرحوم ميرحامد حسين در طول عمر خود به اداى اين رسالت بزرگ پرداخته است. برخى از نوشتههاى وى كه در اينباره، عبارتاند از:
1. نامهاى مفصّل كه در آن گويد: آن را نوشتم در وقتى كه با شدّت محنتها روبرو شدم و از بعضى روندگان راههاى غلط به بدكارى زمان شكايت كردم… من پس از اتمام علوم رسمى و مقدماتى، مشغول علم كلام و مناظره با مخالفان شدم و تلاشم را در نوشتن كتابهاى جالب و روشن متمركز نمودم؛ تا اينكه سه كتاب عظيمالشأن و عظيمة البرهان نوشتم :
الف ـ عبقات الأنوار في إمامة الأئمّة الأطهار، در ردّ حرفهاى نابجاى صاحب تحفه اثنى عشرية.
ب ـ شوارق النصوص في تكذيب فضائل اللّصوص. من آنجا شرح دادم كه فضيلتهايى كه در مورد خلفاء آمده همه ساختگى است. البتّه در كتاب، نصهايى از بزرگان با شخصيّت و بىنظير آنها كه در مسائل علمى بسيار دقيقاند نقل نمودم؛ و دلائلى آوردم كه دانشمندان قوى آنها را قبول مىكنند.
ج ـ استقصاء الإفحام فى نقض منتهى الكلام.
و اين سه كتاب بحمد الله، ريشه شبهات بدكرداران را كنده است.
صاحب «منتهى الكلام» وقتى ديد كه علماى شيعه از پاسخ دادن به او عاجز شدهاند و خود را از نقد كتاب او كنار كشيدهاند و با او روبرو نشدهاند و صورتهاى خود را از روبرو شدن از او برگرداندهاند، باد در غبغب انداخت و با زبان گزنده بر اهل حقّ حملهور شد.
فأعرضوا عن خطابه… و استكفوا ]استنكفوا[ لعلّو أقدارهم عن مناظرته، سمخ الناصب بأنفه و طمح بطرفه فشنّع على أهل الحقّ بلسان سليط. (همان، ص 182)
در مجالس خود و در ميان طرفدارانش مىگفت: اين اهل حقّ (شيعه) از اوّل تا آخرشان هيچ كدامشان نمىتوانند كتاب مرا ردّ كنند. شيعهها بيراهه مىروند. طرفدارانش مىگفتند: چرا بزرگان شما با اين همه امكانات كه داريد، با رفيق ما بحث نمىكنند و براى دفاع از مذهبتان دليلى نمىآورند؟
با اين حرفهاى زياد و كنارهگيرى بزرگان از مناظره، به جهت روشن نمودن اشتباهات او، خود به ميدان آمدم. و تصميم بر اثبات بىپايه بودن دلائل آنها گرفتم.
2. ايشان در مقدمه كتاب شوارق النصوص فى تكذيب فضائل اللصوص اينگونه مىنويسند:
… در زمان به دوران فقدان رسول اكرم نزديك بود و عدّه زيادى بودند كه مىتوانستند ميان حق و باطل يكى را انتخاب كنند؛ لذا اين انسانهاى بدسرشت به بافتن دروغهاى آشكار و مجعولات زشت جرئت نكردند تا در مورد وصىّ پيامبر به كار ببرند.
حتّى بر تغيير مناقب زيبا و محامد با ارزش اهل بيت پيامبر و نسبت دادن آنها به دشمنان نيز جرئت نيافتند. امّا پس از آن، بازار جعل حديث رونق گرفت و همه مشغول تبديل آثار شدند. حتّى افرادِ به ظاهر متديّن نيز وارد دروغهاى بى پايه گرديدند و هيچ دانشمندى يافت نمىشد، مگر اينكه سرنگون شده بود در كارهاى فجور و نابود كننده. اينان هر فضيلت زيبايى را كه براى على 7 و اولاد او بود، تغيير دادند و آنها را به مخالفان ائمّه و پيروان آنان نسبت دادند.
سپس به اين مقدار نيز اكتفا نكردند؛ بلكه شروع به ساختن دروغهايى در مورد وصى و خاندان گرامى او نمودند كه شخصيّت آنها را پائين مىآورد و با ايشان دشمنى ايجاد مىكرد.
