بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصۀ عبقاتالأنوار: حدیث ثقلین[1]
بررسیهایی در مورد کتاب عبقات
عبقاتالأنوارفي إمامة الائمة الأطهار کتابی است که سید میر حامدحسین در ردّ بر کتاب تحفۀ اثناعشریّه نوشته است. صاحب کتاب تحفه چنین پنداشته است که ادلّۀ شیعه بر امامت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فقط منحصر به شش آیه و دوازده حديث است. و بعد به گمان خود، به پاسخگویی به آنان پرداخته، و از آیات و روایات در این کتاب جواب داده است.
سیّد میر حامدحسین کتاب خود را به دو بخش تقسیم کرده: بخش اوّل، بررسی آیات امامت؛ و بخش دوم، در احادیث.
آیات مورد بحث عبارتند از:
1.(( إنّما ولیُّکم اللهُ و رسولُه و الّذين آمنوا الّذين يُقيمونَ الصّلاۀ و يُؤتونَ الزّکاۀ و هم راکعون)).[2]
۲. (( إنّما يُريد اللهُ ليُذهبُ عنکم الرّجْسَ أهلَ البيتِ و يُطهِّرکم تطهيرا)).[3]
۳. (( قل لاأسألکم عليه أجراً إلّا المودَّة في القُربی)).[4]
4.(( فَمن حاجّک فيه مِن بعد ما جاءک مِن العلمِ فقُلْ تعالَوْا نَدعُ أبناءَنا و أبناءَکم و نِساءَنا و نساءَکم و أنفُسَنا و أنفُسَکم ثمّ نَبتهلْ فنجعلْ لَعنة اللهِ علی الکاذِبین)).[5]
۵. (( إنَّما أنتَ مُنذِرٌ وَ لکلّ قَوْم هاد)).[6]
6.(( و السّابقونَ السّابقونَ أولئک المقرّبون)).[7]
بخش دوم: در احادیث و آنها عبارتند از:
- ”ای گروه مسلمانها، آیا من سزاوارتر از شما به خودتان نیستم؟“ گفتند: آری. فرمود: ”هر کسی را که من مولای اویم، علی هم مولای او است. خداوندا دوست بدار آن کسی که او را دوست می دارد، و دشمن بدار آن کسی که او را دشمن می دارد.“
- فرمایش آن حضرت به على علیه السلام: ”آیا نمیپسندی که از من به مانند هارون از موسی باشی؛ جز اینکه پیامبری بعد از من نیست؟!“
٣. ”همانا علی از من، و من از علی میباشم. و او سرپرست هر مؤمنی بعد از من است.“
- در نزد رسول خدا صلّی الله علیه وآله پرندهای پخته شده بود که برای حضرت هدیّه آورده بودند. حضرت عرض کرد: ”خداوندا محبوبترین اشخاص نزد خود را حاضر ساز تا با من هم غذا شود، و این مرغ را با من بخورد. در این هنگام على سر رسيد.“
- ”من شهر علم، و علی درِ آن شهر است.“
- ”هر کس که میخواهد به آدم در علمش، و به نوح در پرهیزگاریش، و به ابراهیم در حلم و بردباریش، و به موسی در خشم و شکوهش، و به عیسی در بندگی و پرستشش بنگرد، به علی بن أبيطالب علیه السلام نگاه کند.“
۷. ”هر کس با علی در خلافت به ستیز برخیزد، کافر است.“
- ”من و علی بن أبيطالب علیه السلام نوری بودیم در پیشگاه خداوند متعال، چهارده هزار سال پیش از آنکه آدم را بیافریند. هنگامی که آدم را آفرید، آن نور دو جزء شد. جزیی از آن من هستم، و جزیی علی بن أبيطالب علیه السلام.“
- در روز خیبر رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: ”فردا پرچم را به دست مردی می دهم که خدا و رسولش را دوست می دارد، خدا و رسولش هم او را دوست میدارند. خداوند به دست او پیروزی می رساند.“
۱۰. ”خداوند علی را رحمت نماید. خداوندا! علی را بر مدار و محور حق قرار بده.“
- گفتار آن حضرت به على علیه السلام: ”تو بر تأويل قرآن میجنگی، همآنگونه که من بر تنزيلش جنگیدم.“
۱۲. ”من در بین شما دو چیز گرانقدر میگذارم. تا وقتی که به آن دو تمسّک جویید، بعد از من هرگز گمراه نخواهید شد. یکی از آن دو از دیگری بزرگتر است: کتاب خدا، و خاندان من.“
در ذیل این حدیث درباره حديث: ”مثال اهل بیت من در بین شما، مثال کشتی نوح است. هر کس بر آن سوار شود، نجات می یابد. و هر کس از آن کنار رفت، غرق میشود“ نیز بحث میکند.
از آنجا که کتاب تحفه به فارسی نوشته شده بود، طبیعی بود که کتاب عبقات نیز به فارسی نوشته شود.
این میراث جاودان علمی، نیازی وافر به مقدّمهای علمی داشت تا موجب آشنایی بیشتری با آن کتاب باشد، مخصوصاً که این کتاب برای پژوهشگران قرن چهاردهم در میدان مسابقات علمی و عقیدتی و درگیریهای مذهبی خود، منبع و مدرکی مهم به شمار می آید. از این جهت، آن مقدّمه لازم را در ضمن چندین باب تقدیم می داریم.
باب اوّل: پایبندی به اصول و آداب مناظره و قوانین بحث
هر کس کتاب عبقات را مورد مطالعه و بررسی قرار دهد، بیش از هر چیز این نکته برایش نمایان و آشکار است که نویسندۀ هنرمندش کاملاً پایبند به تمام آداب و قوانین مناظره است. و این ویژگی در نخستین مرحله، برای هر بیننده ای روشن میشود. البته تمام دانشمندان شیعه، در هر مطلبی که در مقام احتجاج با اهل سنت بوده اند، این نکته را رعایت کرده اند؛ لکن اهل سنت چنین پایبندی و التزام را نسبت به قواعد و آداب مناظره، از خود نشان ندادهاند.
صاحب کتاب عبقات از حلم و متانت و بردباری و خویشتن داری عظیمی بر خوردار بوده است. وی ناسزا را با ادب، و تجاوز را با مدارا، و ستم را به دادگری و انصاف پاسخ داده است.
از جمله قواعد و قوانین بحث آن است که به هنگام بازگو کردن سخن مخالف پیرامون یک موضوع، تمام سخنان طرف را بدون کم و زیاد تقل کنند، و دقت و امانتداری رعایت شود. هنگامی که سخن طرف مقابل را با جميع جوانب و مقدّماتش به بهترین وجه نقل کرد، و به بهترین نحوه تقریر و بیان نمود، بعد باید به جواب گفتن و تبیین موارد اشکال و ایراد در آن پرداخت تا بحث یک بحث مشخّص دربارۀ موضوعی خاص، پاک و بدون حشو و زائد باشد؛ تا موجب روشن شدن افکار نسلهای آینده گردد، و آنان را نسبت به گفتار طرفین آشنا سازد، تا به آن سخن گوش فرا دهند، و نظر افکنده بهترینش را پیروی کنند. دانشمندان شیعه و از آن جمله صاحب عبقات این چنین کردهاند.
وی بعد از خطبۀ کتاب، ابتدا، عین عبارت دهلوی صاحب کتاب تحفۀ اثناعشریّه را میآورد، و بدون کم و زیاد از اوّل تا به آخر؛ حتی آنچه را که دهلوی در حاشیۀ کلامش از خود و یا از دیگران _به عنوان دلیل و برهان، یا برای توضیح و بیان مطلب_ آورده، همه را نقل میکند، بعد شروع به نقد و بررسی، و در موارد لازم به ابطال آن با روشهای مختلفی که دارد نموده، با دلیل نقضی و با آوردن معارض و یا پاسخ حلّی، به جواب گفتن پرداخته است.
لکن اهل سنت ملتزم و پایبند این قواعد نیستند. دهلوی را می بینید که میخواهد جواب استدلال به حدیث ثقلین را بدهد که رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: ”من در بین شما دو چیز گرانمایه را به یادگار میگذارم: کتاب خدا، و خاندانم. تا وقتی که به آن در تمسّک جوبید، گمراه نمیشوید هیچ گاه.“ ولی اصلاً متعرض نحوۀ استدلال شیعه به این حدیث نمیشود.
در حدیث نور که رسول خدا صلّی الله علیه وآله می فرماید: ”من و علی از یک نور آفریده شدیم“ میگوید: «این حدیث بر آنچه که شیعه میگوید دلالتی ندارد» لکن متذکر نمیشود که شیعه چگونه به این حدیث استدلال میکند.
در مورد حديث سفينه: ”مثال اهل بیت من، مثال کشتی نوح است. هر کس سوار شود، نجات می یابد. و هر کس سوار نشود، غرق میشود“ میگوید: «این حدیث جز بر اینکه فلاح و رستگاری و هدایت، از محبّت آنان و از پیروی آنها ناشی میشود، و اینکه تخلّف از دوستی آنان، موجب نابودی است، دلالت ندارد.» به این مطلبی صحیح است، اما اینکه چگونه شیعه به این حدیث استدلال بر امامت و خلافت میکند، ساکت است، و روش استدلال را بازگو نمیکند.
از جمله قواعد بحث آن است که با طرف مقابل به آن چیزی استدلال و محاجّه شود که آن طرف روایت کرده و آن را حجت می داند و قبولش دارد؛ نه به آنچه مورد قبول خود استدلال کننده است.
صاحب عبقات به این قانون پایبند، و بر طبق آن در تمام مباحث خود عمل کرده است. چنانکه دیگر علمای شیعه در مقام بحث و محاجّه با اهل سنت همين قاعده را پیروی کرده اند.
وی در مقام استدلال در هر مسأله ای، به کتابهای اهل سنت احتجاج کرده، و به گفتار محدثان بزرگ و دانشمندان مشهورشان در علوم گوناگون استناد جسته است. و به زودی در این مورد نمونههایی ذکر خواهیم کرد.
لکن اهل سنت پایبند این قاعده نبوده، و اگر هم ادعا کرده اند که ملتزم به این قانون هستند، در مقام عمل به آن عمل نکرده اند.
صاحب عبقات موارد بسیاری از عدم التزام دهلوی به این قانون را یاد آور شده است. وی در مقابله با حدیث ثقلین این حدیث را نقل میکند که رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: «بر شما باد به سنّت من و سنّت خلفای راشدین و هدایتیافتگان بعد از من. و بر حفظ آن پایداری و جدیّت کنید.»
سیّد میر حامدحسین از این حدیث اوّلین پاسخی که میدهد آن است که این حدیث را فقط اهل سنت نقل کرده اند، و احتجاج به آن مخالف با قاعدۀ بحث و مناظره است.
از جمله قواعد بحث آن است که در هر دو مقام احتجاج و رد کردن، حق را بگویند، و به حقیقت اعتراف کنند. صاحب عبقات این قانون را کاملاً رعایت کرده است. همآنگونه که در مقام احتجاج اسناد حدیث را کاملاً نقل میکند، در مقام رد نیز توجه به اسناد حديث دارد، و تمام راویان آن را نقل میکند، و حقیقت را کتمان نمیکند. و برای بی ارزش نشان دادن حدیث، به نقل یک یا دو راوی اکتفا نمینماید؛ بلکه حدیث را با تمام راویانش میآورد، و بعد به نقض و حل آن می پردازد.
مثلاً دهلوی به روایتی استدلال کرده که رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرموده است: «بعد از من به دو نفری که می آیند، یعنی ابوبکر و عمر، اقتدا کنید» و این روایت را در مقابل حدیث طیر که رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: «خداوندا محبوبترین افراد را نزد من بیاور» آورده است.
صاحب عبقات منکر نمیشود که این حدیث را پنج نفر از صحابه روایت کرده اند، و آن را مسکوت نمیگذارد، و متذکر روایت آنان میشود. و آن پنج نفر عبارتند از:
حذيفۀ بن اليمان، عبدالله بن مسعود، ابودردا، انس بن مالک و عبدالله بن عمر.
بعد عین عبارات حدیث را از مهمترین مصادر آنها مانند: مصنّف ابن أبي شیبه، مسند احمد، صحیح ترمذی و مستدرک حاکم نقل میکند. و بعد شروع میکند به ابطال حديث از حیث متن و سند از راههای بسیار.
لکن اهل سنت این قانون را رعایت نکرده اند. مثلاً همین دهلوی صاحب کتاب تحفه هنگامی که میخواهد از حدیث ثقلین جواب بدهد، میگوید:
روایت زید بن ارقم از رسول خدا صلّی الله علیه وآله: من در بین شما دو چیز گرانمایه به یادگار میگذارم. تا وقتی که بدان تمسّک جویید، بعد از من گمراه نمی شوید. یکی از آن دو بزرگتر از دیگری است: کتاب خدا، و عترت من.
وی در نقل این حدیث تجاهل کرده و نمیگوید که این حدیث را بیش از بیست نفر از صحابه نقل کرده اند؛ از آن جمله:
1. امیرالمؤمنین علی علیه السلام؛ ۲. جابر بن عبدالله انصاری؛ ٣. زید بن ارقم؛ 4. ابوسعید خدری؛ 5. حذيفة بن اسید؛ 6. خزيمة بن ثابت؛ ۷. زید بن ثابت؛ ۸. سهل بن سعد؛ 9. ضميره اسلمی؛ 10. عامر بن ليلى غفاری؛ ۱۱. عبدالرحمن بن عوف؛ ۱۲. عبدالله بن عباس؛ ۱۳. عبدالله بن عمر؛ 14. عدی بن حاتم؛ ۱۵. عقبة بن عامر؛ 16. ابوذر غفاری؛ ۱۷. ابورافع انصاری؛ ۱۸. ابوشریح خزاعی؛ ۱۹. ابو قدّامه انصاری؛ ۲۰. ابوهریره؛ ۲۱. ابو هيثم بن تیّهان؛ ۲۲. امّ سلمه امّ المومنین؛ ۲۳. امّ هانی دختر ابوطالب.
این تعداد بیش از حد تواتر است.
نکتۀ دیگر آنکه دهلوی لفظ حدیث را هم ناتمام نقل کرده است؛ زیرا حدیث در صحیح ترمذی و مسند احمد و دیگر مدارک و منابع حدیثی اهل سنت بعد از کلمه «و عترت من» این جمله را دارد: ”اهل بیت من. و این دو از هم جدا نمی شوند تا اینکه بر من در کنار حوض وارد شوند.“
باب دوم: روش استدلالی صاحب عبقات
با توجه به آنچه گذشت، می توانیم روش استدلالی صاحب عبقات را بشناسیم.
کتاب وی در اثبات امامت ائمّۀ اطهار مستند به قرآن و سنّت است. در این کتاب روایات فراوانی را نقل میکند که به عقیدۀ شیعه دلالت میکند بر جانشینی بلافصل حضرت امیرالمؤمنین علی بن أبيطالب علیه السلام بعد از رسول خدا صلّی الله علیه وآله و ما قبلاً اشاره کردیم که در این موضوع نصوص وارده از حضرت رسول به اندازۀ کافی وجود دارد، و نیازمند دلیل دیگری نمیباشیم.
لکن اثبات دلالت این روایات و نصوص بر مذهب حق، متوقّف بر آن است که اوّلاً این روایات از حیث سند درست باشند؛ و ثانياً بر آنچه مطلوب است دلالت داشته باشند.
قبلاً این نکته را متذکر شدیم که یکی از قواعد بحث و مناظره آن است که احتجاج و استدلال به چیزی باشد که مورد قبول طرف مقابل باشد؛ و بحث صاحب عبقات این چنین است.
1. بحث سندی
سیّد بحث در سند روایت را بر بحث در مدلول و مفهوم روایت مقدّم میدارد. زیرا میبایست اوّل «سقف» را زد بعد به «نقش و نگار» پرداخت.[8] نمیشود در اصول و یا در مسائل فرعی از واجبات و محرّمات به احادیثی که اصلی ندارند و یا بی سند و یا ضعيفالسند هستند، احتجاج نمود؛ تا چه رسد در مسأله امامت که مهمترین مسالۀ اسلامی است که میبایست علاوه بر اعتبار داشتن سند حدیث، صدور آن حدیث از رسول خدا صلّی الله علیه وآله حتمی و مسلّم باشد؛ یا از راه تواتر در نقل، یا به خاطر وجود قرائن و شواهد و مؤیداتی که موجب پیدایش علم به صدور روایت شود.
امّا خبر واحدی که هیچ قرينۀ مفید علم را همراه نداشته باشد، نمیشود در باب امامت به آن استدلال کرد؛ گرچه خبر واحد حجت باشد.
قاعدۀ مذکور مورد قبول هر دو طرف می باشد، و یکی از ارکان و پایه های مهم بحث می باشد، مثلاً ما ابن تیمیّه را میبینیم که به هنگام ردّ حدیث ”أنا مدينة العلم و عليٌّ بابُها“ میگوید: «و خبر واحد مفید علم نیست، مگر اینکه همراه با قرائن باشد.»
و این بدیهی است که در مسائل اعتقادی نمی توانیم به ظنّ و گمان اعتماد کنیم، به ویژه در مسألۀ امامت.
صاحب عبقات نیز، هنگامی که میخواهد برخی از احادیث را رد کند، یکی از چیزهایی که دلیل بر ردّ حدیث می آورد، آن است که حدیث خبر واحد است. مثلاً در مورد حديث: «قریش و انصار و جهينه و مزینه و اسلم و غفار، آقای دیگر طبقات مردم میباشند، و خود آنان جز خدا و رسول مولا و آقایی ندارند» سيّد این حدیث را از چندین جهت مردود می شمارد؛ یکی آنکه حدیث خبر واحد است.
بنابر این، قبل از هر چیزی، اوّل باید به اعتبار حدیث و صدورش از رسول خدا صلّی الله علیه وآله پرداخت. و این نخستین چیزی است که نویسندۀ محترم کتاب عبقات به آن اهمیّت میدهد. لذا در آغاز، اسامی صحابه را یادآور میشود، بعد تابعین را، بعد راویان و ناقلان حدیث را در طبقات مختلف از قرن دوم تا قرن سیزدهم از حافظان اهل سنت و بزرگان علما و دانشمندان مشهورشان. بعد عین عبارت روایت را از منابع و مدارک معتبر ابتدا از صحاح و مسانید، و بعد از دیگر کتب معتبر نقل میکند.
با نقل عدد راويان حديث از صحابه و تابعین و محدثان در هر طبقهای، اگر شرط تواتر حاصل شد، نیازی به ذکر شواهد و قرائن و تصریح دانشمندان به متواتر بودن حدیث نیست، لذا این شواهد را سیّد در مورد حدیث ثقلین ذکر نکرده است؛ مخصوصاً که آن حدیث در یکی از صحيحين نقل شده است.
گاهی شرایط تواتر چندین برابر موجود است، لکن اهمیّت بحث مستدعی آن است که بعضی از آن شواهد و قرائن نیز آورده شود. چنانکه در مورد حدیث «غدير»چنین است که حدیث از بیش از صد و بیست نفر از مرد و زن صحابه نقل شده، لکن چون این حدیث مهمترین حدیثی است که شیعه به آن تمسّک میجوید، لذا بعد از آنکه عبارات حديث را از اسناد معتبر اهل سنت نقل میکند، به ذکر گروهی از دانشمندان می پردازد که مستقلاً درباره این حدیث کتاب نوشته اند. و از حافظ ابن کثیر، از امامالحرمین جوینی نقل میکند که وی تعجّب میکند و میگوید: من یک جلد کتاب در دست یک صحّاف در بغداد دیدم که روایات این خبر را فقط نقل کرده بود، و بر روی آن نوشته شده بود: این جلد بیست و هشتم است از طرق حدیث ”من کنتُ مولاه فعلیّ مولاه“ و بعد از این جلد بیست و نهم فرا میرسد.
بعد از ذکر مؤلّفين حديث، عبارت جماعتی از حفّاظ چون ذهبی و ابن جزری و سیوطی و دیگران را می آورد که تصریح کردهاند حدیث غدیر متواتر است.
گاهی شرایط تواتر موجود است، و در عین حال بعضی از احادیث شاهد را ذکر میکند. مانند حدیث سفینه که پیشوایان حدیث اهل سنت از عدهای از صحابه؛ مانند حضرت علی بن أبيطالب علیه السلام و حضرت زهرا علیها السلام و ابن عباس، و ابوذر، و ابوسعید خدری، آن را نقل کرده اند.
و یا مانند حدیث ”أنا مدينة العلم“ که دهها نفر از بزرگان اهل سنت، از عدۀ زیادی از صحابه؛ مانند حضرت امیر علیه السلام امام حسن، امام حسین علیه السلام، عبدالله بن عباس، جابر بن عبدالله، عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عمر، عمرو بن العاص، حذيفۀ بن اليمان، و انس بن مالک آن را روایت کرده اند؛ در عین حال برای آن شواهدی نیز مانند روایات ذیل نقل میکند:
أنا دار الحکمۀ و عليٌّ بابها. أنا مدينة الحکمۀ و عليٌّ بابُها. أنا دارُ العلم و عليٌّ بابها. أنا میزانُ العلم وعليّ کفَّتاه. أنا مدينة الجنّۀ و عليٌّ بابُها. أنا مدينة الفقهِ و عليٌّ بابُها. عليٌّ بابُ علمی و یُبيِّن لامتي ما أُرسِلتُ بِه مِن بَعدی.[9] عليُّ بن أبي طالب بابُ حِطّۀ.[10] لايُؤدّی عَنّی إلّا أنا أو علىُّ.[11]
و دیگر احادیث معتبری که پیشوایان مشهور اهل سنت در کتابهای معتبر خود نوشته اند.
گاهی شرط تواتر موجود است؛ چنانچه در حدیث منزلت می باشد که بیش از بیست نفر از مرد و زن صحأبي آن را از رسول خدا صلّی الله علیه وآله نقل کرده اند، و پیشوایان حديث اهل سنت در تمام قرون و طبقات آن را نقل کرده اند؛ لکن صاحب عبقات سه فصل بر آن میافزاید:
اوّل: در کثرت طرق و راههای حدیث منزلت
در اینجا نصوص عبارات گروهی از دانشمندان مشهور اهل سنت را در صحّت این حدیث و کثرت راههای نقل آن؛ مانند حافظ ابن عبدالبرّ، حافظ مزّی، حافظ ابن کثیر، حافظ ابن حجر عسقلانی، و دیگران ذکر میکند.
دوم: تواتر حدیث منزلت
در این مورد عبارت ابن حجر مکّی را می آورد که تصریح میکند که حدیثی که هشت نفر از صحابه نقل کنند، آن حدیث متواتر است. و حافظ ابن حزم خبر چهار نفر از صحابه را متواتر می داند. و حدیث منزلت را بیش از بیست نفر از صحابه روایت کرده اند، و لذا به طریق اولی متواتر خواهد بود.
بعد عبارات عدهای از بزرگان اهل سنت را می آورد که تصریح به تواتر این حدیث کرده اند.
سوم: قطعیت صدور احادیثی که در صحیح مسلم و صحیح بخاری نقل شده است.
در این بخش صاحب عبقات عبارات عدۀ زیادی از پیشوایان حدیث اهل سنت را می آورد که گفته اند: هر روایتی که در صحیحین نقل شده باشد، قطعی الصدور است.
این بحث را به آن جهت می آورد که حدیث منزلت در هر دو کتاب نقل شده است.
توثيق راویان
از آنجا که اعتبار و حجیّت خبر وابسته به اعتبار و مورد اطمینان بودن راویان آن است، سبک و روش سیّد در این مورد از این قرار است:
١. نام بردن اسامی راویان و ناقلان حدیث با سال وفات آنها؛ چه کم باشند و چه زیاد باشند.
۲. عين عبارات روایت آنها را با تمام اسنادش از اوّل تا آخر به نقل از کتابها و تأليفاتشان می آورد، و یا از هر کتاب معتبری که این راوی در طریق روایت آن قرار گرفته و یا در آن، روایت حديث به او نسبت داده شده است.
۳. بعد عبارات دانشمندانی که به بررسی و جرح و تعدیل این راوی پرداخته اند، و همچنین کلمات سیره نویسان و اصحاب تراجم را با رعایت طبقات آنها _که به ترتیب زمان الأسبق فالاسبق را رعایت نموده است_ می آورد که در توثیق راوی چه گفتهاندو چگونه از او ستایش نموده اند. و چه بسا در مواردی به توثيق آن کسی که این راوی را موثّق دانسته نیز پرداخته است.
مباحثی که مرحوم صاحب عبقات در این زمینه آورده است، فوائد مهمی را در بر دارد؛ زیرا به تحقیق حال شخصیتهای مشهور، و بررسی کتابهای معروف پرداخته است که در آینده برخی از آنها را تحت عنوان «بحثها و بررسیها» خواهیم آورد.
۲. بحث دلالی
مؤلّف محترم بعد از آنکه از بررسی سند فارغ میشود، به بررسی وجوه دلالت حدیث بر امامت امیرالمؤمنين علیه السلام میپردازد.
در این جهت نیز به قواعد و آداب بحث و مناظره پایبندی شدیدی از خود نشان میدهد که ما میتوانیم خطوط کلّی روش او را در بحث دلالی به شکل زیر ترسیم کنیم:
یکم) احتجاج به اخبار اهل سنت نه به اخبار شیعه
این مسأله از مهمترین قواعد بحث است که سیّد در تمام مباحث ملتزم به آن است، و حتی در سیره و حوادث تاریخ نیز به کتب اهل سنت احتجاج میکند. و این یک ویژگی است که هر کس یک نگاه به این کتاب از اوّل تا آخر آن بکند، برایش پوشیده و مخفی نخواهد بود. و لذا این مطلب را طول نمی دهیم.
دوم) مراجعه به کتب اهل سنت در هر فنّی
مؤلّف محترم اخبار اهل سنت را از طریق کتب شیعه نقل نمیکند، بلکه از خودشان نقل میکند. مثلاً نمیگوید: سیّد مرتضی از احمد در مسندش از فلان کس نقل کرده است، بلکه به خود مسند احمد مستقیماً مراجعه کرده، و یا روایت او را از یک نفر یا چند نفر از خود اهل سنت نقل میکند. و این چنین هم نیست که از هر کتابی که به دستش رسیده باشد نقل کند، بلکه بیشتر نقل و اعتمادش بر کتب معتبر و مشهور آنهاست؛ امثال[12]:
- صحاح ستّه و شروح آنها؛ ٢. الموطّأ و شروح آن؛ ٣. الجمع بين الصّحيحين؛ 4. الجمع بين الصّحاح الستّه؛ 5. معاجم طبرانی؛ 6. المستدرک علی الصحیحین؛ مسانید معتبر، و مشهورترین آنها 7. مسند احمد؛ ۸. کتب سنن؛ 9. المشکاة و شروح آن؛ ۱۰. جامع الاصول؛ ۱۱. الجامع الصغير و شروح آن؛ ۱۲. کنز العمّال.
این نسبت به اخبار و احادیث، و امّا نسبت به دیگر علوم، در هر علم و فنّی به کتب اهل سنت مراجعه میکند. مثلاً در تفسیر به کتابهایی مانند:
- تفسير القرآن العظيم؛ تأليف ابن کثیر دمشقی؛ 2. تفسير الجلالين؛ 3. مفاتيح الغيب (تفسیر کبیر) تأليف فخر رازی؛ 4.غرائب القرآن تأليف نظام الدین نیشابوری؛ 5. تفسير القرآن از محمد بن جریر طبری؛ 6. الکشّاف از جارالله زمخشری؛ ٧. التفسير الوسيط از ابوالحسن واحدی؛ ۸. تفسير القرآن از ابن عربی اندلسی؛ 9. البحر المحيط از ابوحیّان اندلسی؛ ۱۰. انوار التنزیل از قاضی بیضاوی؛ ۱۱. السراج المنير از خطیب شربینی؛ ۱۲. الدرّ المنثور از جلال الدین سیوطی؛ 13. الدرّ اللقيط من البحر المحيط از تاج الدين قیسی؛ 14. تفسير حسيني (المواهب العلیّه) از حسین کاشفی؛ ۱۵. تفسیر روح المعانی از شهاب الدين آلوسی؛ 16. تفسير فتح البیان از صدیقحسن خان قنوجی؛ ۱۷. تفسير الکشف و البيان از ابواسحاق ثعلبی؛ ۱۸. تفسير لباب التأویل از علاء الدین خازن؛ ۱۹. تفسير معالم التنزيل از بغوی؛ ۲۰. تفسیر شاهی از محمد محبوب عالم؛ ۲۱. تفسير النهر المادّ من البحر المحيط از اثير الدين أبي حیان.