پس تصميم گرفتم به نوشتن آنچه دروغ بودن خيلى از روايات اهل سنّت مربوط به برترى خلفاء و اصحاب پيامبر را ثابت مىكرد. و من از اهل سنّت مقدّماتى صريح و دلائلى آوردم كه تصريح به ساختگى بودن اين روايات جعلى دارد. (همان، ص 272)
3. اصولاً علّامه ميرحامد حسين مىكوشد با روشن نمودن فلسقه امامت، نشان دهد كه خلافت، به انتخاب بشرى نيست؛ بلكه به نصب و نصّ الاهى است. به همين سبب، ايشان در يادداشت كوچكى چهار تن بعد از رسول اكرم 9 را با اشاره گفتار يا كردار خودشان مورد سؤال قرار مىدهد تا فضائل هر يك شناخته شود.
1. أين الذي جدل شجعان الأبطال على الرمال، و بيّن الحرام من الحلال بأحسن تفصيل و إجمال، و طارت سخاءه و شجاعته في السّهل و الوعر و قلل الجبال؟
2. و أين القائل: كلّ الناس أفقه منه حتّى المخدّرات في الحجال؟
3. و أين المداوي بماء الرّجال (على ما نقل على حاشية الجلال)؟
4. و أين المشتهر بحبّ الوس يوم النّزال و الفرار من الباح و القتال؟
5. و أين النصل الأعقل المتصرّف بلاحقّ في الأموال؟ (همان، ص 262)
4. از بعضى نوشتهها (همچون مورد آتى) اينگونه برمىآيد كه مرحوم ميرحامد حسين با وجود مشكلات فراوان و تحمّل زحمت زياد، بر كتب ضدّ شيعه جوابيّه مىنوشتند؛ امّا آن آثار به دلائلى همچون فقر مالى مردم يا تبليغات سوء دشمنان، آنگونه كه بايد و شايد مورد استقبال مردم واقع نمىشد. اينجاست كه مىفهميم وظيفه ديگر عالمان، دعوت به ترويج و نشر كتابهاى دفاع از حريم تشيّع مىباشد. همچنان كه در صفحاتى مىخوانيم:
من يك نسخه چاپ شده كتاب را خدمت شما فرستادم. اميدوارم ترويج معالم دين بكنيد؛ همچنانكه علاقه شما به ريشهكن كردن معاندين دين است. از شما مىخواهم براى اينكه دل ناصبيها را به درد بياورى و دليل اقامه كنى، تعداد صد نسخه يا افزونتر از اين كتاب را بخرى تا هم فايدهرسانى كامل شود و هم هديه بدهى به فقراء مؤمنين كه نمىخرند؛ يا به علّت شبههافكنى دشمنان، و يا خالى بودن دستشان. همچنين از شما مىخواهم صد نسخه از كتاب را بخريد كه اين كتاب، دلِ دشمنان را به درد مىآورد؛ همچنانكه دستيابى به ثواب زيادى خواهد بود. (همان، ص 209ـ210)
سفر حجّ و عتبات عاليات
مرحوم مير حامد حسين طى نامهاى خطاب به يكى از دوستان خود به بيان خاطره سفر حجّ و عتبات كه در سال 1282 ق بدانها مشرف شده، مىپردازد. اين مطالب جالب و خواندنى از صفحات 9 تا 17 اين كتاب را در بر مىگيرد كه ما بخشهايى از آن را بطور مختصر براى علاقهمندان برگزيدهايم.
الف) سفر حج
پس از تحمّل مشقّتهاى فراوان و پيمودن راه طولانى و رسيدن به شهر مكّه، آب و غذاى آنجا با طبعم سازگار نبود؛ به طورى كه بدنم نحيف و لاغر شد و بيمارى من شدّت يافت و بر من آنقدر سخت گرفت كه همچون انسانهاى مارگزيده به خود مىپيچيدم و سختى زيادى را تحمل مىكردم. (همان، ص 10)
ب) سفر عتبات
پس از اتمام حج، براى رفتن به عراق و زيارت ائمّه : از طريق دريا، به سمت بندر جدّه حركت كرديم؛ امّا با سوار شدن بر كشتى، در اين سفر دريايى به مصيبتها و بلاهايى بدتر از سفر خشكى دچار شديم؛ از جمله آنكه :
1. در كشتى مرا با وجود بيمارى در اتاق تنگى قرار داده بودند كه در مدت دو ماه يا بيشتر كه سوار بر كشتى بوديم، به علت بيمارى نه روز از اتاق خود خارج مىشدم و نه شب.