اینها به اضافۀ ابواب تفسیری که در مجموعه های حدیثی آمده است.
در سیره و فضایل ائمّه به کتابهایی مانند کتب ذیل مراجعه میکند:
- السيرۀ النبويّه، معروف به سيرۀ ابن هشام؛ 2. انسان العيون از نورالدین حلبی؛ ٣. السيرۀ النبويّه از احمد زینی دحلان؛ 4. سبل الهدى و الرشاد في سیرة خيرالعباد از دمشقی؛ 5. الروض الانف فی شرح السيره از سهیلی؛ 6. الشفاء في تعريف حقوق المصطفی، و شروح آن؛ 7. المواهب اللدنيّۀ بالمنح المحمديّه، و شرح آن از زرقانی؛ ۸. الخصائص الکبرى از جلال الدین سیوطی؛ 9. فضایل امیرالمؤمنین علی از احمد بن حنبل؛ 10. الإتحاف بحبّ الأشراف از عبدالله شبراوی؛ ۱۱. إحياء الميت بفضایل أهل البيت از سیوطی؛ ۱۲. استجلاب ارتقاء الغرف از شمس الدین سخاوی؛ ۱۳. إسعاف الراغبين از محمد صبّان مصری؛ 14. جواهر العقدين از نورالدين سمهودی؛ ۱۵.خصائص علي بن أبي طالب از نسایی؛ 16. ذخائر العبقی فی مناقب ذوی القربی از محبّ الدین طبری؛ ۱۷. الرياض النضره از محبّ الدین طبری؛ ۱۸. کفايۀ الطالب في مناقب علي بن أبي طالب از گنجی شافعی؛ ۱۹. المناقب از فقيه ابن مغازلی؛ ۲۰. المناقب از موفّق بن احمد خوارزمی.
و دیگر کتب سیره به اضافه آن تعداد مطالب تاریخی و مباحث مربوط به سیره که در کتب حدیث آمده است.
در فقه به کتابهایی چون کتب ذیل مراجعه کرده است:
- المبسوط از شمس الدین سرخسی؛ ۲. بدایع الصنايع از کاشانی؛ ٣. الهدایه و شروح آن؛ 4. نيل الأوطار از شوکانی؛ 5. إحکام الأحکام في شرح عمدۀ الأحکام از عمادالدین حلبی؛ 6. المحلی از ابن حزم اندلسی.
در اصول فقه به کتابهای ذیل:
- المختصر و شروح آن از ابن حاجب؛ ٢. الأصول از سرخسی؛ 3. الاصول و شروح آن از بزودی؛ 4. المنار و شروح آن؛ 5. مسلم الثبوت و شروح آن؛ 6. المحصول از فخر رازی؛ ٧. التلويح في شرح التنقيح از تفتازانی؛ ۸. التحریر و شروح آن از ابن همام؛ ۹. الإحکام في أصول الأحکام از آمدی؛۱۰. الإحکام في أصول الأحکام از ابن حزم؛ ۱۱. إرشاد الفحول از شوکانی؛ ۱۲. نهايةالعقول از فخر رازی.
در شناخت صحابه به کتابهای ذیل مراجعه کرده است:
- الاستيعاب از ابن عبدالبرّ؛ 2. الاصابه از ابن حجر؛ 3. اسد الغابه از ابن اثیر؛ 4. تجريد أسماء الصحابه از ذهبی.
در شناخت احادیث ساختگی، مشهور، متواتر، از دیگر احادیث:
1.الموضوعات از ابن جوزی؛ 2. اللآلی المصنوعه از سیوطی؛ ٣. التعقيبات على الموضوعات از سیوطی؛ 4. الموضوعات از محمد طاهر فتنی؛ 5. الموضوعات از علی قاری؛ 6. تذکرۀ الموضوعات از عبدالحق هندی؛ 7. العلل المتناهيۀ في الأحاديث الواهبه از ابن جوزی؛ ۸. تنزيه الشريعۀ المرفوعۀ عن الأحاديث الشنيعۀ الموضوعه ابن عراق؛ 9. مختصر تنزيه الشریعه از رحمة الله هندی؛ ۱۰. الفوائد المجموعة في الأحاديث الموضوعه از شوکانی؛ ۱۱. الدرر المنتثرة في الأحاديث المشتهرة از سیوطی؛ ۱۲. المقاصد الحسنة في الأحاديث المشتهرة على الألسنه از سخاوی؛ ۱۳. الدرر المتناثرة في الأحاديث المتواترة از سیوطی.
و دیگر کتابهایی که در این موضوع نگاشته شده است.
در مورد شناخت راویان ضعیف، خبرساز، و تدلیس کننده، به کتابهای:
- الضعفاء والمتروکین از بخاری؛ ٢. الضعفاء والمتروکین از نسایی؛ ٣. کشف الأحوال في الرجال از عبدالوهاب مدراسی؛ 4. الکشف الحثيث عمّن رمي بوضع الحديث از سبط ابن عجمی؛ 5. في التبيين لأسماء المدلّسین از سبط ابن عجمی؛ 6. تمييز الطيّب من الخبیث از شیبانی؛ ۷. المغني في الضعفاء از ذهبی.
در موضوع شناخت رجال حدیث به کتابهای:
١. تهذيب الکمال از مزّی؛ ۲. تذهيب التهذيب از ذهبی؛ ٣. تهذيب التهذيب از ابن حجر؛ 4. تقريب التهذيب از ابن حجر؛ 5. خلاصۀ تذهيب تهذيب الکمال از خزرجی؛ 6. الکمال في أسماء الرجال از عبدالغني مقدسی؛ ۷. الجمع بين رجال الصحيحين از ابن القيسرانی المقدسی؛ 8. الکاشف عن أسماء رجال الصحاح الستّه از ذهبی؛ 9. میزانالاعتدال في نقد الرجال از ذهبی؛ ۱۰. لسان المیزان از ابن حجر عسقلانی؛ 11. الثقات از ابن حبّان؛ ۱۲. أسماء رجال المشکاة از خطیب تبریزی.
در موضوع درایه و حدیث شناسی به کتابهای:
- علوم الحديث از ابن صلاح؛ ٢. التقييد و الايضاح از زین العراقی؛ ٣. التقريب از نووی؛ 4. تدريب الراوی از سیوطی؛ 5. في شرح ألفيّۀ الحديث از زین العراقی.
در موضوع علم کلام به کتابهای:
- شرح المقاصد از تفتازانی؛ ۲. شرح المواقف از جرجانی؛ ۳. شرح التجرید از قوشچی.
در شرح حال دانشمندان به کتابهای:
- إتحاف الوری بأخبار أمّ القرى از ابن فهد مکی؛ ۲. أخبار الاخیار از عبدالحق دهلوی؛ ٣. الأنساب از سمعانی؛ 4. التاج المکلّل از صدیقحسن قنوجی؛ 5. أخبار اصبهان از أبي نعیم حافظ؛ 6. تاریخ بغداد از خطیب بغدادی؛ ٧. التدوين بذکر علماء قزوین از رافعی؛ ۸. تذکرةالحفاظ از ذهبی؛ 9. تراجم الحفّاظ از بدخشانی؛ 10. تهذيب الأسماء و اللّغات از نووی؛ 11. خلاصة الأثر في أعيان القرن الحادي عشر از محبّی؛ ۱۲. الدرر الکامنة في اعيان المائة الثامنة از ابن حجر؛ ۱۳. دول الإسلام از ذهبی؛ 14. الضوء اللّامع لأهل القرن التاسع از سخاوی؛ ۱۵. سبحة المرجان في علماء هندوستان از بلکرامی 16. سير أعلام النبلاء از ذهبی؛ ۱۷. طبقات الحفّاظ از سیوطی؛ ۱۸. طبقات الشافعیّه از سبکی و اسنوی و ابن قاضی شهبه اسدی؛ ۱۹. طبقات الصوفیه از سلمی؛ ۲۰. طبقات القرّاء از ابن جزری؛ ۲۱. طبقات المفسّرین از داودی؛ ۲۲. الطبقات از محمدبن سعد؛ ۲۳. العبر فی خبر من غبر از ذهبی؛ ٢٤. العقد الثمين في تاريخ البلد الأمين از فاسی؛ 25. فوات الوفيات از ابن شاکر؛ 26. کتائب أعلام الأخیار از کفوی؛ ۲۷. لواقع الأنوار في طبقات الأخبار از شعرانی؛ ۲۸. الجواهر المضيّۀ في طبقات الحنفیّه از قرشی؛ 29. مرآۀ الجنان از یافعی؛ ۳۰. معجم الأدباء از یاقوت حموی؛ ۳۱. إتحاف النبلاء المتّقین از صدیقحسن خان؛ ۳۲. البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع از شوکانی؛ ۳۳. بغية الوعاة في طبقات اللغويّين و النحاة از سیوطی؛ 34. وفيات الأعيان از ابن خلّکان؛ ۳۵. الوافی بالوفيات از صفدی؛ 36. النور السافر في أعیان القرنالعاشراز عیدروسی؛ ۳۷. سلک الدرر في أعيان القرن الحادی عشر از محمد خلیل مرادی.
در تاریخ به کتابهای:
- تاریخ طبری؛ ۲. تاریخ ابن اثیر؛۳. تاریخ ابن خلدون؛ 4. تاریخ یعقوبی؛ 5. مروج الذهب از مسعودی؛ 6. تاريخ المظفّری از ابن أبي الدم؛ ۷. تاریخ الخلفاء از سیوطی؛ ۸. تاريخ الخميس از دیاربکری؛ 9. تاريخ أبو الفداء (المختصر في أخبار البشر) ؛ ۱۰. روضة المناظر از ابن شحنه؛ ۱۱. النجوم الزاهره از ابن تغری بردی؛ ۱۲. حسن المحاضرة في أخبار مصر و القاهره از سیوطی؛ ۱۳. مرآة الزمان از سبط ابن جوزی؛ 14. عقد الجمان في تاريخ أهل الزمان از عینی؛۱۵. فتوح البلدان از بلاذری
در موضوع شناخت احاديث غريب و علوم عربی به کتابهای:
- النهایه از ابن اثیر؛ ٢.الفائق از زمخشری؛ ٣. مجمع البحار از فتنی؛ 4. المفردات في غرائب القرآن از راغب؛ 5. الصحاح از جوهری؛ 6. المخصّص از ابن سيده؛ 7. القاموس المحيط از فیروز آبادی؛ ۸. تاج العروس از زبیدی؛ 9. لسان العرب از ابن منظور؛ 10. النثير في مختصر نهايۀ ابن الاثیر از سیوطی؛ ۱۱. اساس البلاغه از زمخشری؛ ۱۲. منتهی الارب از صفی پوری؛ ۱۳. تهذيب اللّغه از ازهری؛ 14. المزهر في علوم اللغۀ از سیوطی؛ ۱۵. المغني في علم النحو از ابن هشام؛ 16. الأشباه والنظائر في اللغه از سیوطی؛ ۱۷. التصريح في شرح التوضيح از خالد ازهری؛ ۱۸. مفتاح العلوم از سکاکی؛ ۱۹. المطوّل في علم البلاغه از تفتازانی؛ ۲۰. الکافيه و شروح آن از ابن حاجب.
در شناخت شهرها و ممالک به کتابهای:
- المعجم البلدان از یاقوت حموی؛ ۲. مراصد الاطلاع از بغدادی.
مرحوم صاحب عبقات همچنین در کتب اخلاق و تصوف و سیر و سلوک، و حتی در کتابهای محاضرات و طرائف و داستان و حکایات و ادب، در تمامی اینها به کتب اهل سنت مراجعه میکند.
در بسیاری اوقات به میزان معتبر بودن کتابی که از او نقل میکند، اشاره می نماید. روش او در اینباره چنین است که:
- ابتدا گفتار صاحب کشف الظنون را نقل کرده و بدین وسیله اسم کتاب و نویسنده و صحّت نسبت کتاب را به نویسنده اش اثبات میکند.
٢. گفتار دانشمندان را دربارۀ کتاب از کتابهای اجازات و اسانید می آورد.
٣. کسانی را که از این کتاب نقل کرده و بر آن اعتماد نموده اند می آورد.
- کسانی را که این کتاب را از مدارک و منابع کتاب خود قرار داده اند و در خطبۀ کتاب خود نام مؤلّف آن را آورده اند، ذکر میکند.
- خطبۀ کتاب را که مشتمل بر پایبندی مؤلّف کتاب است بر نقل از کتب معتبر و آوردن اخبار معتبر، متذکر میشود.
تأثیر این روش در دستیابی صحیح به هدف، و قانع کردن طرف مقابل، بر کسی پوشیده نیست.
قبلاً به این نکته اشاره کردیم که مراجعه و احتجاج دانشمندان شیعه به کتب اهل سنت، به خاطر رعایت کردن قواعد و آداب بحث و مناظره است. لکن برخی از متعصّبین اهل سنت نفهمیده و یا خود را به نفهمی زده و گفتهاندکه این مراجعه به کتب اهل سنت دلیل بر آن است که شیعه دارای کتاب و روایت نیست، و دانشمندی از خود ندارد، و در هر چه ادعا میکند، بر سر سفرۀ اهل سنت نشسته و از او استفاده میکند!
ابن روزبهان در ردّ بر علامه حلّی میگوید:
تعجّب است از این مرد! هیچ حدیثی را نقل نمیکند مگر از جماعت اهل سنت. زیرا شیعه نه دارای کتاب است و نه روایت ونه دانشمندی که احادیث را استخراج کرده باشد دارد. شیعه در اثبات ادعای خود عيال و جیره خوار سفرۀ اهل سنت است.
صاحب عبقات از این توهّم و پندار برخی، غافل نیست؛ و لذا در مباحث خود پیرامون بعضی از احادیث مانند و حدیث «نور» الفاظی از حدیث را از طرق شيعه امامیه از ائمه اطهار علیه السلام از قول حضرت رسول صلّی الله علیه وآله وسلّم نقل میکند تا پاسخی به ابن روزبهان و پیروان او داده باشد.
سوم) استناد به فهم اصحاب
از جمله روشهای مؤلّف محترم رجوع به فهم اصحاب است. زیرا فهم صحابه، مخصوصاً آن هایی که با علی علیه السلام مخالف بوده اند، در احتجاج و اختلاف مرجع خوبی است، و در فهم معنای حدیث مفید است؛ زیرا اوّلا در بین مشهور از اهل سنت، آنان عادلند؛ و ثانيا معاصر با رسول خدا صلّی الله علیه وآله بوده، رویدادها را از نزدیک دیده، و صدور حدیث و مناسبت گفتار رسول خدا صلّی الله علیه وآله را از نزدیک شاهد بوده اند، و ثالثا اهل زبان میباشند. و لذا شایسته است که به فهم و برداشت آنان مراجعه کنیم، و این کاری است که سیّد در موارد متعددی از مباحث خود بدان عمل کرده است. به عنوان مثال برخی از آن موارد را متذکر میشویم:
الف) در معنای «مَن کنتُ مولاه فعلىُّ مَولاه»
اصحاب حضرت رسول صلّی الله علیه وآله از این فرمایش حضرت در روز غدیر خم همان معنایی را فهمیدند که شیعه بدان معتقد است:
- امیرالمؤمنین در احتجاج خود با مردم، حدیث غدیر خم را آورده، و از کسانی که شاهد آن روز بودهاند خواست که به پا خیزند و شهادت دهند.
آیا حضرت از حدیث غیر از امامت چیز دیگری را فهمیده بود؟!
- اگر مقصود از حديث غدير غير از امامت از معانی ولایت، چیز دیگری بود، چرا گروهی از اصحاب کتمان شهادت کرده و چیزی نگفتند؟! و چرا حضرت آن هایی را که کتمان کردند، نفرين فرمود؟!
٣. اگر مقصود امامت نبود، چرا سؤال کنندهای درخواست نزول بلا از خدا کرد[13]؟!
آیا از خطبۀ حضرت رسول غیر از امامت چیز دیگری فهمیده بود؟! آیا او به حضرت رسول نگفت: … بعد به این راضی نشدی تا اینکه بازوی پسر عمّت را گرفتی، و او را بر ما برتری دادی، و گفتی: «من کنتُ مولاه فعلیّ مولاه»!
- حسّان بن ثابت انصاری در شعرش در روز غدیر خم چنین سرود:
«رضيتک مِن بعدى إماماً و هادياً .»[14]
- ابوالطفيل از حدیث «غدیر» خوشش نیامد و گفت: «من بیرون شدم در حالی که در دلم چیزی بود.»
- ابو ایّوب انصاری و گروهی از صحابه که بعد از روز غدیر خم بر حضرت علی علیه السلام وارد شدند چنین گفتند: «السّلام عليک يا مولانا.» حضرت فرمود: من چگونه مولای شما هستم در حالی که شما عرب میباشيد؟ گفتند: ما در روز غدیر خم از رسول خدا صلّی الله علیه وآله شنیدیم که فرمود: «من کنت مولاه، فعلی مولاه.»
۷. ابوبکر و عمر و دیگر صحابه و همسران رسول خدا صلّی الله علیه وآله در روز غدیر به علی با این لفظ تبریک گفتند:
«گوارا باد بر تو ای علی. تو هم اکنون مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمنی میباشی.»
۸. عمر در پاسخ کسی که به او گفت:
تو با علی کاری میکنی که با هیچ کس از صحابه رسول خدا صلّی الله علیه وآله چنین رفتاری نداری! چنین جواب داد که: او مولای من است.
- وی به کسی که از قضاوت علی علیه السلام خوشش نیامده و نمیخواست به آن عمل کند، گفت:
«وای بر تو! نمیدانی این کیست؟! این مولای من است.»
۱۰. ابن حجر مکّی در کتاب الصواعق در ضمن جواب هایی که از حدیث غدیر میدهد میگوید:
سومین جواب آنکه: بر فرض قبول کنیم که علی اولی است، لکن قبول نداریم که وی اولی به امامت باشد؛ بلکه شایسته تر و اولی به پیروی و نزدیک شدن به اوست. این جملۀ رسول خدا صلّی الله علیه وآله در مورد علی بن أبيطالب علیه السلام، مانند این آیۀ قرآن است که خداوند متعال درباره حضرت ابراهیم میفرماید: (((إنَّ أوْلى النّاسِ بإبراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبعوه))).[15]
و هیچ دلیل قطعی و یا ظنّی بر نفی این احتمال وجود ندارد بلکه معنی واقعی همان است، زیرا این احتمال به مرحله وقوع رسیده است. زیرا همین معنی را ابوبکر و عمر از جمله رسول خدا صلی الله علیه وآله فهمیدند که اگر خوب در متن حديث دقت کنید متوجه این نکته خواهید شد. چون هنگامی که ابوبکر و عمر این جمله را از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنيدند، به علی بن أبيطالب علیه السلام گفتند: «تو ای پسر ابوطالب، هم اکنون مولای هر مؤمن و مؤمنهای میباشی… .
این حدیث را دارقطنی روایت کرده است. وی همچنین روایت کرده است که به عمر گفته شد: تو با على طوری رفتار میکنی که با هیچ یک از صحابه این چنین رفتار نمیکنی. عمر پاسخ داد: «او مولای من است.»
ب) در معنای حدیث طائر
دهلوی میگوید: مقصود از کلمۀ «محبوبترین» در فرمایش رسول خدا صلی الله علیه وآله که فرمود: «خداوندا! محبوبترین مخلوقت برای خود و رسولت را، نزد من حاضر کن تا با من هم غذا شود.» محبوبترین افراد است در خوردن غذا.
سیّد از این ادعای دهلوی به هفتاد وجه پاسخ میدهد؛ یکی از آن وجوه رجوع به فهم اصحاب است که آنان همان چیزی را از جملۀ رسول خدا صلی الله علیه وآله فهمیدند که شیعه به آن معتقد بوده و آن را فهمیده است.
الفاظ حدیث به نقل مالک بن انس بدینگونه است:
برای رسول خدا صلی الله علیه وآله مرغی بریان شده هدیّه آورده شد. رسول خدا صلی الله علیه وآله عرض کرد: خداوندا، محبوبترین خلقت در پیشگاه خودت را نزد من بیاور تا با من از این غذا بخورد. عایشه گفت: خداوندا، او را پدر من قرار ده. حفصه گفت: خداوندا! او را پدر من قرار ده. انس گفت: من گفتم: خداوندا، سعد بن عباده را قرار ده. بعد صدای حرکت در را شنیدم. سلام کرد. دیدم علی بن أبيطالب علیه السلام است. گفتم: رسول خدا صلی الله علیه وآله کاری دارد. علی از آنجا برگشت. بعد صدای حرکت در را شنیدم. على سلام کرد، و رسول خدا صلی الله علیه وآله شنيد؛ فرمود: ببین کیست، از خانه بیرون شدم. دیدم علی است. نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله آمده و گفتم: علی است. فرمود: به او اجازه بده وارد شود. علی وارد شد. رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: بیا نزد من! بیا نزد من!… .
پس ای کاش بهتر می دانستیم که این همه شوق عایشه و حفصه و انس برای این بود که محبوبترین افراد در خوردن غذا فردی غیر از علی باشد! و چه ضرر به آنها میرسید که این فردِ «محبوبتر در خوردن» على باشد؟! و آیا فردی مانند انس بن مالک مرتکب گناهی کبيره _که دروغ باشد_ می گردد، به خاطر این موضوع کوچک؟!
این قضیه انسان را به یاد قضیّۀ دستور دادن پیامبر صلی الله علیه وآله در ایّام بیماریش میاندازد که به حضّار دستور داد علی را نزد او حاضر کنند تا به او وصیّت کند، و به او دستور دهد تا به جای حضرت در نماز حاضر شود… در حدیث از ارقم بن شرحبیل نقل شده است که میگوید:
از ابن عباس پرسیدم: آیا رسول خدا صلی الله علیه وآله وصیّت فرمود؟ گفت: نه. گفتم: چگونه بود که وصیّت نفرمود؟ گفت: رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: کسی را دنبال علی بفرستید و او را به اینجا بیاورید. عایشه گفت: خوب است که دنبال ابوبکر بفرستم. حفصه گفت: خوب است دنبال عمر بفرستم. همگی نزد آن حضرت آمدند. رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: بروید. اگر نیازی بود، دنبال شما خواهم فرستاد. آنها هم رفتند… .
و نیز از عایشه _که رسول خدا صلی الله علیه وآله به هنگام رحلت در خانۀ او بود_ نقل شده که:
رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: حبيبم را نزد من حاضر کنید. من ابوبکر را نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله آوردم. حضرت نگاهی به او کرد، و سرش را برگردانید. و بعد فرمود: حبیبم را نزد من حاضر کنید. من عمر را خبردار کردم. پیامبر صلی الله علیه وآله نگاهی به او کرد، و سرش را برگردانید. و سپس فرمود: حبیبم را نزد من فراخوانید. گفتم: وای به حال شما! علی را نزد او فراخوانید، به خدا سوگند، کسی جز او را در نظر ندارد. هنگامی که چشمش به على افتاد، جامهای که رویش بود، باز کرد، و علی را داخل آن جامه نمود. او را در آغوش داشت تا در حالی که صورتش روی کف دست علی بود، قبض روح شد.[16]
ج) در معنای سه حديث
از سعدبن أبي وقّاص روایت کردهاند که:
معاویه در یکی از سفرهای حجّش بر او وارد شد، در بینشان سخن از علی بن أبيطالب علیه السلام به میان آمد. معاویه به علی بد گفت. سعد به خشم آمد و گفت: دربارۀ علی اینچنین سخن می گویی؟! من از رسول خدا صلّی الله علیه وآله دربارۀ علی سه ویژگی شنیدهام که اگر در من یکی از آن خصوصيّتها میبود، از دنیا و آنچه در آن است نزد من محبوبتر بود:
شنیدم که می فرمود: ”هر کس را که من مولای اویم، علی هم مولای او است.“
شنیدم که می فرمود: ”فردا پرچم را به دست مردی می دهم که خدا و رسولش را دوست می دارد.“
و شنیدم که می فرمود: ”تو از من به منزلۀ هارون از موسی هستی؛ جز اینکه بعد از من پیامبری نخواهد بود.“
سعد وقّاص از «ولایت»، «محبت» و «منزلت» چه چیز فهمیده بود که آن را بر دنیا و هر چه در آن است ترجیح میداد؟!
د) درباره معنای حدیث منزلت
معاویه از حدیث ”أنت منّی بمنزلة هارونَ مِن موسى إلاّ أنّه لانبیّ بعدی“ اعلمیّت امیرالمؤمنین علیه السلام را فهمیده بود.
ابن حجر مکی و عدهای دیگر از اهل سنت گفتهاند(به عبارت ابن حجر):
احمد روایت کرده است که مردی از معاویه مسالهای پرسید. معاویه گفت: این مسأله را از علی سؤال کن. او از من اعلم است.
آن مرد گفت: ای امیرالمؤمنین، جواب تو از جواب علی در نزد من دوست تر میباشد. معاویه گفت: بد گفتاری داشتی. تو از مردی بدت می آید که رسول خدا صلّی الله علیه وآله چشمههای علمش را به روی او باز کرده و به او فرموده است: ”تو از من به منزلۀ هارون از موسی هستی؛ جز اینکه بعد از من پیامبری نیست.“ و عمر نیز هرگاه مشکلی برایش پیش میآمد، از علی سؤال میکرد.
بعضی دیگر از راویان حدیث همین عبارت را نقل کرده اند؛ لکن بعضی این عبارت را افزودهاند که:
معاویه به آن مرد گفت: بلند شو! خداوند پاهایت را سرپا قرار ندهد! (و بعد اسم او را از دفتر و دیوان حقوق بگیران حذف کرد.) عمر از او سؤال می کرد، و از او فرا میگرفت، و من خود شاهد بودم که هرگاه مسالهای مشکل پیش میآمد، می گفت: علی را اینجا بیاورید.
هـ) در معنای حدیث تشبيه
ابوبکر از حدیث تشبیه همان چیزی را فهمیده بود که امامیه فهمیدهاند؛در حدیث از حارث اعور نقل شده است که میگوید:
به ما رسیده است که روزی رسول خدا صلّی الله علیه وآله در جمعی از صحابه فرمود: به شما نشان دهم آدم را در علمش، ونوح را در فهمش، و ابراهیم را در حکمتش. چیزی نگذشت که علی بن أبيطالب علیه السلام از راه رسید. ابوبکر گفت: یا رسول الله تو یک نفر را با سه نفر از پیامبران مقایسه کردی! مبارک باد! مبارک باد به این مرد! او کیست ای رسول خدا؟
پیامبر صلّی الله علیه وآله فرمود: «آیا او را نمی شناسی ای ابوبکر؟»
پاسخ داد: خدا و رسولش داناتر هستند.
پیامبر فرمود: «ابوالحسن علی بن أبيطالب علیه السلام.»
ابوبکر گفت: مبارک باد! مبارک باد بر تو ای ابوالحسن! و کجا کسی مانند تو میشود ای ابوالحسن؟!
چهارم) استدلال به قواعد تثبیت شده و مورد قبول
در هر علمی یک سلسله قوانین و قواعدی است که نزد دانشمندان آن علم تثبیت شده و مورد قبول واقع گشته است، و هیچ استدلالی نباید با آن قواعد مخالف باشد؛ بلکه میباید منطبق با آنها باشد، و الّا استدلال کامل نیست، و نتیجۀ مطلوب را نمیدهد.