از سوى ديگر، گرما و بوى نامطبوع مرا اذيت مىكرد تا حدّى كه به نهايت ناتوانى و تنگى نفس افتادم.
2. صاحب كشتى مخالف مذهب حقّه بود و در رفتار از بزرگان نادان خود پيروى مىكرد. با اينكه ادّعاى سياست داشت، امّا جزء افراد همج رعاع بود. در ابتداى سوار شدن، ظاهرى خوب و خوش از خود نشان داد؛ امّا پس از حركت، شخصيّت حقيقى او آشكار شد كه رفتارى همچون انسانهاى كينه توز با حجّاج داشت و حتى از دادن آب و هيزم براى پخت غذا امتناع مىورزيد. بسيار تندخو و خشن بود… عناد و سختگيرى او زمانى بيشتر شد كه نسبت به دزدى لباس و پول حجاج در كشتى بر او اعتراض شد. ديگر حتى آبى كه به مسافران مىداد، همچون آب دريا، تلخ بود كه با نوشيدن آن امكان بيمارى وجود داشت؛ خلاصه به نهايت درجه بدى رسيد. فصار صاحب المركب و أتباعه مصداق يزيد! (همان، ص 13)
3. برخى از همسفران با اينكه عدّهاى از آنها حاجى بودند، امّا رفتارى بسيار زشت داشتند؛ در گفت و گو رعايت ادب را نمىنمودند و با زبانهاى تندشان يكديگر را مىگزيدند و هر ساعت در كشتى آشوب و جنجال برپا مىكردند و در واقع، هيچ كس از اذيت و آزار آنها در امان نبودند. از شدّت كثيفى و بوى بد لباسهايشان به انسان حالت تهوّع دست مىداد. آنها از تميزى و نظافت بسيار به دور بودند و در نجاست و كثيفى فرو رفته بودند؛ متهمّكين في النجاسة و القذارة. (همان، ص 13)
4. نوزيدن باد موافق كه چه بسا روزهاى متمادى كشتى بر روى آب راكد مىماند و يك درجه هم حركت نمىكرد.
5. فردى كه دوست چندين ساله بنده بود و اميد به كمك و يارى او در سفر داشتم، اخلاقش تغيير كرد و تمايل به تكبر و ناز نمودن و بداخلاقى يافت. اگر به چيزى امر مىكردم، آن را انجام نمىداد و اگر از چيزى بر حذر مىداشتم، مرتكب آن مىشد. در واقع، خوف الاهى از دلش خارج شده بود و دوستى و رفاقت چندين و چندساله با مرا به دست فراموشى سپرده بود؛ تا اينكه مخالفت و تندخويى او زياد شد و كارهايى مرتكب شد كه هرگز انتظار نداشتم. در بندر مسقط از كشتى پياده شد و رفت به دنبال خواستههاى پست نفسانى خودش و از راه به دور شد و به آدمهاى گمراه اعتماد نمود و رفيق انسانهاى بد شد. پس شهر مسقط، مسقط ارزشهاى او شدو افتخارات خود را از بين برد : فصار المسقط مسقط اعتباره و مَنجس فخاره. (همان، ص 14)
مرحوم مير حامد حسين پس از بيان خاطرات سفر، نكاتى را يادآور مىشوند:
1. قصدم از بيان اين گرفتاريها، يادآورى لطف و عنايت خداوند متعال است بر اين بنده حقير كه با وجود اين مشكلات عديده به زيارت ائمّه راه يافتم. خداوند بر من كه سخت بيمار بودم، منّت گذاشت و پيمودن راههاى سخت و وحشتناك را آسان نمود و نگرانيهاى بسيارى را از من برطرف ساخت؛ تا اينكه به مرحلهاى از لطف رساند كه هرچه بر گرفتاريهايم اضافه مىشد، شوق و علاقهام بيشتر و ولعم زيادتر مىگرديد.
كلّما لقيت مكروهآ، زدتُ شغفآ و نزوعآ. و كلّما صادفت فجيعة، كثرت شغفآ و ولوعآ. (همان، ص 14)
تا اينكه خداوند بزرگترين سعادت ـ يعنى زيارت عتبات عاليات ـ را نصيب من فرمود.
2. بيان مشكلات سفر ننمودم مگر براى اينكه افرادى كه در سلامت و عافيت به سر مىبرند، بر انجام آن جرئت پيدا كنند و پا گذاشتن در اين راه و انجام كارهاى سخت و شاق بر آنها آسان شود.
3. اميد است خداوند متعال، شدائد و سختيهاى اين سفر را وسيله آمرزش گناهان بندگان خود قرار دهد؛ همچنانكه من چنين گمانى را به پروردگار خود دارم.
فلعلّ الله تعالى كفّر عنّي بهذه الشدائد معاصي الموبقة و جرائمي المخلقة التي اثقلت ظهري و صارت أغلالاً لنحري… (همان، ص 15)
سخن پايانى وى، ستايش و سپاس خداوند است به جهت نعمتها و توفيقهايش، و درخواست دعاى خير از زائر بارگاه ائمّه معصومين.
فالحمدلله الذي حباني ثبات القدم من هذه المضائق و وفّقني… لصير على هذه المزالق. (الدرر، ص 16)
أنا ملتمس كلّ من تشرف بالزيارة أن يبالغ في الدعاء لهذا المعترف بالخطاء. (همان، ص 36)
وصيّتنامه
از نوشتههاى جالب در اين مجموعه، رونوشت وصيتنامه الاهى و اخلاقى مرحوم مير حامد حسين در سفر حجّ به فرزندان و بازماندگان خويش است كه بسيار جالب و خواندنى است. ايشان ابتداى آن را با اقرار و اعتراف به وحدانيّت خداوند متعال، و نبوّت و رسالت پيغمبر خاتم 9 و امامت ائمّه معصومين: شروع مىكند؛ و از تمام فرزندان و خويشاوندان و دوستان خود دعاى خير مىطلبد و مىخواهد كه از حقوقى كه بر عهده او بوده و اداء ننموده است، درگذرند.
سپس فرزند خود سيّد حسين را طرف سخن قرار داده، دستورهاى مهم و اساسى به او مىدهند كه مىتواند نكات دقيق و لطائف طريفى براى عاشقان علم و معرفت و رهپويان راه حقيقت به ارمغان داشته باشد.
1. فرزندم، بر تو باد بر اينكه نماز و روزه و حجّ مرا دوباره اداء نمايى؛ زيرا اعمالى كه انجام مىدهم، اميد ندارم درست باشد. اگر امكانش باشد كه اينها را انجام بدهى، خوب است كه در اين كار اهتمام و تلاش بنمائى. امّا نسبت به اين درخواست احساس پشيمانى مىنمايم. زيرا عملى را كه بر خودم واجب بود، خوب رفتار ننمودم و حال وصيت مىكنم به ديگرى كه هم براى خود و هم براى من آن را انجام دهد.
ولكن أنا نادم من التوصية بذلک، حيث أنا لم أعمل لنفسي ما يلزمني و أوصى غيري بأن يعمل لنفسه و لنفسي و هذا عجب جدّآ. (همان، ص 38)
2. بر تو باد به تلاش در تحصيل علوم دينى و معارف الاهى. براى اين امر، اوّل يك كتاب در اصول دين بخوان و سپس كتابى در علم فقه از اول تا آخر مخصوصاً كتاب شرايع و شرح لمعه را. پس از فارغ شدن از آنها، كتابى مبسوط در علم فقه را مطالعه كن و همچنين از يك مجتهد زنده تقليد كن، ولو اينكه او جامع شرايط نباشد؛ زيرا اكثر علماء تقليد از مجتهد زنده را واجب مىدانند.
3. وصيت مىكنم تو را به تلاش در تصحيح و نشر كتابهاى پدرم (سيّد محمّدقلى «قدّس الله نفسه») كه هر آنچه از خير در دين و دنيا براى ما حاصل شده است، همگى از بركات اوست.