در استدلالاتی که صاحب عبقات دارد، هیچ گونه مخالفتی با آن قواعد مقرّره در هیچ یک از علوم، به چشم نمیخورد، بلکه تطبیق و هماهنگی کامل را مشاهده میکنیم. در هر جا که بحث اقتضا کرده، استدلالی متین و منطبق با قواعد علمیّۀ مورد قبول دانشمندان آن فن را میبینیم. وی در هر جایی که به آن قاعده استدلال میکند، برای استدلال خود شاهدی و نمونه ای از همان استدلال را از دانشمندان اهل سنت در کتابهای مختلف خود می آورد.
ما در اینجا برخی از آن قواعد را متذکر میشویم:
الف) قاعدۀ تقدّم مثبِت بر نافی
این قاعدهای است که سیّد در پاسخ از اشکال فخر رازی در مورد حدیث غدیر، به آن قاعده استناد کرده است.
رازی میگوید: بخاری و مسلم حدیث غدیر را ذکر نکرده اند. سیّد بخش بخش سخن او را، در فصول جداگانه، پاسخ داده که این پاسخها شامل فوائد و وجوه بسیاری است.
یکی از آن وجوه عبارت است از مقدّم داشتن قول راویانی که حدیث غدیر را نقل کرده اند بر قول کسانی که حدیث را نقل نکرده و نفی کردهاند، تا چه رسد به کسانی که دربارۀ آن سکوت کردهاند.
این استدلال را سیّد به همین قاعدۀ «تقدّم مثبت بر نافی» مستند مینماید. و این قاعدهای است که محدثان و فقیهان و اصوليّين و ادبا به آن استناد می کنند.
در سيرۀ حلبيّه در بحث از اینکه آیا رسول خدا صلّی الله علیه وآله در فتح مکه در داخل کعبه نماز خواند یا نخواند، چنین آمده است:
پس بلال (رض) ثابت کنندۀ نماز خواندن رسول خدا صلّی الله علیه وآله در کعبه است، و اسامه (رض) نفی کننده است؛ و مثبت بر نافی مقدّم است.
در کتاب زادالمعاد في هدی خيرالعباد در کیفیّت نشستن رسول خدا صلّی الله علیه وآله در نماز و اینکه آیا رسول خدا صلّی الله علیه وآله انگشتش را به هنگام اشاره به آن در وقت دعا خواندن، حرکت میداد یا نه، دو حدیث را نقل میکند. یکی از آن دو حدیث از ابوداود از عبدالله بن زبیر است که میگوید «حرکت نمیداد». و حدیث دیگر از ابوحاتم از وائل بن حجر است، و در آن آمده است که «حرکت می داد». نویسندۀ کتاب از حدیث اوّل چند جواب میدهد؛ یکی از آنها این است که:
و نیز در حدیث ابوداود نمیگوید که در نماز بوده است. و اگر در نماز هم باشد، باز چون نافی است و حدیث وائل مثبِت است، حديث وائل بر آن مقدّم می باشد.
در کتاب الفتح الوهبی در مورد اینکه آیا برای لفظ «مشورة» یک لهجه است یا دو لهجه، از بعضی از لغت شناسان نقل میکند که یک لهجه است، و از بعضی نقل میکند که دو لهجه است. و بعد قول دوم را ترجیح میدهد و میگوید:
مثبِت مقدّم بر نافی است. و کسی که حفظ کرده بر کسی که حفظ نکرده حجت است.
ب) قاعدۀ حمل نکردن استثنا بر استثنای منفصل
تا جایی که استثنای متصل امکان داشته باشد.[17]
این یک قاعدۀ اصولی است که بزرگان اصولی به آن تصریح کردهاند، و سیّد در استدلال به حدیث منزلت به آن استناد میکند.
دهلوی ادعا میکند که به طور قطع و مسلّم و بالبداهه، در حدیث منزلت، آنجا که میگوید: ”إلّا أنه لانبیّ بعدی“ این استثنا منقطع است.
سیّد در جواب او میگوید:
طبق قاعده تا جایی که امکان داشته باشد استثنا را متّصل بگیریم، نباید منقطع بدانیم؛ زیرا اصل، حمل بر استثنای متّصل است، و استثنای متّصل حقیقت، و منقطع مجاز است؛ و اصل در کلام حقیقت است.
سیّد در اینجا عبارات عدهای از اصولیّین را بر این قاعده از روی متون اصولی مشهور و شروح آنها؛ مانند: مختصر ابن حاجب، منهاج بیضاوی، تلويح تفتازانی، کشف الأسرار في شرح اصول البزودی تألیف عبدالعزيز بخاری و امثال آنها، نقل میکند.
ج) قاعدۀ حمل بر معنی[18]
این یک قاعدۀ ادبی است که سیّد در حدیث منزلت به آن استناد جسته، میگوید:
جملۀ ”إلّا أنّه لانبیّ بعدی“ حمل میشود بر معنای «إلّا النبوّه» بر طبق قاعدۀ «حمل بر معنی». سپس نمونههایی برای اینگونه حمل بر طبق عمل به این قاعده از کتاب الأشباه و النظائر سیوطی می آورد.
د ) قاعدۀ تفسیر حدیث به حدیث دیگر
این یک قاعدۀ حدیثی است. سیّد در برخی از مباحث خود به آن استناد کرده، و در استدلال به حدیثی، یا ردّ کلامی، از آن استفاده نموده است.
نمونۀ مورد اوّل، در حدیث غدیر است؛ آنجا که میخواهد استدلال کند بر اینکه کلمۀ «مولی» به معنای «اولی به تصرّف» است، به الفاظی که دلالتش بر این معنی واضحتر است، استدلال میکند که آن الفاظ لفظ «مولی» را از حدیث «غدير» تفسیر می کنند.
و نمونۀ مورد دوم، استدلال سیّد به شواهد و مؤیّدات حدیث ”أنا مدينة العلم“ است که عبارات برخی از آن روایات را آوردیم. وی با آوردن آن احادیث به عنوان شاهد، سخن يوسف واسطی را که لفظ «علی» را به معنای وصفی یعنی «مرتفع» گرفته است، ابطال میکند.
بزرگان دانشمندان حدیث، مانند حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب فتحالباری در شرح احادیث و بیان معانی آن، از این قاعده استفاده می کنند.
هـ ) قاعدۀ لزوم حمل لفظ مشترک در صورت نبود مخصّص بر تمام معانیش
سیّد در دلالت حدیث: ”إنّ علیّاً مِنّي و انا مِن علىّ. و هو وَلىُّ کلَّ مؤمنِ مِن بَعدي“[19] به این قاعده استناد میکند، زیرا لفظ ولی در این حدیث بر تمام معانیش حمل میشود که یکی از آنها معنای «اولی به تصرف» است.
البته اینکه بر تمام معانیش حمل میکنیم، بعد از آن است که از تبادر[20] معنای «اولی به تصرّف» صرف نظر کرده و یک درجه پایین بیاییم و بعد تمام معانی را در نظر بگیریم.
باب سوم: روش مؤلّف در ردّ و پاسخ گفتن
عظمت و بزرگی صاحب عبقات، دقت نظر، احاطهاش بر علوم، تتبّع او از اقوال، امانتداری در نقل و پایبندی عملی او به قواعد بحث را، میتوانیم در روش رد و ایراد او براشکالات، و یا نقد استدلالات طرف مخالف، مشاهده کنیم.
وی _که خدای رحمتش کند_ با قویترین برهانها ومحکمترین استدلالات، تمام راههاو بهانهها را می بُرَد، و تمام شکوک و شبهات را پاسخ میدهد؛ به طوری که دیگر برای مخالف هیچ گونه ایراد و اشکالی باقی نماند، و نتواند دلیلی را مردود شمارد، و یا حدیثی را تضعیف نماید. سیّد سخن مخالف را به بهترین وجه پاسخ گفته، و به زیبایی و نکویی گفتارش را مردود میکند. این پاسخگویی نیکو و زیبا با تحقیقات ارزنده، باریکبینیهای ژرف، احتجاجات مستدل، با استفاده از الزامات پیامبر گونه و استدلالات على مانند و نقضها و اشکالات رضا گونه همراه است. در تمام این استدلالات، به کتب اهل سنت استناد جسته، و به گفتار شخصیتهای برجسته و استوانه های ارزندۀ آنان در علوم گوناگون استدلال میکند.
وی تمامی کلمات و عباراتی را که در کتاب تحفه آمده است، مورد نقد و بررسی قرار میدهد.
و نیز در بسیاری از موارد، کلمات صاحب تحفه را با عبارات خود او در همین کتاب یا دیگر کتابهایش رد میکند. و در بسیاری از اوقات سخنان او را توسّط سخنان پدر وی و یا سایر اساتید و مشایخش نقض و باطل میکند؛ تا جایی که باب کتاب تحفۀ اثناعشریه به صورت خطابه هایی شعری و عبارات خنده آور هندی در میآید.
در بعضی موارد سخنان استاد و پدرش ولیالله دهلوی و سخنان شاگردانش مخصوصاً محمد رشیدالدین خان دهلوی و حیدر علی فیض آبادی را مورد مناقشه و ایراد قرار میدهد، بلکه در مواردی به ردّ تمام سخنان دانشمندان متعصّب و منکر حقایق آنها؛ مانند ابن تیمیّه، ابن جوزی، ابن حجر و امثال آنان می پردازد.
در مورد حديث: ”أنا مدينة العلم وعليٌّ بابُها“ در دو جلد بزرگ بحث میکند. جلد اوّل در اثبات سند حدیث، و بیان وجوه دلالت حدیث بر امامت بلافصل حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از رسول خدا صلّی الله علیه وآله می باشد. تمام مباحث این جلد را در پاسخ و ردّ مولوی عبدالعزیز صاحب کتاب تحفه پرداخته، و بحث را اثباتاً و ردّاً به او اختصاص داده است. بعد جلد دوم را اختصاص داده به پاسخ کسانی که در سند یا دلالت حدیث بر امامت حضرت اشکال گرفته اند، از تمام دانشمندان اهل سنت، از قدیم و جدید، از هندی و غیر هندی.
و بدین ترتیب، این کتاب به صورت یک مجموعۀ اعتقادی، علمی و تاریخی در آمده و از مهمترین و گسترده ترین کتابهایی شده که در زمینۀ پیکار اعتقادی و زور آزمایی فکری نوشته شده است. اینک برخی از ویژگیهای مهم این کتاب را در روش مناظرۀ علمی تقدیمتان می داریم:
١. نقل سخن طرف مقابل به طور کامل
قبلاً يادآور شدیم که عادت دانشمندان شیعه آن است که سخن طرف مقابل را در مقام رد و پاسخگویی ابتدا به طور کامل نقل میکنند، و بدون کم و کاست عین عبارت او را می آورند.
عادت و روش سیّد حامدحسین نیز همین است. وی عین عبارات دهلوی و یا دیگران را ابتدا میآورد، بعد جمله به جمله تحت عنوان «سخن او» عبارات او را تکرار کرده، تحت عنوان «میگویم» به نقد و ایراد می پردازد.
۲. فراگیری همه جوانب به طور کامل
این کتاب تمام جوانب بحث را پیرامون هر موضوعی از موضوعات بررسی میکند، و چیزی را فروگذار نمیکند. مؤلّف در جایی که میخواهد استدلال طرف مقابل را به حدیثی از احادیث، یا گفتار او را در طعن و ایراد بر استدلال شيعه اماميه، نقض و رد نماید، از هیچ یک از جوانب بحث غفلت نمیکند، و اکتفا به ردّ یک یا دو ناحیه نمی نماید، بلکه کاملاً به معالجۀ قطعی همه جانبه می پردازد، و بنیان ایراد و اشکال را از بیخ و بن ویران میکند و چیزی باقی نمیگذارد.
ابن جوزی در حدیث ثقلین اشکالی نموده است و آن را در کتابی به نام العللالمتناهیه في الأحاديث الواهیه آورده است و چنین میگوید:
حدیثی در وصیّت به عترت و خاندانش: عبدالوهّاب انماطی، از محمد بن مظفّر، از احمد بن محمد عتیقی، از یوسف بن دخیل، از ابوجعفر عقیلی، از احمد بن یحیی حلوانی، از عبدالله بن داهر، از عبدالله بن عبدالقدّوس، از اعمش، از عطیّه، از ابوسعید: رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: ”إنّي تارک فيکم الثقلين: کتاب الله و عترتی. و إنّهما لَن يَفترقا جميعاً حتی یَرِدا علَىَّ الحوضَ فانظروا کيف تخلفونی فيهما.“
مصنّف (ابن جوزی) میگوید:
این حدیث صحیح نیست. امّا عطيّه، وی را احمد و يحيی و دیگران تضعیف کرده اند. و امّا ابن عبدالقدّوس، یحیی درباره اش گفته است: وی چیزی نیست. رافضی خبیث است. و امّا عبدالله بن داهر، احمد و يحیی دربارۀ او گفته اند: چیزی نیست. هیچ انسانی دربارۀ او خیری ننوشته است.
مرحوم صاحب عبقات سخن ابن جوزی را به یکصد و پنجاه و شش دلیل رد میکند که این یکصد و پنجاه و شش ایراد در کلام او از جهات ذیل وارد میشود:
١. نقض آن به روایت اصحاب صحاح و مسانید و دیگر کتب معتبر آن حدیث را، و صحیح دانستن دیگران آن را.
- بحث پیرامون «عطیّه»، «ابن عبدالقدّوس» و «عبدالله بن داهر».
۳. استنکار عدهای از دانشمندان اهل سنت بر ابن جوزی و مردود دانستن وی حدیث را در کتاب العلل المتناهيه، و سخن نوادۀ او که جدّش را رد کرده و میگوید: جای تعجّب است! چگونه بر جدّ من روایتی که مسلم نقل کرده است پنهان مانده است؟!
و سخن حافظ سخاوی آنجا که میگوید:
و من در شگفتم که چگونه ابن جوزی این حدیث را رد کرده! و عجيبتر از آن اینکه وی گفته است: این حدیث صحیح نیست!
و سخن حافظ سمهودی که میگوید:
جای تعجّب است که ابن جوزی این حدیث را در کتاب «العلل المتناهيه» آورده است! بر تو باد که فریب آن را نخوری!
و سخن ابن حجر مکی که میگوید:
اینکه ابن جوزی این حدیث را در کتاب العدل المتناهیه آورده است، وهم و یا غفلت است.
و گفتار مناوی که گفته است:
و کسی که پنداشته این حدیث ضعیف است، همچون ابن جوزی توهّم کرده و به اشتباه رفته است.
آیا با این سخنان بزرگان، دیگر چیزی برای ابن جوزی باقی می ماند؟!
شما صاحب عبقات را می بینید در آنجا که می خواهد پاسخ مخالفین را بدهد در مورد حدیثی که در مقابله با حديث: ”أنا مدينة العلم وعليّ بابُها“ جعل کردهاند که رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرموده است: «خداوند هیچ چیزی در سینۀ من نریخت، مگر آنکه آن را در سینۀ ابوبکر فروریختم» چنین میگوید:
با دوازده وجه این حدیث رد میشود که مهمترین آنها عبارت است از:
- مضمون این حدیث با واقع تطبيق نمیکند، و ابوبکر تمام علوم رسول خدا صلّی الله علیه وآله را نداشته است.
۲. تصریح دانشمندان به بطلان و مجعول بودن آن؛ مانند ابن جوزی، طیّبی، ابن قیّم جوزيّه، مجدالدین فیروز آبادی، محمدبن طاهر فتنی، شیخ علی قاری، شیخ عبدالحق دهلوی، شوکانی.
قاری از این قیّم نقل میکند:
از جمله چیزهایی که برخی از نادانانِ منسوب به اهل سنت در فضیلت صدّيق جعل کرده اند، این حدیث است که: «خداوند در روز قیامت برای عموم مردم به صورت همگانی تجلّی میکند، و برای ابوبکر به طور خصوصی تجلّی میکند.» و حديث: «خداوند چیزی در سینۀ من فرو نریخت، مگر اینکه آن را در سینۀ ابوبکر ریختم.» و حدیث: «هر گاه رسول خدا صلّی الله علیه وآله مشتاق بهشت میشد، ریش ابوبکر را میبوسید.»
٣. پژوهشی چشم گیر
سیّد رحمه الله تمام اقوالی که دربارۀ موضوع بحثش وارد شده، میآورد، بلکه آنجا که ممکن است گفته شود نیز مطرح میکند. وی بعد از آنکه از ردّ و ابطال سخنان دهلوی فارغ میشود، به ابطال سخنان دیگران می پردازد. و در بعضی موارد بررسی کلمات دیگران را بر ردّ دهلوی مقدّم می دارد، و بعد به رد و ابطال سخن دهلوی وارد میشود. از موارد دوم رفتاری است که در مورد حديث سفينه دارد که دهلوی استدلال به آن حدیث را برای اثبات امامت امیر المؤمنين رد میکند و میگوید دلالتی بر امامت ندارد، و متعرض سند آن نمیشود.
سیّد رحمه الله اسامی گروهی از ناقلین این حدیث شریف را که ۹۲ نفر باشند، نام میبرد. اوّل نام شافعی، بعد احمد، و بعد مسلم بن حجاج را ذکر میکند؛ تا میرسد به معاصرین خود، بعد عین عبارات آنها را نقل میکند. زیرا قبلاً متذکر این نکته شدیم که بحث دربارۀ سند مقدّم است بر بحث دربارۀ دلالت یک روایت. علت اینکه سیّد در اینجا بحث سندی را مقدّم بر بحث دلالی میکند، با اینکه دهلوی در سند حدیث بحثی نداشته است، آن است که ابن تیمیّه در سند حدیث تشکیک نموده و گفته است:
اما این سخن که رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرموده باشد: ”مثال اهل بیت من همچون کشتی نوح است“ اسنادی برای این حدیث شناخته نشده است که صحیح باشد و ضعیف نباشد. و در هیچ یک از کتب معتبر حدیث که بتوان بر آن اعتماد نمود، وجود ندارد؛ گرچه آن را بعضی از هیزمکشان شبانه که احادیث جعلی را نقل می کنند، روایت کردهاند. و خود نقل آن عده از جاعلان حدیث، موجب وهن و سستی آن میشود.
ما در مقدّمة بخش حدیث «سفینه» یادآور شدهایم که:
اگر کتابهای فضایل علی از احمد بن حنبل، مستدرک حاکم، تهذيب الآثار از ابن جریر طبری، مسند ابویعلی، مسند بزّار، المعجم الصغير از طبرانی، مشکاۀ المصابيح و المطالب العاليه از این حجر، و امثال این کتابها از کتب مورد اعتماد نیست، پس چه کتابی مورد اعتماد است؟!
و اگر «اعمش» و «ابواسحاق سبیعی» و «مسلم» و «شافعی» و «طبرانی» و «دارقطنی» و «ابوداود» و «احمد» و «بزّار» و «طبری» و «حاکم» و «ابونعیم» و «خطيب» و «ابن حجر» و امثال آنها از هیزمکشان شب و راویان احادیث جعلی میباشند، پس آن محدث مورد اعتماد کیست؟!
از قبیل همین مورد دوم نیز تحقیقی است که دربارۀ حدیث «منزلت» دارد؛ حدیثی متواتر که در صحیحین نقل شده است، و بزرگان پیشوایان حديث تصریح کردهاند که از صحیحترین و استوارترین احادیث است.
سیّد جهت سند حدیث را در چندین فصل بررسی میکند تا سخن آمِدی و پیروان متعصّب او را که گفتهاند حدیث صحیح نیست ابطال نماید.
این واضح است که اگر هم سیّد متعرض این بحث نشده بود، و دربارۀ سند حدیث بحثی نکرده بود، ایرادی بر او وارد نبود؛ زیرا دهلوی سند حدیث را قبول داشته، و از لحاظ سند بحثی نکرده بود. لکن کتابی همچون عبقاتالأنوار که در اثبات امامت ائمّۀ اطهار علیه السلام نوشته شده است، میبایست این گفتار ناروایی را که از دهان اینگونه اشخاص بیرون آمده رد کند، و میزان تعصّب و جسارت این مردم را بر افترا و دروغ بستن مشخّص سازد.
و از قبیل مورد اوّل (که ابتدا سخنان دهلوی را بررسی و نقد کرده، بعد به ابطال گفتار دیگران می پردازد) تحقیق و پژوهشی است که در مورد حديث: ”أنا مدينة العلم و علىٌ بابُها“ به عمل آورده که در آغاز به اثبات سند حدیث پرداخته، و بعد وجوه دلالت آن را در مسألۀ امامت متذکر شده، و ایرادات دهلوی را پاسخ گفته است. بعد برگشته و در یک جلد قطور دیگر سخنان تمام کسانی را که در استدلال به این حدیث ایرادی وارد کردهاند و در سند یا دلالت حدیث اشکال داشته اند، بررسی نموده است، و آنان عبارتند از:
«عاصمی» و «طیبی» و «ابن تیمیّه» و «یوسف اعور واسطی» و «سخاوی» و «سمهودی» و «ابن روزبهان» و «ابن حجر مکّی» و «قاری» و «بنیانی» و «شیخانی قادری» و «عبدالحق دهلوی» و «ولیالله دهلوی» و «اورنگ آبادی» و «قاضی پانی پتی».
در این جلد بحثهای ارزنده و مطالب مفیدی که در هیچ کتاب دیگر یافت نمیشود، به چشم میخورد، و اگر کسی آن را مطالعه کند، به میزان نادانی و شدّت تعصّب آنان پی میبرد.
4. پرده برداری از روی حقیقت
از جمله روشهای سیّد در این کتاب آن است که به هنگام بررسی سخنان مخالف، به اصل و ریشۀ کلام او برگشته و ریشه یابی میکند. زیرا اینگونه پردهبرداریها از روی حقیقت، بهرههای مهم علمی دارد، و در کشف حق و وضوح آن مؤثّر است. از جمله این موارد عبارت است از:
الف) از خود دانستن دهلوی مباحث دیگران را
اوّلین چیزی که مورد نظر سیّد است آن است که ثابت کند دهلوی حرف تازهای ندارد، و تمام آنچه آورده، از کتابهای پیشینیان خود برداشته است. بلکه سیّد رسماً اثبات میکند که کتاب تحفۀ اثناعشریّه مأخوذ از کتاب الصواقع تأليف نصر الله کابلی است، با مقداری اضافه از کلمات پدر دهلوی و حسام الدین سهارنپوری صاحب کتاب المرافض؛ و همچنین کتاب بستانالمحدثیننوشته عبدالعزیز دهلوی (صاحب تحفه) از روی کتاب کفاية المتطلّع تأليف تاج الدین دهّان نوشته شده است. و این خود نکتۀ مهمی است.
ب) نسبتهای بی ریشه و بدون اصل
از مراجعه به منابع و پرده برداری از مدارک دهلوی، به مطالبی بی ریشه و اساس برخورد میکنیم که مخالفین سنّی ما در نوشتههای خود آورده اند و اصلاً واقعیّت نداشته، دروغ محض است، به اینگونه مطالب بی اساس در بسیاری از موارد بحث اشاره میکند که ما نمونه ای از آنها را در اینجا میآوریم:
- گروهی در پاسخ از حدیث طائر گفتهاند که این حدیث را ابن جوزی در ردیف احادیث ساختگی ذکر کرده است. و حال اینکه این نسبت دروغ است.
۲. به حافظ یحیی بن معین نسبت داده شده است که وی در ذیل حدیث ”أنا مدينة العلم“ گفته است: «این حدیث اصلی ندارد» در حالی که این نسبت جدّا باطل و دروغ است.
۳. به ترمذی نسبت داده شده است که وی دربارۀ حديث ”أنا مدينة العلم“ گفته است: «حديث منکَر و غریب است» در حالی که این نسبت اصلی ندارد، و ترمذی چنین سخنی نگفته است.
- به شمس الدین ابن جزری نسبت داده اند که حديث ”أنا مدينة العلم“ را قبول نداشته است؛ و حال آنکه این نسبت دروغ است.
5.ابن تیمیّه به حدیثی استدلال کرده، و آن را به دو کتاب صحيح (صحيحين) نسبت داده است؛ در حالی که چنین حدیثی در صحیحین نیست. آن حدیث دروغین را چنین مطرح میکند:
آیا نمینگری به آنچه در صحیحین ثبت شده از فرمایش رسول خدا صلّی الله علیه وآله در مورد اسیران، هنگامی که از ابوبکر نظر خواهی کرد، و ابوبکر نظر داد که از آنها فدیه بگیرند؛ و با عمر مشورت کرد، عمر گفت آنان را بکشند. رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: شما را در مورد این دو نفری که همراه شمایند خبر دهم: مثال تو ای ابوبکر، مثال حضرت ابراهیم است که فرمود: «هر کس پیرو من باشد، از من است. و هر کس نافرمانی مرا بکند، همانا تو بخشنده و مهربانی.» و مثال حضرت عیسی علیه السلام است، آن هنگام که گفت: «اگر آنان را عذاب کنی، همانا بندگان تو میباشند، و اگر آنان را بیامرزی، همانا تو دارای قدرت و شکوهی و با حکمتی.» و مثال تو ای عمر، مثال حضرت نوح است، آن هنگام که گفت:
«پروردگارا! بر روی زمین از کافران هیچ کس را باقی نگذار.» و مثال حضرت موسی است، در آن هنگام که گفت: «پروردگارا! اموالشان را نابود، و بر دلهایشان سخت گیر؛ که ایمان نیاورند تا اینکه عذاب دردناک را ببینند.»
چنانکه گفتیم اصلاً چنین حدیثی در صحیحین وجود ندارد.
- بعضی از اینان روایت بیهقی را نسبت به حدیث اشباه که رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: ”هر کس میخواهد به آدم در علمش و به… بنگرد، پس به علی بن أبيطالب علیه السلام نگاه کند.“ منکر شده، و سخن علامه حلّی را که به نقل بیهقی این حدیث را، استدلال نموده است، رد کرده اند.
سیّد از این انکار به تفصیل پاسخ میدهد.
۷. فخر رازی ادعا میکند که ابن اسحاق حدیث غدیر را روایت نکرده است، و روایت نکردن او دلیل بر ضعیف حدیث است.
این ادعای فخر رازی باطل است. زیرا ابن اسحاق از نقل این حدیث اعراض ننموده، و از راویان این حدیث به شمار می رود، و گروهی نیز آن را از او روایت کرده اند.
۸. شیخ علی قاری و ولیالله دهلوی، حدیث ساختگی «اقتدا کنید به دو نفری که بعد از من می آیند، و آن دو ابوبکر و عمر هستند» به صحیحین نسبت میدهند و حال آنکه این نسبت باطل و دروغ است. و حاکم به هنگام تقل این حدیث در مستدرک خود، تصریح میکند که این حدیث در صحیحین نیامده است.
ج) تحریفات و تصرّفات
از جمله فوائد این روش آن است که در بخشی از دستبردها و تغییراتی که برخی از این دانشمندان اهل سنت در احادیث و در عبارات دانشمندان وارد کرده اند، اطلاع پیدا میکنیم. و این خود بخش گستردهای است که اگر جمعآوری شود، کتابی مستقل میشود. ما در اینجا نمونههایی از آن را میآوریم:
از جمله تصرّفات اینان در احادیث، تصرّفاتی است که در حدیثی وجود دارد که بخاری آن را آورده و در مواضعی از صحیح خود در هر جا که نقل کرده، لفظی افزوده و یا کم کرده است، و آنقدر با یکدیگر اختلاف دارند که نمیتوان گفت سهو و اشتباهی رخ داده است، بلکه از روی عمد و به خاطر اغراض مشخصی بوده که بر هیچ کس پوشیده نیست. اینک عین حدیث:
در کتاب الجهاد، باب حکم الفيء، از مالک بن اوس: عمر به علی و عباس خطاب کرده و گفت:
بعد از آنکه رسول خدا صلّی الله علیه وآله از دنیا رفت، ابوبکر گفت: من ولیّ رسول خدا صلّی الله علیه وآله میباشم. شما دو نفر آمديد؛ و تو میراثت را از برادر زادهات میخواستی، و این میراث زنش را از پدرش می خواست، ابوبکر گفت: رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرموده است: کسی از ما ارث نمیبرد. آنچه از ما بماند، صدقه است. شما دو نفر او را دروغگو، گنهکار، نیرنگ باز و خائن میدانستید. و خدا میدانست که او راستگو، نیکوکار، درستکار و پیرو حق است. ابوبکر از دنیا رفت و من ولی و جانشین رسول خدا صلّی الله علیه وآله و ابوبکر شدم. شما دو نفر مرا دروغگو، گنهکار، فریبکار و خائن می دانید. و خداوند می داند که من راستگو، نیکوکار، درستکار و پیرو حق میباشم.