فإنّ كلّ ما حصل من خير في الدين و الدنيا فهو من بركاته و فيوضه. (همان، ص 38)
4. بر تو باد به ياد گرفتن علم تجويد. و در اين امر كوتاهى نكن؛ زيرا صحّت نماز بستگى به اين مسئله دارد. و بدان كه مهمّترين چيزى كه خداوند براى آن انسانها را آفريد، اشتغال به تكميل علوم دينى است. پس انسان بايد بيشترين توجه و مهمّترين روش و هدف اصلى او پرداختن به اين علوم باشد.
و ليعلم أنّ الاشتغال ]ب [ تكميل العلوم الدينيه أهمّ ما خلق الله له الإنسان؛ فليكن ذلک أكبر همّه و أعز مرامه و غاية مقصوده. (همان، ص 38)
5. بر تو باد به تلاش و كوشش در عبادت خداوند و اداى نماز با خضوع و خشوع و دستيابى به شرايط آن، و انجام تعقيبات ولو اينكه اندك باشد. البته در تحصيل اين خشوع سعى بسيار بايد نمود؛ زيرا آن روح نماز است؛ اگرچه من (به علّت بيماريها و كسالتهاى جسمى) به اين امر عمل نكردم، بلكه مصداق اين آيه شريفه (أتأمرون الناس بالبرّ و تنسون أنفسكم) (بقره (2) / 44) هستم؛ ولى اينها را گفتم، به اين اميد كه خداوند، فرزندم را به اين امور موفّق سازد و اعمال صالح او سبب گردد كه خداوند گناهان مرا نيز ببخشايد؛ همچنانكه در اين مورد، احاديثى نيز داريم.
فإنّ الأعمال الصّالحة التي يفعلها الأولاد ربما يغفر الله بسببها الآباء. (همان، ص 39)
6. بر تو باد به بزرگداشت مقام علماء و صلحاء و بر همنشينى و گفت و گوى با آنها ميل و رغبت تام داشته باش. اگرچه به سبب نفس اماره و كم توجهى برخى به التزامات اخلاقى، اعمال سبكى از ايشان خواهى ديد. امّا به اين امور (جهت فاصله گرفتن از بزرگان) اهميّت نده كه اين مطلب، از وسوسههاى شيطان است. امّا تا مىتوانى، از همنشينى با افراد فاسق و فاجر دورى كن كه سمّى كشنده است.
و ليبالغ في تعظيم العلماء و الصلحاء و توقيرهم و ليرغب كلّ الرغبة في مجالستهم و مخالطتهم… و ليحترز كلّ الاحتراز من صحبة أهل الفسق و الفجور، فإنّه سمّ قاتل. (ص 39)
7. به شدّت پرهيز كن از مخالفت نمودن با مادرت. زيرا اين عمل از بزرگترين گناهان است و اثر بد آن در اين دنيا ظاهر مىشود تا چه رسد به آخرت.
وليجتنب كلّ الاجتناب من مخالفة والدته، فإنّ ذلک من أعظم المعاصي و يظهر أثر شمامته في الدنيا، فضلاً عن الآخرة. (ص 39)
8. من تجربه كرده و خود ديدهام عملى كه بر خلاف رضايت پدر و مادر انجام پذيرد، در آن هيچ بركتى نيست.
و قد جرّبت ذلک و رأيت أنّ الفعل الذي وقع مخالفاً لرضاء الأبوين، لا يكون فيه بركة أبداً و لا يصير إلّا وبالاً و نكالاً و مورثاً للهموم و الغموم. (ص 39)
9. فرزندم، اگر بر تو بيمارى سختى عارض شد، در معالجه آن كوتاهى نكن؛ بلكه به درمان اساسى و كندن ريشه آن اقدام كن. زيرا برخى سهلانگاريها، ضررهاى بزرگى را به دنبال دارد كه جبران آن ممكن نيست.