این بود عین حدیث. همین حدیث را در باب فرض الخمس، بدینگونه نقل میکند:
… ابوبکر امر خلافت را در دست گرفت، و همچون رسول خدا صلّی الله علیه وآله رفتار کرد. و خداوند میداند که وی در خلافت راستگو، نیکوکار، درستکار و پیرو حق بود. بعد خداوند ابوبکر را از دنیا برد، و من جانشین ابوبکر شدم، و دو سال از حکومتم آن را در دست داشتم، و به همآنگونه که رسول خدا صلّی الله علیه وآله و ابوبکر عمل میکردند، من هم رفتار کردم. و خداوند میداند که من در حکومت راستگو، نیکوکار، درستکار و پیر و حق میباشم.
در این نقل، فقرۀ: «شما دو نفر او را… میدانستید» و «شما دو نفر مرا… میدانید » حذف شده است.
در کتاب المغازی، در داستان بني النضير، حدیث را بدینگونه نقل میکند:
ابوبکر زمام امر را در دست گرفت، و همچون رسول خدا صلّی الله علیه وآله عمل کرد. و شما در آن هنگام (روی کرد به عباس و علی) میگفتید که ابوبکر در خلافت آنگونه است که میگفتید، و خداوند میدانست که وی در کار خود راستگو، نیکوکار، درستکار و پیرو حق است. بعد خداوند ابوبکر را از دنیا برد. و من دو سال است که زمام امر را در دست دارم، و به همآنگونه که رسول خدا صلّی الله علیه وآله و ابوبکر رفتار میکردند، عمل میکنم. و خداوند میداند که من راستگو، نیکوکار، درستکار و پیر و حق میباشم.
در این نقل جملۀ «شما دو نفر او را… میدانستید» را حذف کرده و به جای آن این جمله را آورده است که: «میگفتید که ابوبکر در خلافت…» و فراز دوم را که مربوط به عمر باشد حذف کرده است.
در کتاب النفقات، در باب «حبس نفقة الرجل قوت سنته» (نگهداری انسان قوت یک سالش را) چنین نقل میکند:
پس ابوبکر زمام امر را در دست گرفت، و همانند رسول خدا صلّی الله علیه وآله رفتار کرد. و شما در آن هنگام (روی کرد به علی و عباس) میپنداشتید که ابوبکر چنین و چنان است. و خداوند میدانست که وی راستگو، نیکوکار، درستکار و پیرو حق میباشد. بعد خداوند ابوبکر را از دنیا برد، و من گفتم که من ولیّ رسول خدا صلّی الله علیه وآله و ابوبکر میباشم. و دو سال است که زمام امر را در دست دارم، و به همآنگونه که رسول خدا صلّی الله علیه وآله و ابوبکر عمل میکردند، رفتار میکنم.
در این نقل قسمت اوّل را حذف، و به جایش کلمۀ «می پنداشتید که ابوبکر چنین و چنان است» آورده، و قسمت دوم را که مربوط به عمر میشود، حذف کرده است.
همچنین این حدیث را در کتاب الفرائض، در باب فرمایش رسول خدا صلّی الله علیه وآله که: «ما ارث برده نمی شویم. آنچه بگذاریم صدقه است» با این عبارت نقل میکند:
خداوند پیامبرش را از دنیا برد، و ابوبکر گفت من جانشین رسول خدا صلّی الله علیه وآله هستم، و زمام امر را در دست گرفت، و همچون رسول خدا صلّی الله علیه وآله رفتار کرد. بعد خداوند ابوبکر را از دنیا برد. من گفتم: من جانشین رسول خدا صلّی الله علیه وآله هستم. و دو سال است که آن را در دست دارم، و همچون رسول خدا صلّی الله علیه وآله و ابوبکر رفتار می کنم.
در اینجا هر دو فقره را حذف کرده است.
و در کتاب الاعتصام، باب «ما يکره من التعمّق و التنازع» (کراهت نزاع و پیگیری زیاد) چنین آورده است:
سپس خداوند پیامبرش را از دنیا برد، و ابوبکر گفت: من جانشین رسول خدایم، و زمام امر را در دست گرفت، و به همان گونه که حضرت رسول عمل کرده بود، رفتار نمود. و شما در آن هنگام (روی کرد به علی و عباس و گفت:) میپنداشتید که ابوبکر در آن چنین و چنان است، و خداوند می دانست که وی در خلافت راستگو، نیکوکار، درستکار و پیرو حق بود. بعد خداوند ابوبکر را از دنیا برد، و من گفتم که جانشین رسول خدا صلّی الله علیه وآله و أبوبکر من هستم، و دو سال آن را به دست گرفتم؛ به همان گونه که پیامبر و ابوبکر رفتار میکردند، من هم عمل کردم.
در این نقل، فراز اوّل حذف شده، و جایش «می پنداشتید که ابوبکر در آن چنین و چنان است» آمده، و فقرۀ دوم نیز حذف شده است.
این گونه بازی با حدیث از کیست؟ آیا از بخاری است، یا از دیگر راویان؟
در بخش «بررسیهاو تحقیقات» آنجا که احادیث ساختگی را یادآور می شویم، نمونههایی از تصرفات و تحریفاتشان را در خصوص احادیث مناقب امیرالمؤمنين علیه السلام ذکر خواهیم کرد.
از جمله تصرّفات آنان که از راه تحقیق در عبارات صادر شده از آنان، آشکار میشود، گفتار دهلوی در حدیث ”خُلِقتُ أنا و علىّ مِن نورٍ واحد“ است. عبارت وی اینچنین است:
این حدیث به اجماع اهل سنت ساختگی است. در اسناد این حدیث شخصی به نام «محمد بن خلف مروزی» است که یحیی بن معین دربارۀ او میگوید: کذّاب است. و دارقطنی میگوید: کنار گذاشته شده و متروک است. و هیچ کس در دروغگویی او اختلافی ندارد. از طریق دیگری نیز این حدیث روایت شده است که در بین راویان آن از «جعفر بن احمد» است که وی شخصی رافضی، غلوّ کننده و حدیث ساز بوده است. و بیشتر احادیثی که جعل میکرده در مذمّت و ناسزاگویی به صحابه بوده است.
این عین عبارت دهلوی بود که طبق معمول و عادتش آن را از نصر الله کابلی گرفته که او نیز بیشتر آنچه را آورده، از ابن روزبهان اخذ کرده است. و این عبارت ابن روزبهان در جواب از استدلال به حدیث مذکور است:
ابن جوزی این حدیث را در کتاب الموضوعات با نقل به معنی آورده و گفته است: این حدیث را به دروغ نسبت به رسول خدا صلّی الله علیه وآله داده اند. و آن کس که متّهم به این دروغ است در طریق اوّل سند حدیث «محمد بن خلف مروزی» است. یحیی بن معین گفته که وی کذّاب است. و دارقطنی گفته که او متروک است. در طریق دوم، متّهم به جعل «جعفر بن أحمد» است که وی فردی رافضی و کذّاب است، و در ناسزا گفتن به صحابۀ رسول خدا صلّی الله علیه وآله حدیث جعل می کرده است.
این عبارت ابن روزبهان است. و کابلی میگوید:
و این باطل است، زیرا به اجماع اهل خبر، این حدیث جعلی است. و در اسنادش محمد بن خلف مروزی است که یحیی بن معین گفته او کذّاب است. و دار قطنی گفته است: او متروک است. و هیچ کس در دروغ گفتن او اختلاف ندارد. این حدیث از طریق دیگری نیز روایت شده است که در آن طریق «جعفربن احمد» است که وی شخصی رافضی، غلوّ کننده، دروغگو و حدیث ساز است، و بیشتر حديثهای جعلی او در مذمّت و نکوهش اصحاب است.
کابلی در این عبارت خود جملۀ : «زیرا به اجماع اهل خبر» را افزوده است.
عبارت ابن جوزی در کتاب الموضوعات در مورد حدیثی دیگر، غیر از حدیث نور که امامیه به آن تمسّک میجویند، آمده است. و از همین جاست که ابن روزبهان میگوید: «ابن جوزی این حدیث را… با نقل به معنی آورده.» و در میان عبارت ابن جوزی با عباراتی که اینان آورده اند تفاوت بسیاری وجود دارد. و اینک عین عبارت او را میآوریم تا حقیقت امر واضح، و تصرّفات و دستبردهای آنان در عبارت دیگران مشخّص شود:
حديث اوّل در آنچه که علی بن أبيطالب علیه السلام از آن آفریده شده است. ابو منصور قزّاز، از احمد بن علی بن ثابت، از علی بن حسن بن محمد دقاق، از محمد بن اسماعیل ورّاق، از ابراهیم بن حسین بن داود قطّان، از محمدبن خلف مروزی، از موسی بن ابراهیم، از موسی بن جعفر علیهما السلام، از پدرش، از جدّش نقل میکند که رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: من و هارون بن عمران و یحیی بن زکریّا و علی بن أبيطالب علیه السلام از یک طینت آفریده شده ایم.
این حدیث بر رسول خدا صلّی الله علیه وآله بسته شده و جعلی است. و آن کس که متّهم به جعل است، مروزی است که یحیی بن معین گفته است: او کذّاب است. و دارقطنی گفته است: او متروک است. و ابن حبّان گفته است: وی آدم بی فکر و غافلی بوده است. به او القا میشده، و او به زبان می آورده. و لذا شایسته است که حديثش متروک باشد.
جعفر بن احمدبن بیان، از محمد بن عمر طایی، از پدرش، از سفيان، از داود بن أبي هند، از ولیدبن عبدالرحمن، از نمیر حضرمی، از ابوذر روایت میکند که رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: من و علی از نور واحدی آفریده شدیم، و در سمت راست عرش بودیم؛ پیش از آنکه خداوند آدم را بیافریند به دو هزار سال. آنگاه خداوند آدم را آفرید. پس در صلبهای مردان به گردش آمديم، و سپس در صلب عبدالمطّلب وارد شدیم. سپس نام ما را از نام خود مشتق ساخت، خداوند محمود است، و من «محمد» میباشم. و خداوند اعلی است، و على «علی» می باشد.
مصنّف (ابن جوزی) میگوید: این حدیث را جعفر بن احمد جعل کرده است. وی فردی رافضی بود که حديث جعل میکرد. ابن عدی میگوید که وی یقین دارد که جعفر بن احمد حديث جعل میکند.
از این تحقیق معلوم میشود که:
١. ادعای وقوع «محمدبن خلف مروزی» در طریق حدیث نور دروغ است.
٢. ابن جوزی «جعفربن احمد» را متّهم به حدیث سازی میکند، و ابن روزبهان میافزاید که وی در مذمّت و نکوهش صحابه حديث جعل می کرده است.
٣. ابن روزبهان کلمۀ «کذّاب» را افزوده است.
- کابلی عبارت «غلوّ کننده و حدیث ساز» را افزوده است.
۵. کابلی جملۀ: «بیشتر حدیث هایی که میساخته در نکوهش و مذمّت صحابه بوده است» را افزوده است.
- کابلی بر همۀ اینها این جمله را نیز افزوده است که: «هیچ کس در دروغگو بودن او اختلاف ندارد.»
اینها زياداتی است که چهار تای آنها از کابلی است و دو تای آنها از ابن روزبهان که کابلی در آنها هم شریک است، و هیچ یک از آنها در کلام ابن جوزی وجود ندارد.
۷. ابن روزبهان از ابن جوزی اتّهام این که «محمد بن خلف» حدیث ساز است را نقل میکند، لکن کابلی اسمی از ابن جوزی نمیآورد که کسی از او مدرک نخواهد و تعقیبش نکند.
۸. کابلی اتّهام به حدیث سازی را، به جای اینکه به ابن جوزی نسبت دهد، به اجماع اهل خبر نسبت میدهد.
- دهلوی به جای اجماع اهل خبر، اجماع اهل سنت میگوید.
نمونۀ دیگر آنکه: ترمذی حدیث: ”أنا دارُ الحکمة و عليٌّ بابُها“ را روایت کرده و میگوید: این حدیث حسن و غریب است.
محبّ الدین طبری نیز در کتاب الرياض النضره بدین عبارت نقل میکند. ولی بعضی از دانشمندان اهل سنت، کلمۀ «حسن» را اسقاط، و کلمۀ «غريب» را به جا گذاشته اند. چنانکه در کتاب المشکاة و تاریخ ابن کثیر و فيضالقدیراست.
برخی لفظ «غريب» را بعد از اسقاط لفظ «حسن» به لفظ «منکر» تبدیل نمودهاند. چنانکه در کتاب تهذيب الأسماء و اللّغات و المقاصد الحسنه آمده است.
برخی بعد از حذف کلمۀ «حسن» بین دو لفظ «غريب» و «منکر» جمع نموده و هر دو را گفتهاند؛ مانند کتاب قرّۀ العينين.
ترمذی بعد از نقل حدیث: ”أنا دار الحکمۀ و علىّ بابُها“ میگوید: این حدیث را از قول هیچ یک از ثقات غير از «شریک» نمی شناسیم.
بعضی عبارت او را تحریف کرده، و به جای کلمۀ «غير» کلمۀ «از» را آورده است. به کتاب المرقاۀ في شرح المشکاة بنگرید.
از جمله تحریفات دیگر آنان این است که حديث: ”أنا مدينة العلم و علىّ بابُها“ را از کتاب صحیح ترمذی و مصابيح السنّه بغوی حذف کردهاند.
امّا صحیح ترمذی؛ حدیث مذکور را از این کتاب جماعتی نقل کردهاند؛ مانند:
١. ابن اثیر در جامع الأصول؛
- محمدبن طلحه شافعی در مطالب السؤول؛
٣. سیوطی در تاریخ الخلفاء؛
- ابن حجر مکّی در الصّواعق المحرقه؛
- الزرقانی مالکی در شرح المواهب اللدّنيه.
و امّا مصابيح؛ حدیث مذکور را از این کتاب، گروهی از دانشمندان نقل کرده اند؛ مانند:
١. محبّ الدين طبری در الرياض النضره و ذخائر العقبی؛
۲. قاری در المرقاة في شرح المشکاة؛
٣. أحمدبن فضل مکی در وسيلة المآل.
ترمذی حدیث: ”إنّ عليّاً منّى و أنا مِن عليٍّ. وإنّه وليّ کلّ مؤمن مِن بَعدی“ را آورده است.
بغوی کلمۀ «بعدی» را از حديث انداخته، و آن را به ترمذی نسبت داده است. عدهای از علمای اهل سنت در این کار از بغوی پیروی نموده اند؛ مانند سهارنپوری صاحب کتاب المرافض، مولوی حسن علی محدث شاگرد مولوی عبدالعزيز دهلوی؛ تا آنجا که محمدبن معتمدخان بدخشی در رسالهای که آن را به نام ردّالبدعه نامیده، چنین وانمود کرده که کلمۀ «بعدی» در این حدیث ساختگی است.
شاہ ولیالله دهلوی حدیث را از ترمذی در یک جا از کتاب ازالۀ الخفاء کاملاً نقل کرده، ولی وقتی که خواسته پاسخ از این حدیث بدهد، کلمۀ «أنا» را به جای «إنّه» گذارده، و کلمۀ «بَعدی» را همچون بغوی و پیروانش حذف کرده است.
5. تذکر به مواردی که دهلوی پایبندی به قوانین مناظره را رعایت نکرده است
مرحوم صاحب عبقات بسیاری از مواردی را که دهلوی با قواعد بحث مخالفت کرده و آنچه را در کتاب تحفه ملتزم شده، عمل ننموده، آورده است.
از جمله التزامات دهلوی در کتابش اینهاست:
١.احتجاج جز به احادیث صحیح درست نیست. دهلوی در کتابش میگوید:
قاعدۀ تثبیت شده در نزد اهل سنت آن است که هر حدیثی که در کتابی آمده باشد که صاحب کتاب خود را ملتزم به صحّت آن نکرده باشد (چنانکه بخاری و مسلم و دیگر صاحبان کتب صحاح ملتزم شدهاند) صلاحیّت برای احتجاج به آن ندارد.
۲. آنچه سند نداشته باشد، به آن گوش فرا داده نمیشود.
وی در جواب از اشکالی که به ابوبکر گرفته میشود _هنگامی که از همراهی با لشکر اسامه تخلف ورزید، با اینکه رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرموده بود: ”هر کس از لشکر اسامه تخلّف ورزد، ملعون است“_ میگوید:
حدیث معتبر نزد اهل سنت، آن حدیثی است که در کتب مسند محدثین آمده باشد، و نویسندگانش ملتزم به صحّت آن شده باشند. و امّا حدیثی که سند نداشته باشد، اصلا به آن گوش فرا داده نمیشود.
٣. احتجاج علیه شیعه به اخبار و روایات خودشان
دهلوی در کتاب تحفه ملتزم شده است که از کتب شیعه نقل کند، و به اخبار و احادیث آنها در کتب معتبرشان احتجاج نماید. و در اینباره چنین میگوید: «زیرا اخبار هیچ فرقه ای برای فرقۀ دیگر حجت نیست.»
- احتجاج به احاديث اهل سنت علیه شیعیان جایز نیست.
دهلوی در تمامی بحثهای خود از استاد و پدرش ولیالله دهلوی پیروی نموده، و اعتقاد راسخی به او داشته است؛ لکن با گفتۀ صریح پدرش در یکی از تألیفات خویش، مخالفت کرده و میگوید:
مناظره با امامیه و زیدیّه با احادیث صحیحین درست نیست؛ تا چه رسد به دیگر کتابها.
5. اخبار اهل سنت نزد شیعیان مورد قبول نیست.
چگونه جایز است که اهل سنت با احادیث خود بر شیعیان احتجاج کنند، و حال آنکه احادیث آنها در نظر شیعیان ضعیف و بی ارزش است و به آنها عقیده ندارند؟! به همین جهت است که محمد رشید دهلوی شاگرد صاحب تحفه میگوید:
هر فرقه ای به اخباری که از طرف خودش نقل شده است، اعتقاد دارد، و اخبار و روایات دیگران را قبول ندارد.
بنابر این نمی بایست در مقابل شیعه به آنچه اهل سنت روایت می کنند، احتجاج کنند، گر چه حدیث مسند و صحیحی در نزد آنان باشد.
اینها اموری است که به خصوص دهلوی و استادش و شاگردش در مباحث خود به آن ملتزم و متعهد شدهاند. لکن ما آنان را بر سر این قول و تعهدشان نمی یابیم؛ همانگونه که دیگر اصول عمومی بحث را نیز رعایت نکردهاند.
سیّد رحمة الله علیه موارد بسیاری از این عدم تعهدها و رعایت نکردنها را متذکر میشود، تا خوانندگان فریب کتاب او را نخورند، و عوام الناس گمراه نشوند.
6. ردّ بعضی از آنها با سخن بعضی دیگر
در بسیاری از موارد، سیّد رحمه الله سخن دهلوی را با جمله ای دیگر از خود او در جای دیگر از کتابش، یا به سخن پدرش و بالعکس، رد میکند. و همچنین نسبت به سخنان دیگر دانشمندان اهل سنت.
در حدیث تشبيه: «هر کس می خواهد بنگرد…» انکار دهلوی را در مورد دلالت این حدیث بر مساوات، با گفتار خود او در بحث حدیث منزلت، و همچنین با آنچه در جواب از حديث سفينه میگوید، پاسخ میدهد.
در حدیث غدیر دهلوی میگوید که استدلال به این حدیث، متوقّف بر این است که کلمۀ «مولی» در این حدیث به معنای «اولی» باشد. و چنین مدّعی شده است که اهل لغت منکر آمدن کلمۀ «مولی» به معنای «اولی» میباشند. بعد نقض میکند که اگر کلمۀ «مولی» به معنای «اولی» باشد، باید بتوانیم به جای کلمۀ «أولی منک» بگوییم «مولی منک».
سیّد از این انکار، و از آن نقض، چندین جواب میدهد که یکی از آن جوابها همان چیزی است که خود دهلوی در جواب ”ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم“ داده است؛ آنجا که میگوید که ولایت در اینجا به معنای محبّت است.
سیّد میگوید: بنابر این «اولی» در این فراز از فرمایش رسول خدا، به معنی «احبّ » است، با اینکه گفته نمیشود: «أولي اليه» چنانکه گفته میشود: «أحب إلیه».
سیّد اظهار می دارد که این نقض از کلام فخر رازی در کتاب نهايةالعقول گرفته شده است. سپس عین عبارت رازی را نقل کرده، چندین جواب به آن میدهد که یکی از آن جوابها سخن خود فخر رازی است در کتاب المحصول که در آنجا اعتراف میکند که در مترادف بودن دو لفظ در یک معنی، لازمه اش جواز استعمال یکی از مترادفین به جای دیگری نیست.
سیّد از ادعای ابن حجر مکّی _که گفته است «مولی» به جای «اولی» نمی آید_ به مطالبی پاسخ میدهد که خود او در جای دیگر ذکر کرده که ابوبکر و عمر از کلمۀ «مولی» در حدیث غدیر «اولی بالاتّباع» را فهمیدند. و میافزاید که این همان معنای واقعی است، و بهترین دلیل همان است که آن دو نفر چنین فهمیده اند.
ولیالله دهلوی، به تبعیّت از ابن تيميّه، منتهی شدن سلسلههای صوفیه را به حضرت على علیه السلام انکار میکند. سیّد این بحث را در حدیث تشبيه از او نقل میکند، و برای ردّ گفتار او، سخن فرزندش دهلوی را می آورد که وی صریحاً میگوید سلسلههای صوفیه به امیرالمؤمنین می رسد، و عین عبارت او را در مبحث حدیث سفینه می آورد.
دهلوی اعتراف میکند که حدیث منزلت بر امامت حضرت علی علیه السلام دلالت دارد. شاگرد او محمد رشید دهلوی در این مسأله از او پیروی میکند، و خود دهلوی میگوید که هر کس این مسأله را انکار کند، ناصبی است.
سیّد در این مورد متذکر میشود که یکی از منکران این مطلب پدر دهلوی شاہ ولیالله دهلوی است که به پیروی از عدهای از بزرگان اهل سنت؛ مانند: توربشتي، ابوالشکور سالمی حنفی، علی قاری، شمس الدین خلخالی، نوری، کرمانی، ابن حجر عسقلانی، قسطلانی و محبّ الدین طبری و عدهای دیگر، دلالت این حدیث شریف را بر امامت و خلافت انکار کرده اند.
و امّا موارد رد کردن سخنان بعضی از اهل سنت را با بعضی دیگر، خیلی زیاد است که نمونه ای از آن را در مورد ایراد ابن جوزی نسبت به حدیث ثقلین دیدید که چگونه گفتار بزرگان اهل سنت را شاهد آورد.
ابن جوزی حديث: ”أنا مدينة العلم و علىُّ بابُها“ را جزء احادیث ساختگی می آورد. سیّد چندین وجه در ابطال پندار او ذکر میکند که یکی از آنها رد کردن شخصیتهای بزرگ و حفّاظ اهل سنت بر او می باشد؛ مانند:
- صلاح الدين علایی؛ ۲. بدرالدین زرکشی؛ ٣. ابن حجر عسقلانی؛ 4. شمس الدین سخاوی؛ 5. جلال الدین سیوطی؛ 6. نورالدين سمهودی؛ ۷. ابن عراق کنانی؛ 8. ابن حجر مکّی؛ 9. مجدالدین فیروز آبادی؛ 10. علی متّقی هندی؛ ۱۱. علی قاری هندی؛ ۱۲. عبدالرؤوف مناوی؛ ۱۳. عبدالحق دهلوی؛ 14. زرقانی مالکی؛ ۱۵. قاضي القضاۀ شوکانی.
دهلوی در پاسخ از حدیث ثقلین استدلال میکند به آنچه برخی از آنان به حضرت رسول صلّی الله علیه وآله نسبت داده اند که آن حضرت فرموده است: «بخشی از دین خود را از این حمیرا [عايشه] فرا گیرید.»
سیّد به نصوص بزرگان پیشوایان و حفّاظ حدیث بر بطلان این حدیث استدلال میکند؛ مانند:
ا. جلال الدين مزّی؛ ۲. شمس الدين ذهبی؛ ٣. ابن قیّم جوزیه؛ 4. تاج الدین سبکی؛ 5. ابن کثیر دمشقی؛ 6. سراج الدين ابن ملقن؛ ۷. ابن حجر عسقلانی؛ ۸. ابن امیر الحاج حنفی؛ 9. امیر پادشاه بخاری؛ ۱۰. شمس الدين سخاوی؛ ۱۱. جلال الدین سیوطی؛ ۱۲. علی قاری هندی؛ ۱۳. محبّ الله بهاری؛ 14. قاضي القضاۀ شوکانی.
و همچنین برای مقابله با حدیث «ثقلین» به حدیث: «اقتدا کنید به دو نفر بعد از من ابوبکر و عمر» استدلال میکند.
سیّد در جواب میگوید: این حدیث را بزرگان پیشوایان و دانشمندان اهل سنت مردود دانسته، تصریح کرده اند که این حدیث ساختگی است؛ مانند:
١. ابوحاتم رازی؛ ۲. ابوعیسی ترمذی؛ ۳. ابوبکر بزّار؛ 4. ابو جعفر عقیلی؛ 5. ابوبکر نقّاش؛ 6. ابوالحسن دار قطنی؛ ۷. ابن حزم اندلسی؛ ۸. عبری فرغانی؛ 9. شمس الدين ذهبی؛ ۱۰. ابن حجر عسقلانی.
در مقابله با حديث: ”أنا مدينة العلم و علی بابُها“ برخی از اهل سنت به حدیثی طولانی که در فضیلت جماعتی از صحابه وارد شده و در اوّلش دارد که: «رحیمترین افراد امت من نسبت به امتم ابوبکر است» استدلال کرده اند.
سیّد به طور مفصّل دربارۀ سند و دلالت این حدیث بحث میکند، و به دنبالش کلمات برخی از بزرگان اهل سنت را در ابطال این حدیث می آورد که برخی حدیث را ضعیف دانسته، و بعضی آن را جعلی دانسته اند؛ مانند:
- ابن تیميّۀ حرّاني؛ ٢. ابن عبدالهادی؛ 3. عبدالرؤوف مناوی.
۷. نگرش در اسناد احادیث
قبلاً یادآوری کردیم که شرط جواز استدلال به خبر، در ابتدا اعتبار داشتن سند آن است، و در مرتبۀ دوم تمامیّت دلالت آن بر مدّعی. بنابر این، بررسی اسناد حدیثی که مورد استدلال مخالفین قرار گرفته است، نقش مهمی در پاسخگویی های مؤلّف محترم عبقاتالأنوار دارد.
خطوط برجستۀ روش او در بررسی و نگرش به اسناد احادیث مخالفین عبارتند از:
١. نقل حدیث به سند یا به طرق آن _اگر دارای طرق متعدد باشد_ از روی مدارک اوليّه.
۲. بررسی حالات آن کسی که محور طرق و اسناد حدیث به شمار می رود، و ناقل و یا راوی اصلی است.
۳. بررسی حالات کسی که در دو طریق یا همۀ طرق نقل حديث آمده است.
- سایر رجال حدیث را بر طبق همان موازینی که در کلمات پیشوایان جرح و تعدیل اهل سنت آمده است، بررسی میکند.
- اگر سند دارای خلل و اشکالی است _مثل اینکه به طور مرسل مثلاً نقل شده_ این عیب را بازگو می نماید. بعد اگر حدیث در کتب آنان با لفظی دیگر که مشابه لفظی است که به آن استدلال شده، موجود باشد، آن حدیث را نیز می آورد، و با بررسی از نظر سند ابطال میکند؛ اگر چه طرف مقابل به آن حديث مشابه استدلال نکرده باشد.
بر صاحبان فضیلت فوائد مهمی که بر این گونه بحث و بررسی مترتّب است، پوشیده نیست، و بهره هایی از علوم حدیث و رجال و تاریخ و درایه را شامل است که ما یک نمونه از این فوائد مترتّبه بر این اسلوب را، در اینجا یاد آور می شویم:
عاصمی حديث: ”أنا مدينة العلم وعليّ بابُها“ را معارض میداند با روایتی که از رسول خدا صلّی الله علیه وآله نقل کرده اند که فرموده است:
مهربانترین افراد امت من نسبت به امتم، ابوبکر؛ سختگیرترینشان نسبت به دستور پروردگار، عمر؛ و حیادار راستینترشان، عثمان بن عفّان؛ و آگاهترینشان به حلال و حرام، معاذبن جبل؛ و عاملترینشان به واجبات، زید بن ثابت؛ و قرآنخوانترینشان أبي بن کعب است. و هر امتی را امانتداری است. و امین این امت ابوعبیده است.
سیّد دربارۀ این حدیث به طور مفصّل و گسترده بحث میکند، و متذکر میشود که این حدیث به عدهای از صحابه نسبت داده شده است، و عبارات حديث را از یکایک آنها نقل میکند، و دربارۀ هر یک آنها صحبت میکند. در اینجا به همان بحثی که دربارۀ حدیث انس بن مالک کرده است بسنده میکنیم.
این حدیث را از ترمذی و ابن ماجه نقل کرده، چنین میگوید:
ترمذی گفته است:
مناقب معاذ بن جبل و زید بن ثابت و أبي و ابوعبيدۀ بن الجراح: سفیان بن وکيع، از حمیدبن عبدالرحمن، از داود عطار، از معمّر، از قتاده، از انس بن مالک روایت کرده است که: فرمود رسول خدا…. [ترمذی در دنبالۀ حديث میگوید:] این حدیث غریب است؛ آن را از قتادہ جز از همین طریق نمی شناسیم. و مانند آن را ابوقلابه از انس، از رسول خدا صلّی الله علیه وآله روایت کرده است: حديث کرد ما را محمد بن بشار، از عبدالوهّاب بن عبدالمجید ثقفی، از خالد حذّاء، از ابوقلابه، از انس بن مالک که گفت: فرمود رسول خدا… .
ابن ماجه گفته است:
محمد بن المثنّى، از عبدالوهّاب بن عبدالمجيد، از خالد حذّاء، از ابوقلابه، از انس بن مالک روایت کرده است که رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: مهربانترین افراد امتم به امتم ابوبکر است… .
علی بن محمد، از وکیع، از سفیان، از خالد حذّاء، از ابوقلابه، مثل همین را روایت کرده است.
سیّد آنگاه میگوید:
- مدار طرق چهارگانه بر «انس» است، و دشمنی او با امیرالمؤمنین علیه السلام معلوم و روشن است.
۲. مدار طریق دوم ترمذی و هر دو طریق ابن ماجه بر «ابوقلابه» است، و او در کتب رجال جَرْح[21] شده و مورد قبول نیست.
۳. در طریق دوم ترمذی و طریق اول ابن ماجه «عبدالوهّاب بن عبدالمجيد ثقفی» است. (بعد سخنان اهل سنت را در مذمّت او می آورد.)
- در طریق دوم ترمذی و هر دو طریق ابن ماجه «خالد حذّاء» است که وی را شعبه و ابن علیّه و حماد بن زید و سلیمان تیمی و ابوحاتم و ابوجعفر عقیلی جَرْح کرده و بی اعتبار دانسته اند.
۵. در طریق دوم ترمذی محمد بن بشار است که او هم مورد قبول نیست و مقدوح است.
- در طریق اوّل از دو طریق ابن ماجه «محمدبن مثنی عنزی» بود. یحیی بن معین او را «کذّاب» می نامید و ابوحاتم او را «ذاهب الحديث» میخواند.
۷. در دو طریق دوم ابن ماجه «سفیان ثوری» است، و او مقدوح و مجروح است.
۸. در طریق دوم ابن ماجه «وکیع بن جراح» است. احمد و دیگران او را جَرْح نموده اند.
- در طریق اوّل از دو طریق ترمذی «قتاده» بود که وی را نکوهشها و مذمّتهای بزرگی است.
- در طریق اوّل از دو طریق ترمذی «داود بن عبدالرحمن عطّار» است که یحیی بن معین او را «ضعيف الحديث» می داند. و ازدی دربارۀ او میگوید: درباره اش دانشمندان حرف دارند.
۱۱. در طریق اوّل از دو طریق ترمذی «سفیان بن وکیع» است که بخاری میگوید: درباره اش دانشمندان حرف دارند. و ابوزرعه میگوید: متهم به دروغ گفتن است. ابوحاتم او را «لیّن» می داند. و ابوداود از نقل حدیث وی امتناع می ورزد. و ذهبي او را «ضعیف» شمرده است.
۱۲. این حدیث مرسل است.
حافظ ابن حجر در فتحالباری در شرح حدیث: «برای هر امتی امینی است» میگوید:
یادآوری: ترمذی و ابن حبّان این حدیث را از طریق عبدالوهّاب ثقفی از خالد حذّاء با این سند طولانی نقل کرده اند، در اوّل حدیث آمده است که: «مهربانترین امت من نسبت به امتم…» و سند این حدیث صحیح است؛ ولی حفّاظ گفتهاندکه حق این است که اوّل حدیث مرسل است و آنچه که متّصل است و سند دارد همان اندازه ای است که بخاری بدان اکتفا کرده است. والله أعلم.
و نیز در شرح سخن عمر که گفته است: «قرآن خوانترین ما أبي است» میگوید:
اینچنین موقوف و غير متّصل این روایت را نقل کرده است. ولی ترمذی و دیگران آن را از طریق ابوقلابه از آن به صورت مرفوع، در ذیل نام «أبي» روایت کرده اند. و در آن حدیث نام عدهای آمده است و اوّلش چنین است: مهربانترین افراد امت من … و این حدیث را صحیح دانسته است. لکن دیگری دربارۀ آن گفته است که حق آن است که این حدیث مرسل است.
سیّد نام افرادی را که حديث را مرسل میدانند، آورده است؛ و بعد عبارات عدهای از دانشمندان علم حدیث و درایه را مانند: ابن الصلاح، نووی، سیوطی، مبنی بر اینکه: «حدیث مرسل ضعیف است و در نزد عموم محدثین به آن نمیشود احتجاج نمود» ذکر کرده است.
بعد به این نکته آگاهی داده که عاصمی این حدیث را بدون واسطه از ابوقلابه از رسول خدا صلّی الله علیه وآله کرده است، و نیز بعضی دیگر _چنانکه در المصابيح، و المشکاة، و فتحالباری آمده است_ از قتاده از رسول خدا صلّی الله علیه وآله بدون واسطه نقل کرده اند، و این دو نقل بدون هیچ سخنی «مرسل» است.
8. در نظر گرفتن شأن صدور احادیث
از جمله روشهای سیّد، بررسی متون احادیث از جهت شرایط صدور آنهاست. و تأثير مهم شرایط و شأن صدور بر اهل فضل پوشیده نیست، و در نظر گرفتن آن شرایط موجب کشف حقیقت و دستیابی به واقع است. در این جا به ذکر در مثال بسنده میکنیم:
دهلوی حدیث: ”إني تارک فيکم الثقّلیْن …» را معارض میداند با روایتی که در فضیلت عبدالله بن مسعود روایت کرده اند که رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: ”من برای شما همان چیزی را می پسندم که پسر امّ عبد میپسندد.“
هر کس به این حدیث نگاه کند، میبیند که حديث گویای وابستگی خشنودی رسول خدا صلّی الله علیه وآله است با رضایت عبدالله بن مسعود به طور مطلق. و با این شخصیتی که به ابن مسعود داده شد، می توان این حدیث را با حدیث «ثقلین» معارض دانست.
لکن سیّد با مراجعه به متن حدیث، اعلام میدارد که حديث مطلق نیست، بلکه همراه قرائنی است که آن را از اطلاق بیرون می آورد، و خواه ناخواه در آن صورت توان معارضه با حدیث ثقلین را از دست میدهد.
این حدیث در مستدرک حاکم به اِسنادش، از جعفر بن عمرو بن حریث، از پدرش چنین آمده که:
رسول خدا صلّی الله علیه وآله به ابن مسعود فرمود: بخوان. گفت: من بخوانم، در حالی که بر تو فرود می آید و نازل میشود؟! فرمود: من دوست دارم که از غیر خودم بشنوم. ابن مسعود میگوید: من شروع کردم به خواندن سورۀ نساء از اوّلش تا رسید به این آیۀ شریفه: (((فکيف إذا جئنا مِنْ کلّ أُمَۀ بشهيد وجِئْنابک على هؤلاء شهيدا)))[22] رسول خدا صلّی الله علیه وآله اشک ريخت، و عبدالله از خواندن خودداری کرد.
رسول خدا صلّی الله علیه وآله به او فرمود: سخن بگو. وی در آغاز سخن، حمد و ثنای الهی را به جای آورده و بر رسول خدا صلّی الله علیه وآله درود فرستاد و به حقانیّت حق شهادت داد و گفت: «رضينا بالله ربّاً و بالإسلام ديناً، و رضيتُ لکم ما رَضى اللهُ و رسولُه.»[23]
رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: ”رضيتُ لکم ما رَضى لکم ابنُ أُمِّ عبد.“[24]
در حدیث ابوبرده چنین آمده است:
ما نماز مغرب را با رسول خدا صلّی الله علیه وآله خواندیم. بعد گفتيم: خوب است بنشینیم با حضرت نماز عشا را نیز بخوانیم. نشستیم. رسول خدا صلّی الله علیه وآله بر ما وارد شد و فرمود: هنوز همینجا هستید؟! گفتیم: ای رسول خدا، نماز مغرب را با تو خواندیم. بعد گفتیم بنشینیم تا نماز عشا را نیز با شما بخوانیم، پیامبر صلّی الله علیه وآله فرمود: خوب کاری کردید یا کار درستی انجام دادید. بعد سرش را به سوی آسمان بلند کرد _بسیاری از اوقات حضرت سرش را به سوی آسمان بلند می کرد_ و فرمود: ستارگان امان برای آسمانند. هرگاه ستارگان از بین روند، آسمان را آن بلایی که بدان وعید داده شده، خواهد آمد. و من امان برای اصحابم میباشم، هنگامی که از دنیا بروم، بر سر اصحابم آنچه از آن ترسانده شدهاند، وارد خواهد شد. و اصحاب من امان برای امت من هستند. هرگاه اصحاب من از بین بروند، بر امتم آن عذابی که وعید داده شدهاند، وارد خواهد شد.
سیّد این حدیث را درست نمی داند، و یکی از پاسخهایی که به این حدیث میدهد آن است که این حدیث تحریف شده است زیرا در مستدرک حديث به این صورت نقل شده است:
شبی حضرت برای نماز عشا به مسجد تشریف بردند. آن حضرت نماز عشا را عقب انداخته بود به اندازه ای که قدری _یا: ساعتی_ از شب گذشته بود. مردم در مسجد منتظر حضرت بودند. حضرت فرمود: منتظر چه هستید؟ گفتند: منتظر نمازیم. حضرت فرمود: تا وقتی که در انتظار نماز باشید، در حال نماز خواندن به حساب می آیید. سپس فرمود: آگاه باشید! این نمازی است که هیچ یک از امتهای پیش از شما آن را نخواندهاند. آنگاه سرش را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: ستارگان برای اهل آسمان امانند. هر گاه از بین روند، [اهل] آسمان را آن بلایی که بدان وعید داده شدهاند خواهد آمد. و من برای اصحاب خود امان می باشم. هرگاه قبض روح شدم، بر اصحاب من آنچه که بدان وعید داده شدهاند، وارد خواهد شد. و اهل بیت من امان برای امت من میباشند. هرگاه اهل بیت من بروند، بر امت من آنچه بدان وعید داده شدهاند، وارد خواهد شد.
9. بررسی متون احادیث
از جمله روشهای صاحب عبقات بررسی متون احادیثی است که در فضیلت صحابه نقل کرده اند و با آن احادیث به معارضه با احادیث فضایل حضرت علی علیه السلام پرداخته اند. در این بررسیها، سیّد حالات و شرح زندگی کسانی را که این احادیث در حق آنها نقل شده، مورد نظر قرار داده و آنان را با دیگر صحابه مقایسه میکند.
ما در اینجا اشاره ای گذرا به اینگونه احادیث نموده، و خلاصۀ بحثهای متعلّق به آنها را از این جهت، یادآور میشویم:
١. عبدالعزیز دهلوی حدیث «ثقلین» را معارض میداند با حديث: «هدایت یابيد به هدایت عمّار».
سیّد در این مورد میگوید که عمّار از شیعیان حضرت علی علیه السلام است، و از بیعت با ابوبکر تخلّف ورزيده است… این است هدایت عمّار. پس چرا از او تبعیّت نمی کنند؟!
و بعد عمر بن خطاب را میبینیم که از هدایت عمّار پیروی نکرده. و عثمان نیز بر او ستم روا داشته، و عبدالرحمن بن عوف با او به مخالفت برخاست. و سعدبن أبي وقّاص با او دشمنی داشت. و طلحه و زبیر و همراهانشان با علی و عمّار جنگیدند، و عمرو بن عاص برای کشتن او اقدام کرد. و معاویه از کشته شدنش شاد شد.
- دهلوی حدیث «ثقلين» را معارض می داند با حدیثی که در حقّ ابن مسعود روایت کرده اند که رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: ”پسندیده ام برای شما آنچه را پسر امّ عبد پسندیده است.“
سیّد برای پاسخ به این معارضه، رفتار عثمان را با عبدالله بن مسعود نقل میکند.
٣. دهلوی حدیث «ثقلین» را معارض میداند با حدیثی که روایت کرده اند پیامبر صلّی الله علیه وآله فرمود: ”آگاهترین شما به حلال و حرام معاذبن جبل است.“ عاصمی نیز حدیث: ”أنا مدينة العلم و عليٌّ بابُها“ را با این حديث معارض می داند.
سیّد در پاسخ این دو نفر، مواردی از عدم آگاهی معاذبن جبل را از احکام شرع و تصرّفات باطلی که در اموال مسلمين نموده است میآورد.
- همچنین حديث ”ثقلین“ را با حدیث ”اصحاب من مانند ستارگان هستند“ معارض دانسته اند.
سیّد در پاسخ این معارضه، موارد بسیاری از جهل و عدم آگاهی صحابه نسبت به احکام شرع و قرآن مجید آورده است. و گناهانی را که از آنان سرزده؛ مانند رباخواری، شراب فروشی، بت فروشی و دروغ صریح، یادآور شده است.
۵.حدیث «ثقلین» را نیز به حدیث: ”جز این نیست که شورا از آنِ مهاجرین و انصار“ است معارض دانسته اند.
سیّد موارد مخالفت حضرت علی علیه السلام و پیروانش و اصحاب دیگر را با سه خليفه، و اعتراضاتی را که بر آنها داشته اند، یادآور میشود که از آن معلوم میگردداین خلافت بدون مشورت با مهاجرین و انصار بوده است.
- عاصمی حدیث: ”أنا مدينة العلم و عليٌّ بابُها“ را معارض میداند با حدیث: «مهربانترین _یا: دلسوزترین_ افراد امت من نسبت به امتم ابوبکر است».
سیّد داستانهایی از زندگی ابوبکر نقل میکند که گویای خلاف مهربانی و دلسوزی است.
۷. همچنین عاصمی آن حدیث را معارض میداند با حديث «هر امتی امینی دارد. و امین این امت ابوعبیده است».
سیّد داستانهایی از زندگی او که با امانتداری کاملاً منافات دارد، نقل میکند.
۸. عبدالعزيز دهلوی حدیث مذکور را معارض میداند با حدیث «هر چه را که خداوند در سینۀ من فرو ریخته، همان را در سینۀ ابوبکر فرو ریخته ام».
سیّد مواردی از جهل و نادانی ابوبکر را نسبت به سادهترین مسائل شرعی و معارف الهیّه، بلکه حتی به مفاهیم برخی از الفاظ قرآنی، یادآور میشود.
- همچنین حدیث: ”أنا مدينة العلم و عليٌّ بابها“ را معارض میداند با حديث: «اگر بعد از من پیامبری می بود، عمر میبود».
سیّد در جواب میگوید: کسی که سابقۀ کفر داشته باشد، نمیتواند پیامبر بشود.
۱۰. جواب نقضي
از جمله روشهای صاحب عبقات جواب نقضی است. وی _که خدای رحمتش کند_ مهارتی در این جهت مانند دیگر جهات بحث داشته است، و کتابش پر است از انواع پاسخهای نقضی قوی که امکان پاسخگویی برای هیچ کس باقی نمیگذارد.
از جمله مواردی که عبدالعزيز دهلوی در جواب از حدیث غدیر میگوید، آن است که اگر رسول خدا صلّی الله علیه وآله امامت و خلافت را در نظر داشت، با لفظی که صراحت در آن داشته باشد می فرمود تا نزاع و اختلافی پدید نیاید.
سید رحمه الله حدیث: ”الأئمّة مِن بَعدي اثناعشر“ را در جواب نقضی او می آورد که این حدیث اهل سنت را دچار سرگردانی نموده، و معانی متعددی برایش گفته اند. تا آنجا که بعضی از آنها گفته اند: بهتر آن است که در اینباره بحث نکنیم.
سیّد سخنان آنان را، پیرامون این حدیث به جهت نقض بر دهلوی نقل کرده و بعد میگوید: حق آن است که دلالت این حدیث بر مذهب اماميه روشن است. و اهل سنت پنداشتهاند که حديث مجمل است، و در توجیه آن به قدری به راههای دور رفته اند که آن را از معنای ظاهرش برگردانده اند.
برخی از اهل سنت برای خلافت ابوبکر، استدلال به حدیث «خوخة أبي بکر“[25] نموده و گفته اندبه کمک قرائن دلالت بر خلافت میکند.
مرحوم سیّد این استدلال را نقض میکند به اینکه حدیث: ”من کنتُ مولاه فعلی مولاه…“ که سزاوارتر است برای دلالت بر امامت، ولو به معونۀ قرائن.
ابن کثیر معنی حدیث ابوهریره را در فضیلت روزۀ روز غدیر انکار کرده و چنین گفته است:
روزۀ ماه رمضان معادل با ده ماه است. چگونه روزۀ یک روز معادل شصت ماه است؟! لذا این حدیث باطل است.
مرحوم سیّد سخن او را با ذکر فضیلت روزۀ ایامی از سال در احادیث خود اهل سنت _مانند روزۀ بیست و هفتم ماه رجب، و روزه روز هایی از ماه رجب، و روزۀ روز عرفه_ باطل میکند.
ابن روزبهان نفرین حضرت علی علیه السلام را بر انس بن مالک و براء بن عازب و جریر بن عبدالله بجلی که از شهادت دادن بر حدیث غدیر خودداری کردند و آن را کتمان نمودند، منکر میشود؛ و میگوید: این مناسب با اخلاق امیرالمؤمنین نیست که صحابی رسول خدا صلّی الله علیه وآله را نفرین کند.
سید با آوردن مواردی از نفرین کردن رسول خدا صلّی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین و صحابه، سخن او را ابطال میکند.
اگر بخواهیم نمونههای دیگری از این گونه پاسخهای نقضی بیاوریم، سخن به درازا میکشد؛ و لذا به همین اندازه بسنده میکنیم.
۱۱. معارضه
از جمله روشهای صاحب عبقات روش معارضه است که متینترین و استوارترین روش در جواب دادن است.
سخاوی حدیث: ”أنا مدينة العلم و عليٌّ بابُها“ را معارض میداند با حدیثی که به امیرالمؤمنین علی علیه السلام به دروغ نسبت داده شده و بخاری آن را با سند خویش از محمدبن حنفيه نقل کرده است که وی میگوید: به پدرم گفتم: کدام یک از مردم بعد از رسول خدا صلّی الله علیه وآله بهترین افراد میباشند؟ حضرت فرمود: ابوبکر. گفتم: بعد از او چه کسی است؟ فرمود: عمر. و ترسیدم که بگوید: عثمان، گفتم: بعد تو؟ فرمود: من جز یک مردی از مسلمانها نیستم.
سیّد در پاسخ وی این حدیث را تکذیب کرده، و در مقابل، حدیث دیگری که خود بخاری از مالک بن اوس از عمربن خطاب، در ضمن حدیثی طولانی نقل کرده است میآورد، که در آن عمر، علی و عباس را خطاب نموده میگوید:
هنگامی که رسول خدا صلّی الله علیه وآله رحلت فرمود، ابوبکر گفت: من جانشین رسول خدا صلّی الله علیه وآله میباشم، شما آمديد و تو میراثت را از برادر زادهات و این یکی ارث زنش را از پدرش طلب می کرد. ابوبکر گفت: رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرموده است: ما ارث برده نمیشویم. هر چه از ما بماند، صدقه است. شما او را دروغگو، گنهکار، فريبکار و خائن میدانستید. و خداوند میدانست که وی راستگو، نیکوکار، درستکار و پیرو حق است. سپس ابوبکر از دنیا رفت، و من جانشین رسول خدا صلّی الله علیه وآله و ابوبکر شدم. شما دو نفر مرا دروغگو، گنهکار، فریبکار و خائن می دانید، در حالی که خداوند میداند که من راستگو، نیکوکار، درستکار و پیرو حق میباشم.
حال، کسی که ابوبکر و عمر را دروغگو، گنهکار، فریبکار و خائن می داند، چگونه آن دو را بهترین اشخاص بعد از رسول خدا صلّی الله علیه وآله میداند؟!
همچنین عبدالعزيز دهلوی حدیث «أنا مدينة العلم» را معارض میداند با حدیثی که از رسول خدا صلّی الله علیه وآله روایت کرده اند که: «اگر بعد از من پیامبری میبود، آن پیامبر عمر بود».
مرحوم سیّد از این معارضه پاسخهایی میدهد که دروغ بودن حدیث مذکور را اثبات میکند. از جملۀ آن پاسخها، آن است که این حدیث دلالت بر افضلیّت عمر بر ابوبکر دارد، و معارض است با روایاتی که گویای افضلیّت ابوبکر از عمربن خطّاب است. بنابر این حديث باطل است، و معارضۀ آن با حديث: «أنا مدينة العلم و علىّ بابها » ساقط میشود و از بین می رود.
دهلوی حدیث ”إنّي تارک فيکم الثقلين: کتاب الله و عترتی أهلَ بَیْتی“ را معارض میداند با حدیث: «أصحأبي کالنّجومِ فبأيّهم اقْتَدَيتُم اهْتَدَيْتم»[26].
سیّد این حدیث را ابطال کرده، و در ضمن بحثی طولانی، با چندین دلیل ثابت کرده است که حديث مجعول است. از جمله وجوهی که برای ابطال میآورد آن است که این حدیث معارض است با احادیثی که در مذمّت برخی از صحابه وارد شده، در کتب صحاح و مسانید نقل شدهاند؛ مانند حدیث مربوط به دور کردن از حوض و امثال آن.
۱۲. پایبند ساختن و الزام دیگران به مطالب مورد قبول خود
از جمله روشهای سیّد روش الزام است که آنان را به آنچه خود بدان معتقدند، ملزم میسازد. در بسیاری از موارد، دلیل و مناقشۀ دهلوی و یا دیگر علمای اهل سنت را، با الزام به آنچه خود معتقدند، ابطال نموده است.
از مهمترین موارد الزام موضوع صحاح ستّه به ویژه صحیحین است.
در حدیث: ”أنت منّی بمنزلة هارونَ مِن موسی“ فصل ویژهای را که عنوانش «قطعیت احادیث صحیحین» است میآورد، و در آن فصل یاد آوری میکند که این مطلب را بزرگانی از اهل سنت قبول دارند؛ مانند: ابن الصلاح، ابواسحاق اسفراینی، ابوحامد اسفراینی، قاضی ابوالطيب، شيخ ابواسحاق شیرازی، ابوعبدالله حمیدی، ابونصر عبدالرحيم بن عبدالخالق، سرخسی حنفی، قاضی عبدالوهاب مالکی، ابویعلی حنبلی، ابن زاغونی حنبلی، ابن فورک، محمدبن طاهر مقدسی، بلقینی، ابن تیمیّه، ابن کثیر، ابن حجر عسقلانی، سیوطی، عبدالحقّ دهلوی، ولیالله دهلوی، و دیگران.
حتی از برخی از اهل سنت نقل شده است که وی در مقابل قبر حضرت رسول صلّی الله علیه وآله … میگوید:
گفتم: یا رسول الله، هر چه را که بخاری از تو نقل کند، صحیح است؟ حضرت فرمود: صحیح است. گفتم: یا رسول الله، از تو روایت کنم؟ فرمود: از قول من روایت کن.
بعضی از آنان گفتهاندکه وی صحیح مسلم را نیز ذکر کرده است.
از قول جماعتی همچون عسقلانی، نووی، ابن حجر مکّی اجماع بر اینکه این دو کتاب صحیح بعد از قرآن مجید صحیحترین کتابها میباشند، نقل شده است.
با تمام اینها، آمِدی، محمود بن عبدالرحمن اصفهانی، ابن حجر مکّی و اسحاق هروی، دربارۀ حديث: ”أنت منّی بمنزلة هارونَ من موسی“ که در هر دو کتاب صحیح آمده است، اشکال کرده اند. و بخاری و ابن جوزی و ابن تیمّه در حدیث: ”إنّي تارک فيکم الثقلَيْن: کتابَ الله و عترتی أهلَ بیتی“ که در صحیح مسلم آمده است، اشکال کرده اند.
سهارنپوری و عبدالعزیز دهلوی، حدیث قهر و دوری جستن حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام از ابوبکر را باطل دانسته اند؛ در حالی که این حدیث در باب فرض الخمس و ابوابی دیگر از صحیح بخاری آمده است، و عبارتش چنین است:
پس فاطمه دختر رسول خدا صلّی الله علیه وآله خشمگین شد و از ابوبکر دوری گزید. و تا هنگام فوتش پیوسته با او در حال قهر بود.
این حدیث را مسلم نیز در باب حکم الفيء از کتاب الجهاد آورده است.
مولوی حیدر علی فیض آبادی حدیث: ”برایم دواتی و شانۀ گوسفندی بیاورید“[27] را که در هفت جا از صحیح بخاری، و به سه طریق در نزد مسلم بن حجاج، نقل شده است باطل دانسته است.
رد کردن و قدح در احادیث صحیحین به واسطۀ آنچه پیشوایان خود آنها تصریح کرده اند که صدور حدیث صحیحین قطعی است، و این دو کتاب بعد از قرآن مجید صحیحترین کتابهایند، و همچنین اجماع بر صحّت آنچه در این دو کتاب نقل شده است، مردود و بیاعتبار است.
البته این ردّ بر آنها، از باب الزام است.
از جملۀ موارد الزام، روایاتی است که دربارۀ دانشمندان و عارفانشان، یا در شأن برخی از کتب حدیث و غير حدیث از کرامات و فضایل نقل می کنند.
مثلاً در فضیلت «عبدالرحمن بن أبي حاتم رازی» نقل می کنند که عرقچینی یا کلاهی از آسمان برای او نازل شده است.
و دربارۀ ثعلبی، قشیری میگوید:
خداوند بزرگ را در خواب دیدم که با من صحبت می کرد و من با او صحبت میکردم. در اثنای صحبت بودیم که خداوند فرمود: مرد صالح و شایسته روی آورد. من روی برگردانیدم، دیدم ثعلبی دارد می آید.