و إن عرض لک مرض فلا تتهاون به بل بادر إلى علاجه و قطعة؛ فإنّ الإهمال في ذلک ربما أثر ضررآ عظيمآ لا يمكن تداركه. (ص 40)
نمونه نثر و حكمت
مرحوم علّامه ميرحامد حسين، جملات مسجّع موزون بسيارى دارد. در بخشى به معرّفى دنيا پرداخته و فرموده است:
الدنيا دار غرور، و محلّة زور، و مكان فُجور، و بَلدُ خَتور، و خِطَّةِ عُثور؛ ساكنها مَخدوع، طالبُها ممنوع؛ مُواصِلُها مَهجور، و مُوادِعُها مَغرور؛ كَثيرُ العَثرات، غَزيرُ العَبرات؛ ما مِن فَرحة إلّا تَعقيبُها غُصةٌ و شَرقة، و ما مِن راحة إلّا تَخلُفها آفةٌ و حِرقة، فَرَحُها مَمزوج بالهمّ، و سُرورها مخلوطٌ بالغَمّ؛ خيرها زَهيد و شرّها عَتيد؛ و كثيرها قليل و عزيزها ذليل؛ كبيرها صغير و عظيمها حقير؛ خيرُها شرٌّ و أمنها ضَرٌّ؛ موجودها مَفقودٌ و مُطمئنُّها مَنجُودٌ؛ سالمُها مريض و صحيحها رَضيض؛ رحيضها درنٌ و سهلها مزن؛ و مُعتمدها موقود و مُستندُها مَنبوذٌ؛ سرورٌ و شرورٌ و حَبورٌ و حسور؛ لذّاتٌ قليله وراءُها تبعاتٌ طويلة؛ منافعٌ عُقباها مَضارٌّ مَسارٌّ اُخراها مِغمارٌ؛… إلفُها جِلفٌ و وَعدُها خُلفٌ؛ و بِنائُها هَدمٌ و دونَ الوصولِ إلى أقصاها إرمٌ؛ فَوزها ندمٌ و ظَفُرها سَدَمٌ؛ نَسيمها صَفحٌ لافح و سُكرها طافحٌ؛ و صَديقُها كاشحٌ و ناصِحُها قادحٌ وَ نَعيمُها فادحٌ و عَشيقُها غير واصِلً و رَفيقُها على غير طائلً. (همان، ص 264 ـ 265)
گرفتاريها و بيماريها
مسئله مهمّ و قابل توجّه ديگر در نامهها و نوشتههاى علّامه ميرحامد حسين، گرفتاريها و بيماريهاى متعدد و مزمن وى در سفر و حضر است. اين نكته، از طرفى حديث «البلاء للولاء» را تداعى مىكند و از دگر سوى، حجّت را بر كسانى تمام مىكند كه مدّعى دفاع از حريم حقّ هستند، ولى از كمبود بعضى از امكانات و رفاهيات گلايهمند به خالق و خلقاند. دفاع ميرحامد حسين از تشيّع در آن شرايط سخت كجا و دفاع ما از اين مذهب در اين شرايط سهل كجا؟!
مشكلات و ناراحتي هاى وى كه از نوشتهها به دست مىآيد، عبارتاند از:
1. ناامنى و شورش
ظاهراً هرچند گاهى، اموال و زمينهاى مردم آن منطقه مورد حمله و غارت انسانهاى بى سر و پا واقع مىشد كه در نتيجه آن، تعدادى از مردم اسير مىشدند و برخى نيز از ترس مىگريختند و خود را مخفى مىساختند.
فقد شنّ الغارة علينا أهل الانتهاب و قبض على مكاننا… أنا هاربٌ مختفٍ مستترٌ من الخوف و الروع الشديد. (همان، ص 156)
در جريان اين آشوبها و غارتها، امورى كه بيشتر سبب ناراحتى و تأسف شديد مرحوم مير حامد حسين مىشدند، چنيناند:
الف) غارت كتابها
با توجّه به اينكه ايشان در ترويج و تكثير كتابهاى دينى تلاش بسيار داشت و عمر خويش را صرف اين امور مىنمود، از نوشتههاى وى به خوبى شدت تأسف و اندوه براى از دست دادن گنجينههاى كتابهاى گرانبهاى او روشن مىشود.
مرا گرفتاريهاى نابهنگام درهم شكست و بر من گردبادها وزيد و دردهاى كمرشكن مرا فراگرفت؛ حملهاى بعد از حملهاى. مرا غارت كردند و از من همه چيز را گرفتند، يكبار بعد از بار ديگر؛ تا اينكه بسيارى از كتابهاى گرانبها و نسخههاى اصل مرا به غارت بردند؛ كتابهاى مهمى كه با زحمت دست و عرق پيشانى و دادن مال زياد به دست آورده بودم.
غارة بعد غارة، و نهبوني و سلبوني تارة بعد تارة، حتّى نهبوا كثيراً من أسفاري النفيسة و كتبي الرئيسة التي أحرزتها بكدّ اليمين و عرق الجبين و إنفاق المال الكثير… (همان، ص 185)
ب) تنگى معاش و اضطراب شديد
در ظهور اين گرفتارى تيرهاى كه در شهرها شيوع يافته و گلوگير مردم شده؛ من ]نيز[ از نظر معاش به زحمت افتادم، از زندگى سلب شدم، مكدود المعاش، مسلوب الرياش. (همان، ص 185)
در خانه به زحمت افتادم، تلاش و صبر را از دست دادم، ديگر آرامش و قرار ندارم، سينهام تنگ شده، راه به جايى نمىيابم… پاهايم در هم پيچيده و نزديك است كه بميرم.
و أغصّني الشرق… و التفّت الساق بالساق.
چشيدن بر من تلخ شده، راه رفتن بر من سخت شده، غم زياد گشته و گوارايى از ميان رفته. كمبود و قحطى به حالت خشكى رسيده و أجدب الخصيب. نمىدانم بيرون بيايم يا خود را بگيرم و در خانه بمانم. ديگر از پا افتادهام، گرفتارم، غارت زدهام، در اين كارهاى سخت مشوش شدم، و به دردهاى شديد گرفتار شدم، دردهاى سخت را مىبينم، مانند نوسان آونگ، من هم در چرخش دور مضطرب مىشوم.
لا أدري أحشر أم أذب منجودٌ مكروبٌ منهوبٌ مسلوبٌ، فتشوّشت على الأمور الشديدة و قاسيت الآلام الشديدة… و اضطربت اضطراب الأرشية في الطويّ البعيدة. (الدرر، ص 185)
ج) عدم امكان دفاع از حريم ائمّه :
در ادامه بيان سابق مىافزايد:
اين ناراحتى و درد من بر دنيا نيست… بلكه متأسّفم از اينكه نمىتوانم از ائمّه معصومين : دفاع كنم و از كوتاهى حمايت از ائمّه معصومين : مىترسم. همچنانكه مىترسم اين ناراحتيها به من امكان اشتغال به تصنيف كتاب و ترويج دين را ندهد و اين كار مهمّ و با طراوت من مانند آن گياهى باشد كه شكوفا مىشود و سپس پژمرده مىگردد.
إنّما أتأسف على ما أخاف من التوطّل عن الانتصار و الذبّ عن ذمار الأئمّة الأطهار… (ص 186)
ايشان در نوشتهاى ديگر، ناراحتى و نگرانى خود را اينگونه بيان مىكند:
وقتى كه مىبينم امكان ندارد مشغول شدن به چيزى كه قبلاً به صورت شبانه روزى به آن مشغول بوديم… پس فايدهاى در اين زندگى نيست؛ پس زندگى پس از اين بىثمر و محروميّت، دشوارترين پرتگاههاست.
و إنّي لا أرى أنّه إذا لم يكن لنا الاشتغال بما كنّا نشتغل به ليلاً و نهاراً… فلا خير في الحياة بعد ذلک، فإنّ الحياة مع ذلک الحرمان أفظع المهالک. (همان، ص 155)
2. شكايت از افترائات
در نامهاى به مخاطب خود چنين مىگويد:
اگر به ما ضرر و اذيتى برسد، پس ما گناهكار نيستيم؛ بلكه انشاءالله به خاطر اين گرفتاريها و اذيّتها، خداوند در روز قيامت اجرى به حساب ما مىنويسد؛ چون ما كسى از آنها را نكشتهايم و مالى هم از آنها نبردهايم. ما گناه و جنايتى نداريم؛ بلكه همه گرفتاريها و اذيّتها به خاطر افتراء سخنچينان است. لم نقتل رجلاً منهم و لم نأخذ مالاً من أموالهم ليس لنا إثم و جناية بل كان كلّ ذلک بافتراء أهل السعاية. (همان، ص 150)
3. شكايت از پارهاى از طالبان علم و تصنع برخى علماء
در اين مورد، سخن اينگونه آغاز مىكنند كه:
اى برادر، زمان فاسد شده و احوال دوستان نزديك تغيير كرده است. ارزش و جايگاه علم و طرفداران آن پايين آمده (سقوط كرده)، فرهنگ علم و علمآموزى كهنه شده. اين درد و حزن بس كه شرايع دين تعطيل شده است و صاحبان خرد در ميان مردم ارزشى ندارند و در نزد پادشاهان كسى از اين مردم بهرهمند نمىشود؛ مگر اينكه با آنها درآميزد و شروع به خودنمايى كند.