و همچنین دیگر کراماتی که اعتقاد داشتن به آنها قطعاً جایز نیست، لکن در مقام الزام مخالف در بحثهایی علمی تمسّک به آنها جایز است. و این خود باب گستردهای است که به همین مقدار از آن اکتفا میکنیم.
باب چهارم: بحثها و بررسی هایی در کتاب عبقات
هر کس کتاب عبقاتالأنوار را با دقت مطالعه کند، در کنار اثبات امامت ائمّۀ اطهار علیه السلام، و پاسخگویی به اشکالات مخالفین در مورد ادلّۀ امامت، بحثها و تحقیقات علمی ارزنده ای را می یابد. به طوری که اگر هر یک از آنها را مستقلاً بخواهند چاپ کنند خود کتابی ارزشمند در آن موضوع خواهد بود.
در این کتاب بحثهایی علمی از اصول عقاید، تفسیر، حدیث، درایه، تاریخ، رجال و ادب به چشم می خورد که مؤلّف محترم به مناسبتهای گوناگون، به منظور تکمیل مباحث خود، و یا در طریق استدلال، به آنها اشاره کرده است.
ما در اینجا بخشی از آن مباحث را تحت عناوینی که مناسب دیدهایم، میآوریم؛ با این اقرار و اعتراف که این یادداشتهای ما تمام مطالب کتاب را نتوانسته شامل شود. بدان امید و آرزو که خداوند متعال توفیق دهد در فرصتی دیگر با اذن خداوندی آن را تکمیل کنیم.
١. احادیث ساختگی
در حقّ حضرت علی علیه السلام احادیث بی شماری از رسول خدا صلّی الله علیه وآله وارد شده است که صحابه و تابعین آنها را نقل کرده، و پیشوایان و حافظان حديث آنها را در کتابها و نوشتههای خود گرد آورده اند، در حالی که رجال آن احادیث را توثيق، و طرق استاد آنها را صحیح دانسته اند. و امّا آن مقدار از اینگونه احادیث که به دست ما نرسیده است، خدا به آنها و تعدادشان داناتر است.
مخالفین هنگامی که این همه حدیث را در شأن حضرت علی علیه السلام دیدند و مشاهده کردند که اینها همه به صراحت دلالت بر امامت آن حضرت دارد، تصمیم گرفتند در این احادیث دست ببرند و آنها را تحریف کرده و کم و زیاد نمایند؛ و در مقابل، فضایلی برای ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه و دیگران از صحابه، و یا برای همۀ صحابه به طور عموم، جعل کنند. و به طوری که تاریخ به ما میگوید، کار جعل حدیث در زمان معاویه رواج یافت، و این احادیث جعلی در بین مردم گسترش پیدا کرد. و برخی از دانشمندان اهل سنت، عمداً یا از روی نادانی، آنها را صحیح دانستند. در عین حال بر اندیشمندان و باریک بینان، حقیقت قضیه پوشیده نماند. بلکه حتی برخی از متعصّبين علمای حدیث مانند ابن جوزی، در کتاب الموضوعات به جعلی بودن آن احادیث تصریح کردند، و ابن أبي الحدید برخی از احادیث ساختگی در فضیلت ابوبکر را که در مقابل احادیث فضایل حضرت علی علیه السلام جعل شده، آورده است.
برخی از علمای کلام و نویسندگان کتاب در مسألۀ امامت از اهل سنت، همان احادیث ساختگی را به معارضه با احادیث صحیح مربوط به امامت حضرت علی علیه السلام در آورده اند، و همین کار آنها موجب شده که صاحب عبقات، به طور مبسوط و گسترده، در اینباره بحث کند، و اسناد آن روایات و مدلول آنها را، با توجه به نظریات دانشمندان حدیث شناس، مورد نقد و بررسی قرار دهد.
از جمله احادیث تحریف شده و یا اساساً ساختگی، در مقابل فضایل أمیرالمؤمنین علیه السلام احادیث ذیل است:
١. «لو کنتُ متّخذاً خلیلاً، لاتّخذتُ أبابکر خليلاً و لکنَّ الله اتّخذ صاحِبَکم خَليلاً.»[28]
۲. «سُدُّوا عَنّی کلَّ خوخة في هذا المسجدِ غيرَ خوخة أبي بکر.»[29]
۳. «ما صبَّ اللهُ في صدري شيئاً إلّا وَصَبَبْتُه في صدر أبي بکر.»[30]
- «لو کانَ بعدی نبیٌّ، لَکان عمر.»[31]
۵. «لو لم أُبْعَثْ فيکم، لبُعِث عمر.»[32]
- «ماطلعتِ الشمسُ على رجلٍ خير مِنْ عمر.»[33]
۷. پسر عمر میگوید:
از رسول خدا صلّی الله علیه وآله شنیدم که می فرمود: در خواب دیدم که برای من کاسۀ شیری آوردند. آن شیر را نوشیدم، تا آنکه دیدم از ناخنهایم آب گوارا بیرون آمد. سپس زیادتی آن را به عمر بخشیدم. گفتند: یا رسول الله، این خواب را به چه چیز تأویل می فرمایید؟ فرمود: به علم.
۸. ابوسعید خدری میگوید:
رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: در خواب دیدم که مردم در حالی که پیراهن دربردارند، بر من وارد می شوند. برخی پیراهنشان فقط تا سینهشان می رسید، و بعضی پایینتر. عمربن خطاب بر من وارد شد در حالی که پیراهنش را بر زمین میکشید. گفتند: یا رسول الله، آن را به چه چیز تأویل می کنید؟ فرمود: به دین.
9.«أبوبکرٍ و عمرُ منّی بمنزلة هارونَ مِن موسی.»[34]
۱۰. «اقتَدوا باللّذينِ مِن بعدي أبي بکر و عمر.»[35]
1۱. «خَلَقني اللهُ من نوره و خَلَقَ أبابکرٍ مِن نوری. و خَلَقَ عمرَ مِن نورِ أبي بکر. فخَلَقَ امتي مِن نور عمرَ. و عمرُ سِراجُ أهلِ الجنّۀ.»[36]
۱۲. عمرو بن عاص میگوید:
از رسول خدا صلّی الله علیه وآله پرسیدم: کدام یک از مردم نزد شما محبوبتر میباشند؟ حضرت فرمود: عایشه. گفتم: از مردان؟ فرمود: پدرش. گفتم: بعد که؟ فرمود: عمر، بعد حضرت عدهای را شمرد. من از ترس اینکه مرا در آخر قرار دهد، چیزی نپرسیدم.
۱۳.«خذُوا شطرَ دينکم عَن هذه الحميراء.»[37]
- «علیکم بسنّتی و سنة الخلفاء الراشدين المهديّين مِن بعدی. تمسّکوا بها و عضُّوا عَليها بالنَّواجذ.»[38]
- «أرحم _أو: أراف_ امتي بامتى أبوبکر. و أشدُّهم في أمرِ الله عمر. و أصدقهم حیاءاً عثمانُ بن عفّان. وأعلمُهم بالحلالِ و الحرامِ معاذُبن جبل. وأفرضهم زیدُ بنُ ثابت. و أقرؤهم أبي بنُ کعب. ولکلّ أمّة أمين. و أمينُ هذه الأمّة أبوعبيدۀ الجرّاح.»[39]
- «هر کس میخواهد به ابراهیم در خلیل بودنش، بنگرد، پس به ابوبکر در جود و گذشتش بنگرد. و هر کس میخواهد به نوح در شدّت و سختگیریاش بنگرد، به عمربن خطاب در شجاعتش بنگرد. و هر کس میخواهد به ادريس در بلند مرتبه بودنش بنگرد، به عثمان در مهربانی و محبّتش بنگرد. و هر کس میخواهد به یحیی بن زکریّا در عبادتش بنگرد، پس به علی بن أبيطالب علیه السلام در پاکیش بنگرد.»
۱۷. «أنا مدينة العلم؛ و أبوبکرٍ أساسُها، وعمرُ حیطانُها، و عثمانُ سقفُها و علىٌ بابُها.»[40]
۱۸. «أنا مدينة العلم؛ و عليٌّ بابُها؛ و أبوبکر و عمر و عثمان حيطانُها و أرکانُها.»[41]
۱۹. «أنا مدينة العلمِ؛ و أساسُها أبوبکر، و جدرانُها عمرُ، و سقفُها عثمانُ، و بابُها علىّ.»[42]
۲۰.«أنا مدينة العلمِ و عليٌّ بابها، و معاويۀ حلقتُها.»[43]
۲۱. «أنا مدينة العلم؛ و علىّ بابُها، و أبو بکر محرابُها.»[44]
۲۲. «أنا مدينة الصّدقِ، و أبوبکر بابها. و أنا مدينة العدل، و عمرُ بابها. و أنا مدينة الحياء و عثمانُ بابها. و أنا مدينة العلم و عليٌّ بابُها.»[45]
۲۳. «لاتقولوا في أبي بکر و عمر و عثمانَ و علىّ إلّا خَيراً.»[46]
۲٤. «أصحأبي کالنُّجوم؛ فبأيّهم اقْتدیتُم اهتديتُم.»[47]
۲۵. پسر عمر میگوید: ما در زمان رسول خدا صلّی الله علیه وآله هیچ کس را معادل و برابر با ابوبکر نمی دانستیم. بعد نوبت به عمر میرسید؛ بعد به عثمان. بعد یاران رسول خدا صلّی الله علیه وآله را در یک سطح دانسته، و هیچ کس را بر دیگری فضيلت نمیدادیم.
- محمد بن حنفيه میگوید: به پدرم عرض کردم: بعد از پیامبر چه کسی بهترین مردم است؟ فرمود: ابوبکر. عرض کردم: بعد چه کسی؟ فرمود: عمر. و ترسیدم که بگوید: عثمان، گفتم: بعد تو هستی؟ فرمود: من جز یک نفر از مسلمانها کسی نیستم.
٢. عدالت صحابه
از مباحث مهمی که در تمام مسائل اسلامی اثری بهسزا دارد، مسألۀ «عدالت همۀ صحابه» است. بعضی از فِرق قائلند که همۀ صحابۀ رسول خدا صلّی الله علیه وآله کافر شدند. مشهور بین اهل سنت آن است که همۀ آن صحابه عادل و مورد اطمینان بوده اند، و این عقیده به اکثر اهل سنت نسبت داده شده است.
حق آن است که صرف صحابی بودن برای هیچ کس عصمت نمی آورد، و در بین صحابه هم افراد عادل بوده اند، و هم غير عادل. عدهای از اهل سنت به این عقیده تصریح کرده اند؛ مانند: تفتازانی، مارزی، ابن العماد و شوکانی. و از ایشان اشخاصی همچون محم عبده و برخی از شاگردانش و دیگرانی از نویسندگان و دانشمندان معاصر پیروی کرده اند.
در کتاب عبقات مواردی از شرح حال و تاریخ بعضی از صحابۀ مشهور و بزرگ را میبینیم که گمان نمیرود احدی پس از مراجعه به این موارد و مطالعۀ آنها بر اعتقاد به «عدالت همه صحابه» پا برجا بماند.
3. حسن و قبح عقلی
یکی از مباحث مهم در علم کلام، مسألۀ «حسن و قبح عقلی» است که عدلیّه مثبِت آن، و اشاعره منکر آن میباشند؛ و آثار مهمی بر این بحث مترتّب است.
مرحوم سیّد در ذیل حدیث: ”أنت مِنّي بمنزلة هارونَ مِن موسی“ متعرض این بحث میشود. آنچه ما می خواهیم در اینجا یاد آوری کنیم، آن است که ثبوت «حسن و قبح عقلی» را عدۀ زیادی از اهل سنت معتقدند؛ از آن جمله:
١. ابوبکر قفّال شاشی؛
۲. ابوبکر صیرفی؛
۳. ابوبکر فارسی؛
- قاضی ابوحامد؛
- حلیمی؛
- علاء الدين سمرقندی، صاحب کتاب میزان الأصول في نتائج العقول؛
۷. عبدالعزيز بخاری، صاحب کتاب کشف الاسرار-شرح أصول البزودی؛
- ابوالمظفّر سمعانی، صاحب کتاب القواطع في أصول الفقه؛
- ابوشکور الکشّی صاحب التمهيد؛
10.ابوحامد غزّالی در اقتصاد الاعتقاد؛
۱۱. عبيدالله بن مسعود، صاحب کتاب التوضیح في حلّ غوامض التنقيح؛
۱۲. نظام الدین شاشی، صاحب کتاب الخمسين في أصول الحنیفه؛
۱۳. ملا علی قاری در کتاب شرح الفقه الأکبر؛
- ابن قیّم جوزیّه در کتاب زاد المعاد؛
۱۵. کمال الدین سهالی در کتاب العروۀ الوثقی؛
- صالح بن مهدی مقبلی در کتاب ملحقات الأبحاث المسدّده و در العلم الشامخ.
اعتقاد به حسن و قبح عقلی را به بسیاری از پیروان ابوحنیفه، مخصوصاً عراقیهای آنان، نسبت داده اند.
قاری از حاکم شهید در کتاب المنتقى نقل میکند که ابوحنیفه گفته است: برای هیچ کس در شناختن پروردگارش عذری نیست؛ زیرا خلقت آسمانها و زمین و آفرینش خودش و دیگران را میبیند.
ابن همام حنفی در کتاب المسايره میگوید: حنفيه عموماً معتقد به ثبوت حسن و قبع به همانگونه که معتزله میگویند، میباشند.
در همین کتاب از بعضی از بزرگان اشاعره نقل میکند که محال بودن نقص بر خداوند متعال جز بر طبق نظر معتزله تمامیّت نمیپذیرد.
در همین کتاب از ابومنصور ماتریدی و عموم بزرگان علماء سمرقند نقل شده است که گفته اند: هر کس بمیرد و ایمان نیاورد، و دعوت پیامبری به او نرسیده باشد، در آتش جهنّم مخلّد خواهد بود.
4. جایگاه و موضع اهل سنت در مقابل پیشوایان اهل بيت علیه السلام
برخی از نویسندگان اهل سنت (مانند عبدالعزيز دهلوی) ادعا کرده اند که پیروان واقعی اهل بیت که بر کشتی آنان نشسته، و به آنان اقتدا نمودهاند، آنانند. و این سخن را برای آزردن شیعیان و طعنه زدن به آنان میگویند.
این سخنی است که سيّد رحمه الله را وادار کرده که برخی از سخنان ناروای آنان که در مذمت و نکوهش ائمه اهل بيت علیه السلام گفته اند، متذکر شود، تا پرده از روی حقیقت بردارد و برای دانشمندان و محافل علمی آشکار کند که هر آنچه اهل سنت بنویسند و بگویند، انگیزهای جز ردّ بر شیعه و عقاید آنان ندارند؛ چه در مدح اهل بيت و ادعای محبّت و دوستی و پیروی از آنان باشد، چه در طعن و تکذیب و ایراد گرفتن بر آنان. و العياذ بالله!
این سخنان ولیالله دهلوی است دربارۀ حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام که در کتاب إزالۀ الخفاء عن سيرة الخلفاء و قرة العينين في فضایل الشيخين موجود است.
و همچنین کلمات ابن تیمیّه دربارۀ آن حضرت و بعضی از ائمّه اهل البيت علیه السلام در کتاب منهاج السنه، و سخنان ابن عربی و ابن خلدون دربارۀ حضرت سیّد الشهداء حسين بن علی علیهما السلام.
و نیز کلمات عبدالقادر گیلانی دربارۀ اینکه سزاوار است روز عاشورا را روز شادی و سرور بگیریم، نه روز مصیبت و غم….
و نیز سخن بعضی دیگر از آنان دربارۀ حضرت امام جعفر بن محمد الصادق علیهما السلام که گفته است:
در خاطر و در دل من از او چیزی است، (من بر او ایراد هایی دارم و از او خوشم نمی آید).
و گفتار برخی دیگرشان دربارۀ حضرت امام علی بن موسی الرضا علیهما السلام که گفته است:
وی از پدرش چیزهای شگفت آوری نقل کرده، دارای وهم و خطاست.
۵. دربارۀ صحیحین
اهل سنت برای این دو کتاب صحیح، قداست و طهارتی تمام قائلند؛ و آن دو را در هالهای از نور و عظمت نهاده اند، و کرامات آشکاری برای آن در نقل می کنند.
نویسندگان این دو کتاب برای خویشتن شرایطی را قائل شدهاند و خود را ملتزم به مسائلی کرده اند.
بررسی کنندۀ این دو کتاب، می بایست به دقت بررسی کند که آیا واقعاً نویسندگان این دو کتاب آن شرایطی را که برای خود قائل شده و خود را ملتزم و پایبند به آنها نموده اند، در همه جای کتاب رعایت کرده اند، یا اینکه در خیلی از موارد آنها را نادیده گرفته اند.
گذشته از آن، «بخاری» و «مسلم» دو نفر انسان و بشر میباشند، اشتباه و فراموشی بر آنها نیز عارض میشود. بنابر این، آنا صرف التزامی که اوّل داده اند، برای آنها عصمت از خطا و فراموشی به بار می آورد، و دو کتاب آنها را در حد قرآن بالا می برد؟! و اگر این التزام و تعهد به پایبندی به آن، یک چنین اثری دارد، چرا چنین اثری را برای کتابهای دیگری که آنها نیز بر مبنای همین شرایط نوشته شده است؛ مانند مستدرک و دیگر کتابها، قائل نیستند؟.
و مباحثی از این قبیل، چیزهایی است که نمی توان سرسری و جاهلانه از آنها گذشت، و نباید همچون آن عده از نادانان متعصّبی که این دو کتاب را جایگزین وحی مبین نموده اند باشیم.
همۀ روایات «صحیحین» صحیح نیست.
تحقیق و بررسی دقیق، این نتیجه را به ما داده که تمام روایاتی که در صحیحین نقل شده صحیح نیست، و مهمترین ادلّۀ ما عبارتند از:
١. بزرگانی از پیشوایان حدیث که با مسلم و بخاری معاصر بوده اند، بر آنها ایراد و اشکال گرفته، حديث آن دو را نقل نکرده، و از مجالست با آنها مردم را منع می کرده اند. این مطلب بر کسی که شرح حال این دو را در کتاب سير أعلام النبلاء و دیگر کتابها مطالعه کند، مخفی نخواهد ماند.
۲. علمای جرح و تعدیل بسیاری از رجال و روات این دو کتاب را قدح کرده و نکوهش نموده اند، چنانکه بر مراجعه کننده به کتاب هدی الساري في مقدّمة فتحالباری و دیگر کتابهای در این مورد پوشیده نمیماند.
٣. نظریات بزرگان علما دربارۀ این دو نفر و کتابهایشان که بر وجود احادیث باطله در این دو کتاب تصریح کرده اند، و اینکه انگیزۀ صحیح دانستن تمام روایات این دو کتاب تعصّب است.
عین عبارات بعضی از این دانشمندان را در بخش حدیث غدیر از کتاب عبقاتالأنوار می توانید ببینید.
- وجود احادیث فراوانی که از نظر سند و دلالت مورد قدح واقع شده از سوی پژوهشگران برجستۀ اهل سنت مانند: اسماعیلی، مغلطای، ابن حزم، ابن جوزی، دمیاطی، غزّالی، امام الحرمین، ابن عبدالبرّ، نووی، ابن حجر، کرمانی، داودی، حمیدی، ابن قیّم، و دیگران.
برخی از این احادیث ضعیف و سخنان این دانشمندان را دربارۀ آن احادیث، در بخش حدیث غدیر از کتاب عبقاتالأنوار می توانید ببینید.
چنین نیست که هر چه در این دو کتاب نباشد غیر صحیح باشد؛ از این گذشته، ما چه دلیل داریم که هر آنچه مسلم و بخاری نقل نکرده اند، صحيح نیست؛ تا جایی که هرگاه بخواهند حدیثی را رد کنند، فوراً بگویند: این حدیث در صحیحین نیست!
نووی میگوید:
آن دو نفر تعهدی نداده اند که همۀ احادیث صحیح را جمعآوری کرده اند؛ بلکه به طور صحیح از آنها نقل شده است که تصریح کرده اند که نتوانسته اند همه را جمعآوری کنند، بلکه میخواستهاند مقداری از روایات صحیح را جمعآوری کنند. چنانکه نویسندگان کتب فقهی مقصودشان نگارش و تدوین برخی از مسائل فقهی است.
قاضی کتانی میگوید:
آن دو تمام روایات صحیح را در کتاب خود جمعآوری نکرده اند.
علقمی میگوید:
برای صحیح بودن یک حدیث، لزومی ندارد که حتماً در صحیحین، یا در یکی از آن دو باشد.
ابن قیّم میگوید:
آیا هرگز بخاری گفته است که هر حدیثی را که من در کتابم نیاوردهام، باطل است، و یا حجت نیست، یا ضعیف است؟! چقدر خود بخاری به احادیثی احتجاج کرده است که خارج از صحیحین است، و نامی از آن در صحیح خود نبرده است. و چه بسیار احادیثی را که خارج از کتاب صحيح او بوده و آن را صحیح دانسته است.
تعصّب نویسندگان در موضوع امامت و فضایل و مناقب
از آنچه گفتیم تعصّب برخی از نویسندگان در موضوع امامت و کلام و نویسندگان کتابهای فضایل و مناقب روشن میشود:
مانند فخر رازی که در سند حدیث «غدير» از آن جهت که مسلم و بخاری آن را نقل نکردهاند خدشه وارد کرده، آن را ضعیف میداند.
و مانند ابن تیمیّه که حديث: ”به زودی امت من به هفتاد و سه فرقه تقسیم میشوند“ را رد کرده و میگوید: برای اینکه در صحيحين نیامده است.
و مانند بدایونی هندی که در جواب جمله ”کرّارٌ غیر فرّارٍ“ که در حدیث «رایه»[48] آمده است میگوید: این جمله در صحيحين ذکر نشده است.
برخی از اهل سنت به سبب همین تعصّب، حتی برخی از احادیثی را که در صحیحین یا در یکی از آن دو آمده است، مردود دانسته، توجه نکرده است که عدهای تمام احادیث صحیحین را قطعیالصدور میدانند که سیّد نام آنها را در بخش حدیث «منزلت» آورده است.
مانند ابن تيميّه و ابن جوزی که حدیث «ثقلین» را مردود دانسته اند، با اینکه در صحیح مسلم آمده است.
و مانند آمِدی و پیروانش که حديث «منزلت» را با اینکه در صحیحین آمده است، باطل دانسته اند.
و مانند دهلوی که حدیث قطع رابطۀ حضرت زهرا علیها السلام را با ابوبکر تا پایان عمر، باطل دانسته است، با اینکه در صحیحین آمده است.
همین اندازه برای کسانی که خواهان هدایت و راه راست میباشند کافی است.
6. بررسی حال رجال و راویان حدیث
در کتاب عبقات شرح حال صدها نفر از بزرگان صحابه و تابعین و راویان و بزرگان و دانشمندان و نویسندگان را در علوم و فنون گوناگون میبینیم که سیّد به انگیزه های مختلف _که مهمترینشان اثبات ثقه بودن و اعتماد داشتن بر آنان و یا جرح آنان و اسقاطشان از درجۀ اعتبار بوده_ به شرح حال آنان پرداخته است.
وی ستونی از اسامی افراد ثقه، و ستونهایی از اسامی حدیث سازان و افراد ضعیف و مدلّس و راویان و محدثانی که دربارۀ آنها ایراد و حرف داشته اند، در اختیار شما میگذارد. و گاهی لازم میبیند که شما را در جریان شرح حال گستردهای دربارۀ یک نفر، به منظور توثیق یا تضعیف و جرح او، بگذارد، و لذا در این کتاب بر فوائدی تاریخی و رجالی دسترسی پیدا میکنیم که ارزش آنها بر پژوهشگران و اندیشمندان پوشیده نیست.
در اینجا برخی از نمونههای آن را یاد آور می شویم:
الف) بررسی دربارۀ عبّادبن یعقوب رواجنی
در اینجا وثاقت عبّاد را به ده دلیل ثابت میکند:
- وی از اساتید و مشایخ بخاری بوده است.
٢. وی از اساتید و مشایخ ترمذی بوده است.
٣. وی از اساتید و مشایخ ابن ماجه بوده است.
- بزرگان پیشوایان اهل حدیث مانند ابوحاتم و بزّار و ابن خزیمه از او حدیث نقل کردهاند.
- ابوحاتم رازی وی را توثیق میکند.
- ابن خزیمۀ نیشابوری او را توثیق میکند.
۷. دارقطنی دربارۀ او میگوید: او راستگو و صدوق است.
۸. بعضی از بزرگان اهل سنت دربارۀ او گفته اند: اگر دو نفر از شیعه نبودند، حدیث صحیحی برای آنها نبود: یکی عبادبن یعقوب، و دیگری ابراهیم بن محمدبن میمون.
- گفتار حافظ ابن حجر دربارۀ او: ابن حبّان در اینباره زیادهرویکرده که گفته است: وی شایستۀ آن است که احادیثش را ترک کنیم.
- گفتار حافظ ابن حجر: «وی رافضی مشهور است، لکن فردی صدوق است.»
پس معلوم شد که «رواجنی» جز تشیّع و اینکه برخی از گذشتگان همچون عثمان و طلحه و زبیر را ناسزا میگفته، گناهی دیگر نداشته است؛ چنانکه در کتاب تهذيب التهذيب و دیگر کتابها به این مطلب تصریح کرده اند.
و شاید آنچه او را «سزاوار ترک» قرار داده، آن است که وی نقل کرده که ابوبکر به خالد بن ولید دستور داد که علی علیه السلام را بکشد، بعد پشیمان شد، و او را از این کار نهی کرد.
این روایت را سمعانی در کتاب الانساب از او نقل کرده است.
ب) تحقیق و بررسی دربارۀ ابن عقده
ابوالعباس ابن عقده کتابی را دربارۀ طرق حدیث «من کنتُ مولاه، فهذا عليّ مولاه» نگاشته است. در این کتاب از یکصدو پنج طریق آن حدیث را روایت کرده است. سپس بیست و هشت نفر از صحابه را نام برده که اسامی آنها قبلاً نام برده نشده است.
سيّد بن طاووس میگوید: این کتاب الآن در نزد من موجود است.
این کتاب را عدهای از حفّاظ و بزرگان اهل سنت؛ مانند ابن حجر و ابن تیمیّه و سمهودی و مناوی و دیگران، از ابن عقده میدانند.
عبدالعزیز دهلوی به پیروی از نصرالله کابلی در مورد ابوالعباس بن عقده ایراد و اشکال گرفته است.
کابلی در ضمن اموری که آنها را از نیرنگ و فریبکاری امامیه میپندارد و برمیشمارد، میگوید:
نود و نهم: نقل کردن آنچه مذهب آنها را تأیید و تثبیت میکند از کتاب مردی که تصوّر میشود از اهل سنت است، و حال آنکه از اهل سنت نیست؛ مانند «ابن عقده» که وی جارودی[49]رافضی بود. بدین ترتیب بسا هر فردی که وی را فکری عمیق و اندیشه ای ژرف نباشد، فریب خورده و به مذهب آنان میل کند، و یا شک و تردید او را بازی دهد.
امّا سیّد صاحب عبقات، و ثاقت «ابن عقده» و بزرگواری و جلالت قدر او را از قول دارقطني، ابوعلی حافظ، حمزۀ سهمی، سمعانی، سیوطی، سبط ابن جوزی، فتني و بدخشانی اثبات کرده، یادآور میشود که بزرگانی از حفّاظ؛ همچون طبرانی، دارقطني، ابونعیم و ابن عدی از وی روایت نموده اند؛ و دارقطنی چنین میگفته:
تمام اهالی کوفه بر این مطلب اجماع دارند که از زمان عبدالله بن مسعود تا زمان ابوالعباس ابن عقده، کسی که حدیث را بهتر از او حفظ کرده باشد، دیده نشده است.
و سبکی در کتاب طبقات خود او را از نگهبانان این شریعت به حساب آورده، و سيوطى نظريّات او را در کتاب تدريب الرّاوي، و ابن حجر در معرفة الصحابه و ذهبی در الجرح و التعديل نقل کرده اند.