يا أخي قد فسد الزمان و تغيّرت أحوال الخلّان… و انحطّ مرتبة العلم و أصحابه و اندرست مراسمه بين طلّابه… كفى حزنآ أنّ الشرايع عطّلت… و إنّ ملوک الأرض لم يخط عندهم من الناس إلّا من يغنى و يصنع. (ص 150)
4. بيمارى جسمى
مرحوم مير حامد حسين در يكى از نامههايش، به طبيب حاذقى كه به شهرى در هند آمده بود، مىنويسد:
و إنّي قد دهاني المرض الوبيل العسير العلاج الذي تركني حليف الانزعاج و الاختلاج و هو صداع الرأس المورث لاختلال الحواسّ. (همان، ص 200)
اين بيمارى، ظاهراً همان سردرد معروف به ميگرن بوده است كه آن فقيد را آزار مىداده است. ايشان در نوشتهاى ديگر، از امورى به درگاه خداوند شكايت مىكند، از جمله ضعف زياد و شدّت يافتن بيمارى.
فأشكو إليک اللّهمّ من قلّة حيلتي و كثرة ضعفي و شدّة مرضي… (ص 195)
استغاثه به حضرت ولىّ عصر عجّل الله تعالى فرجه
به عنوان حُسن ختام اين گفتار، نوشتهاى از آن عالم مجاهد را برگزيديم كه در استغاثه به حضرت ولى عصر(عج) بيان فرمودهاند. اين نوشتار، علاوه بر روشنتر شدن درخواستها و نگرانيها از شدّت علاقه و توجه وى به ساحت مقدّس آن امام همام حكايت مىكند. و مىتواند استغاثه ما به آن حضرت نيز باشد.
…أعطني إيماناً و مغفرة لجميع ذنوبي و ستر عيوبي و توفيقاً لأداء الواجبات و اجتناب المحرّمات و وفاتي على الإيمان و محبّة أهل البيت : و تسهيل مصاعب البرزخ عليّ و عدم حاجتي إلى أحد من الخلق… و شفائي من جميع الأمراض البدنيّة و النفسانيّة… و توسيع رزقي من الحلال… و مغفرة حامد حسين و إعطاؤه إيماناً كاملاً و يقيناً صادقاً و انقطاعاً من الدنيا و توجّهاً كاملاً إلى الله… و تكميل علومه و تيسّر ما يتمنّاه من الكتب و الاشتغال بالأشغال الحسنه و جمعه بمن يحبّ اجتماعه من العبد الذليل إلى المولى الجليل مولانا صاحب الزمان 7.
نتيجه سخن
به يقين، اطّلاع از احوال اينگونه عالمان و چگونگى كار و اخلاص آنان و كوششهاى بيكرانى كه در راه خدمتهاى مقدس و بزرگ كردهاند، مىتواند عاملى تربيت كننده و سازنده باشد.
به ويژه طلاب جوان كه مرزبانان حماسه اسلاماند به اين بزرگمردان اقتدا كنند و احوال آنان را بخوانند و سرمشق خويش قرار دهند و خود را همانگونه تربيت كنند. ايمان، اخلاص، پشتكار، زهد، تقوا، گذشت، دقت، حوصله و با جديّت و كوشش، اين همه را در خويشتن پديد آوردند.
چه بسيارند عالمانى كه از همه لحظات عمر استفاده مىكردهاند و با چشمپوشى از همه خواستها و لذتها، دست به اداى رسالت خويش مىزدهاند. درباره مير حامد حسين هندى ـ رحمة الله عليه ـ نوشتهاند كه از بس كاركرد، دست راستش از كار افتاد.
باشد كه اين تعهدشناسى و اقدامهاى علمى و مرزبانيهاى دينى و صرف نيروهاى بدنى در راه آرمانهاى بلند، سرمشق و مقتداى جوانان جامعه علوى واقع گردد.
نویسنده: حجت الاسلام سید جواد موسوی
منبع: فصلنامه تخصصی سفینه شماره 26