پس معلوم شد که ابن عقده گناهی جز همانچه سيوطى گفته است که وی متمایل به شیعه بوده، نداشته است؛ و یا همانگونه که سبط ابن جوزی گفته است:
وی فضایل اهل بيت علیهم السلام را نقل می کرده و به همانها اکتفا می کرده، و نامی از دیگر صحابه نمی برده، نه تعریفی می کرده، و نه مذمّتی مینموده است. لذا او را نسبت داده اند که رافضی است.
و نیز او کسی است که فتنی درباره او میگوید:
او را کسی جز عصری[50] متعصّب ضعیف ندانسته است.
ج) بررسی دربارۀ اجلح بن عبدالله
دهلوی در سند حدیث ولایت: ”إنّ عليّاً مِنّي و أنا مِن علي. و هو وليُّ کلّ مؤمن بَعدي“ میگوید: در اسناد این حدیث «اجلح» وجود دارد؛ و او فردی شیعی است، و در حدیثش متّهم است.
سیّد سی جواب از این ایراد او میدهد. از آن جمله این است که:
یحیی بن معین و عجلی و یعقوب بن سفيان او را توثیق کرده اند. و احمد او را ستوده است.
و فلاس و ابن عدی دربارۀ او گفته اند: «مستقيم الحديث و صدوق است.»
و نیز حاکم حدیثی را که وی در طریق سند آن قرار گرفته، صحیح دانسته است.
و در کتاب التقریب آمده است: «صدوق [بسیار راستگو] و شیعی است.»
همچنین وی از رجال ابوداود و ترمذی و نسایی و ابن ماجه بوده است.
پس معلوم شد که وی گناهی جز تشیّع نداشته است.
د) تحقیق و بررسی درباره سبط ابن جوزی
سیّد صاحب عبقات درباره سبط ابن جوزی وارد بحث گستردهای شده است. زیرا در نقل روایت احمد بن حنبل حدیث نور[51] را بر او اعتماد و تکیه نموده است، و لذا لازم بوده که وثاقت و مورد اعتماد بودن او را اثبات کند.
اشخاصی که سبط ابن جوزی را ستوده اند، عبارتند از:
ابوالمؤيّد خوارزمی، ابن خلّکان، قطب الدین بعلبکی، ابوالفداء، ابن الوردی، ذهبی، داودی، یافعی، قاری و دانشمندانی دیگر که همگی به تعظیم و بزرگداشت او پرداختهاند. خوارزمی در کتاب جامع مسانید أبي حنیفه او را با عنوان «الامام الحافظ» توصیف میکند. و همگی اینان که نام بردیم معتقدند که وی نزد خاصّ و عام مورد قبول است.
مورّخین بعد از او، بر کتاب تاریخ او مرآة الزمان اعتماد کرده، از آن نقل می کنند؛ مانند: ابن خلّکان، صفدی و حلبی در سیرهاش. چنانکه عدهای از علمای علم کلام؛ مانند کابلی در کتاب صواقع و دهلوی در کتاب تحفه نیز بر او اعتماد کرده اند.
آری، ذهبی در کتاب میزانالاعتدال دربارۀ او و کتاب تاریخش طعن و ایراد کرده و گوید:
وی حکایات منکَری را نقل کرده است و گمان نمی کنم که مورد اطمینان و ثقه باشد، بلکه سخنان بیهوده و گزاف آورده. به علاوه که دم از تشیّع میزده است.
از این اشکال دیگران پاسخ داده اند. در کشف الظنون آمده است:
در ذیل میگوید: این از حسادت است، زیرا وی خیلی خوشنویس و پاکیزه نویس بوده است. کسانی که بعد از او تاریخ نوشته اند، دنباله رو او بوده و از او استفاده کرده اند. مخصوصا ذهبی و صفدی که در تاریخشان متن عبارات او را نقل می کنند.
پس معلوم شد که وی گناهی جز تمایل به «تشیع» و اینکه کتاب تذکرةالخواصّ من الأمّة في ذکر مناقب الأئمّه را نوشته، نداشته است.
ق) بررسی دربارۀ جاحظ
فخر رازی در آنجا که خواسته حدیث غدیر را رد کند، تمسّک جسته به اینکه چون جاحظ آن را نقل نکرده، معلوم میشود که حديث غدير صحیح نیست.
سیّد، فخر رازی را از چندین جهت پاسخ میدهد:
اوّل: وی ناصبی است؛ چنانکه دهلوی بر این مطلب تصریح کرده است. و همچنین صاحب کتاب مروانيّه وی را ناصبی می داند؛ چنانکه ابن تیمیّه این مطلب را صريحاً گفته است.
دوم: وی در پیرامون مناقب و فضایل حضرت علی علیه السلام مطالب باطل و سخنان گمراه کنندهای گفته است که حتی برخی هم مسلکان او مانند اسکافی آن سخنان را نپسندیدهاند.
سوم: حافظ خطابی میگوید: جاحظ ملحد و بی دین است.
چهارم: ثعلب گفته است: او ثقه و مورد اطمینان نیست.
پنجم: ذهبی در میزان الاعتدال میگوید: «وی از پیشوایان بدعتها است.» و در کتاب سیر أعلام النُّبلاء گفته است: «او مردی بیباک و کم دین بوده است.» همچنین وی میگوید: «از رفتار وی چنین ظاهر میشود که او حدیث جعل میکند.» و در کتاب المغني او را جزء ضعيفها به شمار آورده است.
ششم: گفتار خطیب دربارۀ او که: «وی نماز نمیخواند.»
هفتم: گفتار ابوالفرج اصفهانی که وی متّهم به زندقه و کفر می بود، و در اینباره اشعاری سروده است.
هشتم: گفتار ابن حزم: یکی از تبهکاران گمراه کننده بود.
نهم: گفتار ازهری: اهل علم او را مذمّت و از راستی برکنار می دانستند.
دهم: گفتار ثعلب: او بر خدا و بر رسول و بر مردم دروغ می بست.
آیا سزاوار است که فخر رازی به روایت نکردن او، بر عدم اعتبار حدیث غدیر استدلال کند؟!
۷. بررسی و تحقیق درباره کتابها
از جمله فوائد و بهره های کتاب عبقاتالأنوار شناخت کتابها و فنون است. این اثر اسامی هزاران کتاب را در علوم گوناگون و فنون مختلف، با اسامی نویسندگانش، به شما میدهد. به طوری که اگر آنها جمعآوری شود، کتاب مستقلّی در این فن خواهد شد که چندین جلد را به خود اختصاص میدهد.
از همین کتابها که هر کدام در فن خودش جزء مشهورترین و مهمترین کتابها میباشند، در مباحث و احتجاجات خود استفاده کرده است. و ما قبلاً روش او را در نقل و استدلال یادآور شديم.
در بعضی اوقات به بررسی وضع این کتابها می پردازد. نسبت بعضی از آنها را به صاحبانش اثبات و با اعتبار مطالب آنها را تأیید میکند. و یا بالعکس بی اعتباری مطالب و یا عدم صحّت انتساب آنها را اثبات می نماید. نمونههایی از آن تحقیقات را در اینجا میآوریم:
الف) تحقیق پیرامون مسند احمد
در بین دانشمندان اهل سنت پیرامون احاديث مسند احمد بن حنبل _حتی در بین حنبلیها_ اختلاف وجود دارد. عدهای گفتهاندکه احمد در نقل احادیث در مسندش کمال احتیاط را رعایت کرده، و جز احادیثی که به نظرش صحیح میآمده، نقل نکرده است. لذا دستور داده که به این کتاب مراجعه شود، و آن را اصلی برای شناخت صحیح از ناصحیح دانسته است، و هر روایتی که در مسند نباشد، بیاصل و ریشه است.
عدهای دیگر منکر این اصالت برای مسند شده، گفتهاند که احمد چنین اعتقادی دربارۀ کتابش نداشته است.
سید رحمه الله این موضوع را بررسی کرده، گفتار گروه اوّل را تأیید و اثبات نموده است.
بنابر این حدیث «ثقلین» که احمد آن را در مسند به طرق عديده نقل کرده، در نزد او صحیح بوده، و سخن بخاری باطل میشود که گفته: «احمد دربارۀ حديث عبدالملک از عطيّه از ابوسعید که رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: ”در بین شما ثقلین را گذاردم“ گفته است: این ‹احادیث کوفیان منکر میباشد.›».
ب) با بررسی کتاب الموضوعات تأليف ابن جوزی
حافظ ابوالفرج ابن جوزی کتاب الموضوعات را تألیف کرده، لکن چه بسیار حدیث صحیح یا غير ساختگی را که در این کتاب جزء موضوعات دانسته است.
این مطلب را عدۀ زیادی از بزرگان تصریح کرده اند:
ابن صلاح میگوید:
چه بسیار زیادهروی کرده است کسی که در این زمان احادیث جعلی را در دو مجلد گرد آورده، و بسیاری از احادیثی را که دلیلی بر جعلی بودن آنها نیست، در این کتاب آورده است. و حق چنان بوده که آنها را در مطلق احادیث ضعیف بیاورد، نه احادیث جعلی.
ابن جماعه کنانی گوید:
شیخ ابوالفرج ابن جوزی کتابش را دربارۀ احادیث جعلی نوشته، آنگاه بسیاری از احادیث ضعیف را، بدون اینکه دلیلی بر ساختگی بودن آنها داشته باشد، در آنجا آورده است.
طیّبی گوید:
ابن جوزی دربارۀ احادیث جعلی چندین جلد کتاب نوشته است که ابن صلاح گفته است: بسیاری از احادیثی را که دلیلی بر جعلی بودن آنها نیست، در آنجا جمعآوری کرده است.
ابن کثیر گوید:
در آن کتاب مواردی را که از جعلیها نیست آورده است، و آنچه میباید ذکر کند، نیاورده است؛ از این جهت به خطا رفته و هدایت نیافته است.
حافظ ابن حجر در کتاب فتحالباری بعد از اثبات حدیث: ”سُدُّوا الأبوابَ إلأ بابَ علىّ“[52] گوید:
ابن جوزی این حدیث را در ضمن احادیث جعلی ذکر کرده … و در این کار اشتباهی فاحش نموده است. زیرا وی به جهت توهّم تعارض، احادیث صحیحی را رد کرده است.
وی در کتاب القولالمسدّد بعد از حدیث مذکور میگوید:
گفتار ابن جوزی دربارۀ این حدیث که «باطل و ساختگی است» ادعایی است که استدلالی بر آن جز اینکه «این حدیث با حدیثی که در صحیحین آمده، مخالف است» ندارد. و این اقدام کردن بر ردّ احادیث صحیح است به مجرّد توهّم و گمان… .
سخاوی گوید:
در بسیاری از موارد احادیث حسن و صحیح را که در یکی از صحیحین آمده _تا چه رسد به غیر آنها_ در این کتاب آورده است … و لذا دانشمندان از کار او انتقاد کرده اند … .
سیوطی میگوید:
… بیشتر احادیثی که وی جعلی دانسته، احادیث ضعیفی است که به رتبه و حد جعلی بودن نرسیده. بلکه بعضی از آنها حسن یا صحیح میباشند.
محمد بن يوسف شامی میگوید:
ابن الصلاح در علوم الحدیث و دیگر پیروان او، تصریح کرده اند بر اینکه ابن جوزی در کتاب الموضوعات تسامح و سهل انگاری نموده است.
ج) کتاب الامامة و السياسه تأليف ابن قتیبه
سیّد رحمه الله انتساب کتاب الامامة و السياسه را به این قتیبه اثبات کرده است. زیرا گروهی از دانشمندان مشهور اهل سنت به هنگام نقل از این کتاب گفته اند: «کتاب الامامة و السياسه تأليف ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه». و یا گفته اند: «گفته است ابو محمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه، در کتاب الامامة و السیاسه». از جملۀ آن دانشمندانند:
– عمر بن فهد مکّی در کتاب إتحاف الوری بأخبار أُمّ القُرى؛
– عزّالدين عبدالعزيز بن عمر بن فهد مکّی در غايۀ المرام بأخبار سلطنۀ البلد الحرام؛
– تقی الدین محمدبن احمد بن على فاسی در العقد الثمين في أخبار البلد الأمين؛
– ابو الحجّاج يوسف بن محمد البلوى، در کتاب الف باء؛
– محمد محبوب العالم در تفسیر خود مشهور به تفسیر شاهی که اعتماد کرده بر او صاحب تحفه و کسانی که از او تبعیّت کردهاند.
د) کتاب سرّالعالمین تأليف غزّالی
سیّد در فصل مربوط به حدیث غدیر سخنی از ابوحامد غزّالی دربارۀ این حدیث از کتاب سرّالعالمین او آورده است.
بعد عین عبارت را از کتاب تذکرة الخواص تأليف سبط ابن جوزی که او از کتاب سرّالعالمین غزّالی نقل کرده، آورده است. و بدین ترتیب اثبات کرده که این کتاب از غزّالی است، و سخن مذکور که در سرّالعالمین آمده، متعلّق به هموست.
بعد بر این مطلب آنچه را در کتاب میزانالاعتدال حافظ ذهبی در شرح حال حسن بن صبّاح آمده است، میافزاید؛ آنجا که گفته است: «ابوحامد غزّالی در کتاب سرّالعالمین گوید: من داستان قيام حسن بن صبّاح را شاهد بوده و از نزدیک دیدم.»
بنابر این کتاب نامبرده قطعاً از ابوحامد غزّالی است.
8. تحقیق و بررسی در پیرامون انتشار و گسترش علوم در کشورهای اسلامی
ابن تیمیّه در ضمن ردّ حديث: ”أنا مدينة العلم و عليٌّ بابُها“ ادعا کرده است که علوم در کشورهای اسلامی از غیر علی بن أبيطالب علیه السلام گسترش یافته است، و چنین میگوید:
تمام شهرهای اسلامی، علوم را از پیامبر بدون وساطت علی دریافت کردند. امر اهل مکه و مدینه که معلوم است، و همچنین شام و بصره که اینان از علی بن أبيطالب علیه السلام جز اندکی روایت نکرده اند. و بیشتر علم علی در کوفه بود، و در عین حال اهالی کوفه قرآن و سنّت را حتی پیش از آنکه عثمان به حکومت برسد، فراگرفته بودند، تا چه رسد به علی. فقهای مدینه در دوران خلافت عمر دین را فرا گرفتند. و آموزشهای معاذ بن جبل، و مدت اقامتش در يمن، بیشتر از علی بن أبيطالب علیه السلام بوده است. و لذا میزان روایات اهل یمن از معاذبن جبل بیشتر از علی بن أبيطالب علیه السلام است. شریح و دیگران از بزرگان تابعین، نزد معاذ بن جبل فقاهت آموختند، و هنگامی که شریح به کوفه آمد، قاضی آنجا شد. و او و عبيده سلمانی به دیگران آموختند. بنابراین علم اسلام پیش از آنکه علی به کوفه بیاید، در شهرها گسترش یافته بود.
سیّد رحمه الله این مسأله را کاملاً شکافته و تحقیق گسترده و جامعی در این بحث میکند، و اثبات می نماید که علوم در کشورهای اسلامی به واسطۀ باب شهر علم پیامبر و امیرالمؤمنین علی علیه السلام گسترش یافته است، و در جواب ابن تیمیّه مطلبی میگوید که خلاصه اش این است:
امّا مدینۀ منوّره؛ حضرت مدت بیشتر عمر خود را در آن شهر گذرانید، و تنها مرجع برای بزرگان صحابه در سؤالات و مشکلات علمی بود. و این حقیقتی است که بزرگان حفّاظ حدیث به آن اعتراف کرده اند.
نووی میگوید: «سؤال کردن بزرگان صحابه و مراجعه کردن به فتاوا و اقوال آن حضرت، در جاهای متعدد و مسائل و مشکلات، مشهور است.»
وامّا مکه مکرّمه؛ حضرت از آغاز تولد تا هنگام هجرت (۲۳ سال) در آنجا زندگی کرده و بعد از اقامت در مدینه نیز چندین بار به آن شهر مسافرت نمود. و شکی نیست که اهالی مکه در ضمن آن مدت اقامت و این مسافرتها علومی را از حضرت فرا گرفتهاند.
علاوه بر این، شاگرد مخصوص حضرت، یعنی عبدالله بن عباس، مدتی طولانی در مکه زیسته و به کار تعلیم و تفسیر قرآن و آموزش مناسک و تدریس فقه مشغول بوده است.
ذهبی در شرح حال ابن عباس در تذکرةالحفاظ میگوید:
«اعمش از ابو وائل نقل کرده است که علی، عبدالله بن عباس را مأمور سرپرستی حج کرد. پس در آن روز خطبه ای خواند که اگر ترک و روم آن را می شنیدند، مسلمان میشدند. بعد سورۀ نور را برای آنها قرائت و تفسیر کرد.»
در طبقات ابن سعد از عایشه نقل شده است که: «وی به ابن عباس نگریست در حالی که در شبهای حج مردم دور او را گرفته بودند و از مسائل و مناسک از او می پرسیدند. عایشه گفت: او داناترین افراد است از کسانی که باقی مانده اند، نسبت به مناسک.»
در الاستيعاب در شرح حال ابن عباس آمده است:
«برای ما روایت شده است که روزی عبدالله بن صفوان در مکه از در خانۀ عبدالله بن عباس عبور کرد. گروهی از دانشجویان فقه را در خانۀ او دید… .»
خود ابن تیمیّه نیز به این حقیقت اعتراف کرده است؛ در الاتقان سیوطی آمده است:
ابن تیمیّه گفته است: آگاهترین و آشناترین مردم به تفسیر، اهالی مکه میباشند. زیرا آنان شاگردان عبدالله بن عباس میباشند؛ مانند مجاهد، و عطاء بن أبي رباح، وعکرمه غلام ابن عباس، وسعيد بن جبير، و طاووس و دیگران.
و امّا شام؛ در این شهر علوم اسلامی به وسیلۀ ابوالدردا که شاگرد عبدالله بن مسعود بود، رواج یافت. و ابن مسعود از شاگردان حضرت علی بود. پس علم اهالی شام به آن حضرت منتهی میشود.
حافظ محبّ الدین طبری در کتاب الریاض النضره آورده است:
«از ابوالزعراء، از عبدالله که وی گفته است: دانشمندان روی زمین سه نفر هستند: عالمی در شام، عالمی در حجاز و عالمی در عراق، امّا عالم اهل شام، پس او ابودرداست. و امّا عالم اهل حجاز علی بن أبيطالب علیه السلام است، و عالم اهل عراق برادر شماست. و عالم اهل شام و عالم اهل عراق محتاج عالم اهل حجاز میباشند، و عالم اهل حجاز نیازمند آن دو نیست. این روایت را حضرمی نقل کرده است.»
و امّا بصره؛ حضرت خودش وارد آن شهر شد، و این خطبهها و مواعظ آن حضرت در آن شهر است که در کتابها ضبط شده است. و همچنین اهالی بصره در دوران استانداری عبدالله بن عباس، از او فقه و دیگر علوم را فراگرفتند. و او از مشهورترین شاگردان حضرت بوده است.
حافظ ابن حجر در کتاب الإصابه میگوید:
«ابن عباس در دوران امارت بصره اش، شبهای ماه رمضان برای مردم صحبت می کرد. ماه رمضان تمام نشد، مگر در حالی که او آنها را در دین فقیه کرده بود.»
و امّا کوفه؛ اهالی کوفه قرآن و سنّت را از آن حضرت در دوران اقامتش در کوفه، بدون واسطه فراگرفتند. گرچه پیش از ورود آن حضرت چیزهایی را از عبدالله بن مسعود وعمّار بن یاسر _که آن دو نفر نیز از شاگردان حضرت بودند_ فرا گرفته بودند.
و امّا یمن؛ تمام تاریخ نویسان نقل کرده اند که رسول خدا صلّی الله علیه وآله آن حضرت را به عنوان قاضی به یمن فرستادند. و قضاوت مربوط به فقه است. و آن حضرت فقیهترین افراد امت بود. زیرا حضرت رسول در روایتی که هر دو گروه شیعه و سنّی نقل کرده اند فرموده است: ”قاضیترین شما على است.“ بنابر این او بود که به مردم یمن فقه را آموخت و آنان را دانشمند نمود. رسول خدا صلّی الله علیه وآله به هنگام اعزام آن حضرت به سوی یمن فرمود: ”خداوندا قلبش را هدایت فرما، و زبانش را استوار بدار.“
پس این پیامبر بود که علی را به یمن فرستاد. و این شأن و موقعيّت على است در علم و فقه. بنابر این در آن سرزمین نیز علم از آن حضرت گسترش یافت.
و امّا معاذ بن جبل را حضرت رسول صلّی الله علیه وآله به سوی طایفه ای از اهالی یمن فرستاد، تا وی بتواند قرضش را پرداخت کند. زیرا حضرت رسول تمام اموال او را برای ادای قرضش فروخته بود و معاذ بدون مال شده بود.
این مطلب را حافظ ابن عبدالبر در کتاب الاستيعاب نقل کرده است. پس انگیزۀ فرستادن او به یمن، از این قرار بود، و امّا در فقه و علم قابل مقایسه با حضرت علی نیست؛ چنانکه دیگران نیز، بلکه در همان خبر فرستادن معاذ به يمن، مطلبی است که گواه بر فسق و یا جهل او نسبت به احکام شرعیّه است. برای ملاحظۀ این مطلب به کتاب الاستيعاب و غیر آن مراجعه کنید.
با توجه به مطالب فوق، معلوم شد که علوم اسلامی در تمام شهرها و بلاد، از ناحيۀ حضرت علی علیه السلام گسترش یافته است.
9. تحقیقی پیرامون سلسلههای صوفیه
سلسلههای صوفیه به چه کسی منتهی میشود، به على یا به ابوبکر؟
عبدالعزیز دهلوی به این نکته اعتراف کرده است که سلسلههای صوفیه به حضرت علی علیه السلام منتهی میشود. ولی پدرش ولیالله دهلوی به پیروی از ابن تيميّۀ حرّاني منکر این مطلب شده است.
مولوی حسنزمان صاحب کتاب القول المستحسن في فخر الحسن به یاری حق برخاسته، و ابن تیمیّه را به طور قاطع رد کرده است، و ثابت نموده که تمام سلسلههای صوفیه و رجال طریقت به سيّد الأولياء أميرالمؤمنین علی علیه السلام میرسد.
تفصیل این مطلب را در فصل حدیث «تشبیه» از کتاب عبقاتالأنوار می توان خواند.[53]
باب پنجم: کتاب عبقاتالأنوار
۱. در راه نگارش
بیرون آوردن کتابی همچون کتاب عبقاتالأنوار از کتم عدم به پهنۀ هستی، مستلزم آن است که همه گونه امکانات و توان، در راه جمعآوری مصادر و مدارک اولیّه بحثها و سپس تهیه و تنظیم موضوعات مورد نظر، به کار رود. این دو پایه مهمترین ارکان و عناصری است که انجام این کار مهم متوقّف بر آن می باشد.
مرحوم صاحب عبقات چیزی از توان خود را در این راه برای خود نگه نداشته، و از هیچ گونه رنج و زحمتی برای دستیابی به مدارک لازمه از کتابخانههای گوناگون خصوصی و عمومی در داخل و خارج هند، خودداری نکرده است.
برخی از مصادر و مدارک او _مانند کتاب زاد المسير سیوطی_ در کتابخانۀ وقفی مرحوم پدرش وجود داشته است. و از اینجا معلوم میشود که پدر بزرگوار و علّامه اش مرحوم سیّد محمدقلی، نخستین پایه گذار و مؤسّس کتابخانۀ خاندان آنها معروف به «کتابخانۀ ناصریّه» بوده است که به زودی دربارۀ آن سخن خواهیم گفت.
بعضی از آن کتابها را در بعضی از مسافرتها خریداری کرده است. مانند کتاب الف باء في المحاضرات اثر بلوی _که میگوید: آن را از «الحديده » خریداری کردم_ و نسخهای از کتاب تهذيب الکمال تأليف مزّی که از روی خط نویسنده اش استنساخ شده و بر وی قرائت گشته است. میگوید: آن کتاب را در شهر «الحدیده» در روز چهارشنبه ۸ محرّم سال128۳ق به هنگام برگشتنم از سفر حج، خریداری کردم.
بعضی از آن کتابها را از شهرهای مختلف، به دنبال درخواست او، برایش می فرستادند. مانند کتاب الأربعين في فضائل أميرالمؤمنین از ابوعبدالله محمد بن مسلم بن أبي الفوارس رازی که میگوید: این کتاب را با زحمتی که بعضی از دانشمندان بزرگ در اینباره کشیدند، به دست آوردم. و همچنین کتاب استجلاب ارتقاء الغرف بحبّ أقرباء الرسول ذوی الشرف تأليف سخاوی که دربارۀ آن میگوید: نسخهای قدیم است که با کوشش یکی از دانشمندان بدان دست یافتم.
برخی از مصادر و مدارک را در کتابخانههای عمومی و یا شخصی، در برخی از مسافرتهایش، مشاهده کرده و از آنها استفاده نموده است.
در حجاز از کتابخانۀ حرم شریف حضرت رسول، از چندین کتاب استفاده کرده است؛ مانند النورالسافر عن أخبار القرنالعاشر تأليف عيدروس، که میگوید: آن نسخۀ اصل است و خط و تصحیح نویسندهاش بر اوراق آن موجود است. آن را در آنجا دیده و از آن نقل کرده است؛ و بعدها با تلاش فراوان به یک نسخۀ قدیم دیگر از آن کتاب دست یافته است. و همچنین کتاب سلک الدرر في أعیان القرن الثاني عشر تأليف مرادی را در مدینه در کتابخانۀ شریف نبوی دیده است.
در کتابخانۀ حرم شریف مکه، کتاب عجالة الراکب و بلغة الطالب تألیف عبدالغفّاربن ابراهيم علوی، و کنزالبراهين الکسبيّة و الأسرار الوهبيّة الغيبیّه تأليف شیخ بن علی جفری باعلوی، چاپ مصر، و کتاب الإعلام بأعلام بیت الله الحرام را دیده است. دربارۀ این کتاب میگوید: «این کتاب را در هند نیز دیده ام که در لندن چاپ شده است.» و همچنین کتاب رسالۀ الأسانيد تألیف شیخ احمد نخلی که یادآور شده بعدها به نسخه ای دیگر از آن دست یافته است.
در عراق به کتابهایی دسترسی پیدا کرده است که عبارتند از: المجالس تأليف ابواللّیث نصر بن محمد، و کتاب کفاية الطالب في مناقب علی بن أبيطالب علیه السلام تألیف گنجی شافعی، و التبر المذاب في بيان ترتيب الأصحاب تأليف احمد بن محمد حافی حسینی شافعی و الرياض الزاهرة في فضل آل بيت النّبي و عترته الطاهره تأليف مطیری، کتاب اخیر را در سال ۱۲۸۳ق در نجف اشرف دیده است.
بعضی از کتابها را در کتابخانههای شخصی افراد دیده است. کسی که کمترین آشنایی با خصوصیّات روحی دارندگان کتابخانۀ خصوصی داشته باشد، میزان دشواری استفاده از کتابهای این گونه کتابخانهها را می داند؛ مخصوصاً اگر صاحبان آنها از مخالفین باشند، داستانهایی شنیدنی در کیفیت استفاده مرحوم سیّد از این گونه کتابخانهها وجود دارد.
اینها گوشهای از زحمات طاقت فرسای معظّم له در راه به دست آوردن مصادر و مدارک کتابش بود.
و امّا زحماتی که در راه پیدا کردن مطالب مورد نظر از این کتابها و مدارک، و تألیف و کتابت اثر خویش کشیده، اگر بگویم ایشان جان خود را بر سر این کار گذاشته و تا مرز خودکشی جلو رفته است، مبالغه نکردهایم. وی آنقدر با دست راست خود نوشت که دستش از کار افتاد. و بعد با دست چپ می نوشت. هنگامی که از نوشتن در حال نشستن خسته میشد، دراز می کشید و می نوشت. و اگر از آن حالت دراز کشیده خسته میشد، به پشت میخوابيد، و کتاب را بر روی سینه اش میگذاشت و مینوشت.
این عادت شبانه روزی ایشان بود. از جای خود، مگر برای نیاز و کار مهمی، بلند نمیشد و جز به اندازۀ ضرورت نمیخوابيد و غذا نمیخورد. و حتی در مورد عبادات شرعیّه، فقط به همان واجبات اکتفا کرده بود… تا اینکه بیمار شد… و دیگر قدرت نوشتن نداشت … و تا آخرین لحظۀ زندگیش، نوشتن را ترک نکرد.
آيت الله سیّد شهابالدین نجفی مرعشی رحمه الله از قول سیّد ناصرحسین نقل کرد که هنگامی که جنازه سیّد را برای غسل برهنه کردند، اثر گودی به شکل افقی بر روی سینۀ مبارک ایشان دیده شد که همان جای قرار گرفتن کتاب بر روی سینۀ مبارک ایشان بود که برای نوشتن روی سینهاش میگذاشت و مینوشت.
۲. تأثیر کتاب
الف) در طبقات مختلف مردم هند
غرض از نگارش این کتاب، ردّ بر کتاب تحفۀ اثنا عشریّه بود که مولوی عبدالعزیز دهلوی به منظور جلوگیری از پیشرفت مذهب شیعه نوشته بود؛ در شرایطی که شیعیان به گسترش افکار و عقاید خود در سراسر هند پرداخته و جنبش جدید فکری ایجاد کرده و مراکز علمیهای به منظور تبلیغ و ترویج مذهب و عقاید خود تأسیس کرده بودند و نزدیک بود که دیگر فرقهها شیعه شوند.
گرچه کتاب تحفه بیشتر مطالبش تکرار همان چیزهایی بود که قبلاً افرادی همچون ابن تیمیّه و ابن حجر و این روزبهان و این کثیر و ابن جوزی و فخر رازی و دیگر متعصّبان از پیشینیان اهل سنت، در نوشتههای خویش بر ردّ علمای معاصر شیعۀ خود نوشته بودند، ولی طبیعی بود که فتنۀ بزرگی را در بین مسلمانها در آن سرزمینها ایجاد کند، و عوام اهل سنت گمان کنند که این کتاب به هدف خود رسیده و جلو پیشرفت مذهب شیعه را گرفته است.
لکن شیعیان با اطمینان خاطر منتظر بودند که بر آن کتاب، نه تنها یک ردّیّه، بلکه چندین ردّیّه نوشته شود. و دانشمندان بزرگ شیعه، که خداوند آنان را برای دفاع از حریم مذهب حق گماشته است، به پاسخگویی بپردازند. تا اینکه عدهای از بزرگان دانشمندان به این فکر افتاده، و جوابها و پاسخهایی بر آن کتاب، مخصوصاً باب هفتم آن که مربوط به امامت و خلافت بود، نوشتند. (اسامی این نویسندگان را در آینده خواهیم آورد.)
هر کس با کتاب عبقاتالأنوار که در نیمۀ دوم از قرن سیزدهم نوشته شده است آشنا شود به آسانی میتواند میزان تأثیری را که این کتاب در جوامع علمی و سایر طبقات مردم بلاد هندوستان گذاشته است، متوجه شود.
این کتاب دلهای دردناک شیعیان را شفا بخشید، و سرفرازشان ساخت؛ سینه های داغدیده شان را خنک کرد، و برهان درخشان برای آشکار ساختن حق و دعوت به راه خدا و تبلیغ رسالات الهیه، و شمشیر برّانی بر دشمنان و مخالفان گردید … و چراغ روشنی شد که راه پویندگان و پژوهشگران آینده را روشن ساخت. و آنچه که ما در بخش مربوط به بررسیهاو پژوهشها آوردیم دلیل کافی برای گفتارمان هست. و الحمدلله رب العالمين.
ب) در میان دیگر مسلمین
این کتاب آثار مهمی در میان دیگر مسلمانها به جا گذاشت که هر کس به تقریظها و نامههایی که به خود مؤلّف و یا خانواده اش نوشته شده بنگرد، برایش روشن میشود.
در نامه ای که آيت الله مازندرانی نوشته، آمده است که هر سال به برکت این کتاب جمعیت زیادی از اهل سنت، در بغداد و مکه و شام و حلب، هدایت یافته و شیعه می شوند؛ به اضافۀ آن عده مردمی که در هندوستان هدایت می یابند.
مرحوم میرزای شیرازی آن تجدیدکنندۀ مذهب و دین، در تقریظش بر این کتاب حکم کرده است که خواندن این کتاب بر هر مسلمانی لازم است، و امر فرموده که نشر و ترویج این کتاب، از هر راهی که ممکن باشد، واجب است.
در نامههای متعددی، گروهی از دانشمندان و علمای بزرگ آن زمان، نسخههای بیشتری از این کتاب را، برای مطالعه و استفادۀ دانشمندان و فضلای حوزه های علمیه، مطالبه میکردند. و نویسندۀ کتاب را تشویق میکردند که کارش را ادامه داده و بقيۀ مجلدات کتاب را بنویسد.
به همین جهت بود که آیتالله شیخ زینالعابدین مازندرانی، به مقلّدین خود در هندوستان نوشت و حکم داد که بر آنها واجب است در اسرع وقت بقيّۀ مجلدات این کتاب را چاپ کنند، و تمام امکانات مالی خود را در اختیار مرحوم سیِّد صاحب عبقات بگذارند، و اوامر و دستورات او را به کار بندند.
٣. تقریظهای کتاب
بعد از آنکه کتاب عبقاتالأنوار به گوشه و کنار کشورهای اسلامی، مانند عراق و ایران رسید، و بزرگان فقها از وجود چنین کتابی آگاه شدند، و دانشمندان حدیث و رجال و دیگر علوم اسلامی بر آن اطلاع یافتند، از آن کتاب به بهترین نحوه تجلیل و تعظیم کرده، به مدح و ثنای آن و نویسنده اش پرداختند. و نامههای تقریظ و تمجید برای مؤلّف بزرگوار آن نوشته، و خداوند را بر این نعمت سپاسگزاری نموده، شادی و خوشحالی خود را از این موهبت عظمی ابراز داشتند.
نصوص و عبارات این تقریظها در کتابی به نام سواطعالأنوارفی تقریظات عبقاتالأنوار که مشتمل بر بیست و هفت تقریظ است چاپ شده است.[54]
این تقریظات از بزرگان فقها و محدثان زمان سیّد بود، که بعضی از آنها در زمان حیات به او نوشته شده، و برخی از آنها بعد از رحلت آن مرحوم، به فرزندش سیّد ناصرحسین، نوشته شده است. ما در اینجا به ذکر بعضی از آنها بسنده میکنیم:
الف) تقریظ رییس و پیشوای بزرگ شیعه و مجدّد اسلام در زمان خود، مرحوم میرزای شیرازی[55]
به نام خداوند بخشنده مهربان:
سپاس خداوندی را که به قدرت خود، بر طبق ارادهاش، آفرینش مخلوقات را ابداع فرمود، و به هر کس بر طبق قابليتش آنچه شایستۀ او بود، از رنگ و صبغۀ حقیقت بخشید. پس به آدم اسماء را آموخت، و بزرگان ذريّه او را برگزید، و برگزیدگان از آنها را برای جستوجو دربارۀ حقایق اشیاء خالص گردانید. و با آگاهی دادن به آنها از باطن پیامبران، علوم حقایقش را به آنها الهام کرد و آنها را از دقایق کمیاب آگاه ساخت. و آنان را جایگاه سپردن ودیعه های اسرار، و تابشگاههای انوار خود قرار داد. اینان بر آن چشمه سارها دست یافته، و خود سیراب گشته و به دیگران رساندند؛ راهها را روشن نموده و به خوبی از عهدۀ انجام بر آمده اند.
و درود و سلام بر کسی که دوستی او بهترین و جاودانهترین است؛ و بر خاندان او، آنان که هر کس به آنها تمسّک جوید، به محکمترین دستاویز چنگ زده است.
اما بعد: چون به تأیید و حسن توفیق خداوند متعال، بر نوشتههای دارندۀ فضيلت سرشار، ارزندۀ بزرگوار، فاضل گرانمایه و نویسندۀ برجسته، گویندۀ عالیقدر کم نظیر، مولوی سیّد حامدحسین آگاه شدم _که خداوند او را در دنیا و آخرت تأييد و پشتیبانی نماید؛ و با گسترش فضایل، نَفَسهای او را پاک و پاکیزه گرداند؛ و در تاریکیهای نادانی، از نور دانش مشعل او را پرفروغتر گرداند_ در آن کتاب مطالبی برجسته دیدم که بوی خوش تحقیقات ارزنده اش بر غاليه فزونی یافته، و عبارات برجسته اش دلیل بر آگاهی، و اشارات گویایش جایگاه عبرت و پند آموزی است. و چگونه چنین نباشد و حال آنکه اینها از چشمههای افکار زلال بیرون آمده، و از خلاصۀ اخلاص نتیجه گرفته است. اینچنین بوده که بدینگونه گشته، والّا چنین نمیشد. علم نوری است که خداوند می افکند آن را در دل هر که بخواهد از نیکان و اخیار که فخر او تنها در حقیقت باشد، و از عزم پایدار و احتیاط کامل و پایداری و همّت گماردن در اثبات حقّانیّت اهل بیت رسالت با روشنترین گفتار پیش رود؛ که این نعمتی بزرگ، و موهبتی است ارزنده. ذلک فضل الله یؤتيه من يشاء.
از خداوند می خواهم که تو را برای زنده کردن دین و نگهداری شریعت خاتم النبیین صلوات الله عليه و آله اجمعین پایدار بدارد.
فليس حياة الدين بالسّيف و القنا فأقلام أهل العلم أمضي من السّيف[56]
سپاس خداوند را که قلم شریف ایشان گذرا و سودمند و برای زبان مخالفین تیغی برّان است. و این نعمتی است که خداوند بر او منّت گذارده، و بخششی است که به او نموده است. من گرچه میدانم که باطل دهانش را از کینه باز خواهد کرد، لکن ذوات مقدسه و شخصیتهای پاک و باتقوا در إعلا و بالا بردن کلمۀ حق باکی به خود راه نمی دهند. چوبهای خشک کجا و لشکرهای مهیّا و آماده کجا؟! و سایه های تاریک گمراهی کجا و ماه تابان کجا؟! و تاریکی های نادانی کجا و ستارۀ فروزان کجا؟! از خداوند متعال میخواهم که حق را به دست او آشکار، و از سوی خود او را تأیید کند؛ و او را موفق و پیروز و یاری شده و مشکور قرار دهد. و خداوند از اسلام جزای خیر به او دهد.
امیدوارم که همیشه برای حسن عاقبت و پایان کار دعا نماید. و سلام و رحمت و برکات خداوندی بر شما باد. این نامه را کمترین محمدحسن حسینی در ذیحجة الحرام سال ۱۳۰۱ نوشت.
(مهر مبارک)
ب) تقریظ خاتم المحدثین میرزا حسین نوری[57]
به نام خداوند بخشنده مهربان:
سپاس خداوندی را سزاست که از بین فرقهها ما را به پیروزی و رستگاری، ویژه گرداند و در مقابل آنها به روشنترین حجتها تأییدمان فرمود. و درود بر آن کسی که وی را برای دین استوار بی کژی برگزید، و بر خاندان او؛ همانان که پرچم حق را، ولو با ریختن خونشان، برافراشتند و مردم را به فراگیری دانش، ولو به فرو رفتن در اقیانوسها، واداشتند. خداوند پیروزی و گشایش را برایشان هر چه زودتر برساند. و درود بر آنها تا آن هنگام که دندانها به سپیدی و ابروان به باریکی ستوده میشوند.
و بعد: همانا دانش جویباری روان است، امّا در کنارش گمراهیهاست؛ و بوستان همواری است، لکن در مقابلش قلّههای کوههاست که در کنارش خطر سقوط و مرگها میباشد. از بزرگترین کسانی که خود را در آبشخورهای آن انداخته و همۀ پستی و بلندیهایش را در هم پیچیده، و در راه آن آسایش خود را از دست داده، و در شفّاف ساختن درخششهای آن نسیمی و آسایشی دیده، تا اینکه ویژگی هایی از آن حاصل نموده، بلکه به فرع و اصل آن دست یافته است، سیّد بزرگوار و پایۀ سخت و محکم، شناور اقیانوس تحقيق، رهنورد جهانها و عوالم ژرف نگری، خدمتگزار حدیث اهل البيت، و کسی که لنگ کند راه به گرد او نمی رسد و بر او واژه «چرا» و «چگونه» حاکم نمیشود، راهبر و رهنمای فضیلت، فرمانده و پیشوای حدیث، برافرازندۀ پرچم کلام و آباد کنندۀ مجالس اسلام، چراغدان پرفروغ شیعه و محور شریعت، شخصیت برجستۀ متکلّمان و پایان بخش محدثان، آبرو و پایۀ استوار شيعه، و بزرگ و آقای طایفه و فرد مورد اطمینان، آن کس که آوای فضیلت را در خاور و باختر به صدا در آورده، آقای بزرگ ما، سیّد حامدحسین که پیوسته از روایات صحيحه او با اسناد معتبرهای که روایات متواتره از چشمه سار جوشان فضیلت پیاپی او میجوشد انسانهای والای با شخصیت بهرهمند می گردند.
به جان خودم سوگند که وی حق علم را در آن افق والایش ادا نموده و سخن اسلام را با زبانی راستین گسترش داده، و به گونه ای تمام جدّیت و کوشش خود را در برپایی ستونها و روشنگری راه درست مصروف داشته، و رایگان در این راه خرج کرده، که ستارۀ بلند عیّوق به بلندای همّت و کوشش او نمی رسد، پس به آن اسب تندرو شناور سبقت گیرنده چگونه می توان رسید و او را گرفت؟!
هم اکنون این کتابهای اوست که تاریکیها را به یک سو زده و روزها را روشن نموده به سینهها زینت بخشیده و چهرهها را شرمگین نموده است. در این آثار عبقات[58] انوار يقين است و بررسی و «استقصاء» کاملی است در اندازهگیری «نزهةالمؤمنین» و نکتههای ظریف و دقیقی در «ایضاح خصائص الارشاد» و راهنمایی است که آخرین هدف و مقصود «غايةالمرام» از «مقتضب الأرکان» و ستونهای استواری است در تبیین راه حق برای کسی که جویای راه مستقیم به پایه های اسلام و روشها و سنتهای ایمان باشد، تیغهای برّانی برای بازگرداندن «احقاق حق» است که آن خود مصیبت های ناصبیها است و «منهاج کرامتی» است که چه بسیار که در اثبات وصیّت انصاف را رهنمون گشته تا مناقب را استدراک کند و لوامع کافیهای است برای دیدگان انسانها در شرح اخبار که انوار ملکوت از آنها خودنمایی میکند و میدرخشد، بوستانهای فرحبخشی است در کفایت کردن دشمنان که از انوار درخشانش که همراه دُرهای تابناکی است نسیم لاهوتی میوزد.
خداوند به او از پدران بزرگوارش، بهترین پاداشی که پدر به فرزندش میدهد، عطا فرماید. و قلمهای او را در فراسو زدن پرده ها از چهرۀ حقّ و حقیقت پشتیبان باشد. یاد او را در دین تا آنجا بالا ببرد که به فضیلت او قلم و کتاب گواهی دهند، و فضایل او سینه ها و درون دفاتر را پر کند، و به بزرگواری او زبانهای قلمها به سخن و دهان دواتها به نطق در آیند. (شعر:)
آمین آمین؛ به یکی راضی نیستم، تا بیفزایم بر آن هزار آمین را.
و درود خدا بر آقای ما محمد و خاندان مبارک و با میمنت او، و سلامی ویژه بر آنها باد.
این تقریظ را با دست لرزان، بندۀ گنهکار و بدکار خداوند، حسین بن محمدتقی نوری طبرسی نوشت، در شب دوازدهم ماه رمضان در ناحیۀ مقدسه در سرّمن رأی سال1303ق در حالی که خدا را سپاسگزارم، و درود می فرستم (بر پیامبر و خاندان او).
ج) تقریظ فقیه بزرگ شیخ زین العابدین مازندرانی حائری[59]
… چون متدرّجاً مجلدات کتب مؤلّفات و مصنّفات آن جناب سامی صفات که عبارت از استقصاء الإفحام و عبقات بوده باشد، در این صفحات به دست علما و فضلای این عتبات عرش درجات ملحوظ و مشاهد افتاد، به اضعاف مضاعف آنچه شنیده میشد دیده شد، (((کتابٌ أُحکمت آیاتُه ثُمّ فُصِّلت مِن لَدُن حکیمٍ خَبیر)))[60] از صفحاتش نمودار، (((کتابٌ مرقومٌ يَشهده المقرَّبون)))[61] از اوراقش پدیدار. از عناوینش (((آیاتٌ محکَماتٌ هٌنَّ أمُّ الکِتاب)))[62] پیدا، و از مضامینش (((هذا بَلاغٌ لِلنّاس وليُنْذَروا به و لِيَعلَموا أنّه الحقّ و لِيَذّکر أولوا الألباب)))[63] هويدا. از فصولش عالمی را تاج تشیّع و استبصار بر سر نهاده، و از ابوابش به سوی (((جنّات عَدنٍ تَجري مِن تحتِها الأنهار)))[64] بابها گشاده. کلماتش (((و جعلناها رُجُوماً للشّياطين)))[65] کلامش (((ألالعنۀ اللهِ عَلى القومِ الظّالمين)))[66] مفاهیمش (((ألم أعهد إلَيکم یا بَنی آدمَ أن لاتَعبُدوا الشَّيطانَ إنّه لکم عدوٌّ مُبين)))[67] مضامينش در لسان حال اعدا (((ياليتَ بيني و بينک بُعْدَ المشرقَيْن و بِئْسَ القَرين)))[68]. دلایلش (((هذا بيانٌ لِلنّاس و هُدیً و موعظۀ لِلمتَّقین)))[69] براهینش (((کتابٌ أُنزِل إليک فلایکن في صدرک حَرَج مِنه لِتُنذِر به و ذِکرى لِلمؤمنين)))[70].
برای دفع يأجوج و مأجوج مخالفین دین مبین، سدّی است متین. و از جهت قلع و قمع زمرۀ معاندین مذهب و آیین، چون تیغ اميرالمؤمنين. و سیمرغ سريع النقل عقل، از طيران به سوی شرف اخبارش، عاجز؛ همای تیز پای خیال، از وصول به سوی غرف آثارش، قاصر. کتبی به این لیاقت و متانت و اتقان تا الآن از بنان تحریر نحریری سرنزده. و تصنیفی در اثبات حقیّت مذهب و ایقان، تا این زمان، از بیان تقریر حبر خبیری صادر و ظاهر نگشته. از عبقاتش رائحۀ تحقيق وزان، و از استقصایش استقصای بر جمیع دلایل قوم عیان. وللهُ دَرُّ مولِّفها و مصنّفها. (((أکانَ لِلنّاس عَجَباً أن أوحَيْنا إلى رجَل مِنهم أن أنذِرِ النّاسَ وَ بَشِّرِ الّذينَ آمَنوا أنّ لَهم قدمَ صِدقٍ عند ربّهم. قالَ الکافِرون إنّ هذا لَساحرٌ مُبين)))[71].
د) تقريظ جناب علّامه فقیه بزرگوار سیّد محمدحسین شهرستانی[72]
به نام خداوند بخشنده مهربان:
سپاس خداوندی را سزاست که دین مبین را به دانشمندان ژرف نگر یاری فرمود؛ و نوآوری بدعتگذاران و جعل و ادعای بیهوده سرایان را به وسیلۀ آنان از بین برد. مرکّب آنان را بر خون شهیدان در راه دین برتری داد، و زمین را در هیچ حالی از آنان خالی نگذاشت. و درود بر آقای جهانیان و آن کس که پیش از آب و گل (آدم) پیامبر بود، و خاندان او؛ همان کسانی که پرتو انوار او و غنچههای شکوفههای اویند، به ویژه جانشین و معدن اسرار او که پیامبر او را به انبياء تشبیه و همانند فرمود؛ و آن موجب افتخار آنان گشت، به افتخار وی.
و بعد: من در کتاب عبقاتالأنوار که دربارۀ امامت ائمّۀ اطهار علیه السلام نوشته شده است، نظر افکندم. این کتاب تألیف سرور بزرگوار و عالم فرزانه است که والائيش بر فرقدين[73] برتری جسته، و پرتو نورش خورشید و ماه را خیره ساخته؛ شخصیتی که از هر زشتی پاک، و به هرگونه زیوری آراسته است؛ مجمعالبحرین است، و گردآورندۀ هر دو فضیلت؛ یعنی جناب مولوی سیّد حامدحسین که پیوسته به هر آنچه که موجب روشنایی دیدگان است مسرور باشد، و تلاش و کوشش او در دو دنیا پاداش داده شود.
کتاب او را کتابی متین، استوار و دربرگیرندۀ تحقیقات ارزندهای دیدم که بیننده را به لرزه در میآورد، و نکات دقیق و ژرفی دارد که فکر و اندیشه را شادان می گرداند. چه بسیاری از گردنههای باطل که به وسیلۀ آن شکسته؛ و چه بسیار از رگههای گمراهی که بدان بریده شده است. یاوهسرایی بیهوده گویان را بدان باطل ساخته، و ادلّه و براهین حق مبین را آشکار ساخته و بینی مخالفین را به خاک مالیده است. پاداش چنین فاضلی فرازمند، دانشمندی بس کامل، اندیشمندی فرزانه و تیزبینی استوار با خدا باشد.
وی سرهای شبهه اندازان را با پتکهای آهنین کوبیده، و دلهایشان را با نوشابه های ناگوار آب کرده. پایه ای برایشان باقی نگذارده، مگر اینکه ویران ساخته؛ و دروازه ای نمانده، مگر اینکه نابود کرده؛ و ریشه ای نمانده، مگر آنکه از جای کنده؛ و شکی و تردیدی نبوده، مگر اینکه از بین برده؛ و گمان و وهمی نبوده، مگر اینکه جلوگیری کرده؛ و دلیلی نبوده، مگر آنکه رد کرده؛ و سخنی نبوده، مگر آنکه آن را دفع نموده؛ و گردنفرازی نبوده، مگر آنکه شاخش را شکسته؛ و مذهب و عقیده ای نبوده است، مگر اینکه رخنه در آن انداخته؛ و سردمداری نبوده، مگر اینکه او را به انزوا کشانیده؛ و مکر و کیدی نبوده، مگر آنکه سرنگون ساخته؛ و حمله ای نبوده، مگر آنکه دفع کرده؛ و هر گونه شکستی را به هم آورده و جبران کرده است.
خداوند به او از دین و اهل دین پاداش خير صالحان را کرامت فرماید، و به هر حرف از نوشتۀ او خانهای در بهشت _همانگونه که بر زبان راستگویان بدان وعده فرموده_ عطا فرماید، و او را با مجاهدان در زمانهای اجداد پاکش محشور گرداند.
از مؤلّف محترم _که عمرش پاینده باد_ امیدواریم که بر اهالی این مرز و بوم منّت گذارد، و دیگر مجلدات این کتاب مبارک را بفرستد، و در این نواحی گسترش دهد. چه بسا کسانی که دارای سرشتی پاک و پاکیزهاند، و عنایت پروردگار از قبل شامل حالشان گشته، و سزاوار خذلان و محرومیت بر اثر شقاوت خودشان نیستند، از آن بهره گیرند. و کمک و یاری از خداوند است و توکّل و اعتماد بر اوست. امید است ما را در مظانّ اجابت دعا و جایگاههای استجابت، از دعا فراموش نکند. و پایان نامه با سلام بر او.
اشعار ذیل را بی مقدّمه سرودهام:
عبقات فاحت من الهند طيباً * عطست منه معطس الحرمین
فأشار الحسين بالحمد منه * و دعا شاکراً لحامدحسن[74]
بندۀ گنهکار و از بین رفتنی خدا، محمدحسین شهرستانی _که خداوند از او و پدر و مادرش به حق پیامبر و جانشینش در گذرد_ این چند سطر را در 26جمادی الاولی، سال ۱۳۰۳ق، در سرزمین مقدس کربلا _که بر شرافت بخش به این سرزمین هزاران هزار سلام و تحیّت باد_ نوشت.
آمین. والحمدلله رب العالمين.
4. پارهای از آنچه دربارۀ این کتاب گفته شده است
شما روی هر کتابی از کتب تاریخ و شرح حال و فهرست تألیفات که دست بگذارید، کلمات ارزندهای از بزرگان دانشمندان دربارۀ کتاب عبقات می بینید. ما در اینجا به ذکر بعضی از آنها اکتفا میکنیم، و سخنان دیگران را بر همین روال بسنجید:
1. میرزا ابوالفضل تهرانی
… عبقاتالأنوار تصنیف سیّد جلیل، محدث عالم عامل، نادرة الفلک و حسنة الهند و مفخرة لکهنو و غرّة العصر، خاتم المتکلّمين المولوی الأمیر حامدحسین المعاصر الهندي الکهنوی قدّس سرّه و ضوعف برّه که عقیدۀ من بنده که از ابتدای تأسیس علم کلام تا حالِ تألیف این مختصر، کتابی در مذهب شیعه از جهت اتّفاق نقل و کثرت اطلاع بر کلمات اَعدا و احاطه به روایات وارده از آنها، در باب فضایل، تا آنجا که نوشته است، مثل این کتاب مبارک تصنیف نشده است. فجزاه الله عن آبائه الأماجد خير جزاء ولد عن والده، و وفّق خلفه الصّالح لإتمام هذا الخير الناجح.[75]
۲. سیّد محسن امین عاملی
… عبقاتالأنوارفي إمامة الائمة الاطهار مانند این کتاب که فارسی است در موضوع خودش، در گذشته و حال کتابی نوشته نشده است. این کتاب در ردّ مطالب باب امامت از کتاب تحفۀ اثنا عشریّه تأليف شاه عبدالعزیز دهلوی نوشته شده است. صاحب کتاب تحفه تمام احادیثی را که اثبات کنندۀ امامت حضرت علی علیه السلام است انکار کرده، و صاحب عبقات تواتر هر یک از آن احادیث را از روی کتب اهل سنت اثبات کرده است.
این کتاب دليل بر اطلاع وسیع و معلومات گستردۀ نویسندۀ آن میباشد که در چندین جلد نوشته شده است. یک جلد آن دربارۀ «حدیث طیر» است. این چند جلد در کشور هندوستان چاپ شده است. من پاره ای از یکی از آنها را خواندم. آن را چشمهای جوشان و دریایی ژرف دیدم، و بر معلومات وسيع و مهارت و تبحّر نویسنده اش آگاه شدم.
و چقدر خوب است که کسی آن را به زبان عربی در آورد، و به عربی چاپ کند؛ لکن همّت عربها بی فروغ است.[76]
٣. شیخ حديث ما تهرانی[77] چنین گوید:
این کتاب از بزرگترین کتابهایی است که از صدر اسلام تاکنون در این موضوع نوشته شده است.[78]
و نیز میگوید:
این کتاب از کتابهای کلامی، تاریخی و رجالی است. در این کتاب مطالبی آمده است که پیش از آن کسی چیزی بیشتر از آن نیاورده است.[79]
4. محدث بزرگ شیخ عباس قمی
از صدر اسلام تا امروز، مانند کتاب عبقات نوشته نشده است. و اینگونه اثر برای هیچ کس جز به توفیق و تأييد الهی و توجه و عنایت حضرت حجت علیه السلام امکان پذیر نیست.[80]
۵. محقق بزرگوار شیخ محمدعلی تبریزی
هر کس به کتاب عبقاتالأنوار مراجعه کند میبیند که از صدر اسلام تا زمان ما در علم کلام، مخصوصاً باب امامت آن، بدین روش وارد نشده، و برای هر پژوهشگر آگاه معلوم میگرددکه این احاطۀ گسترده برای هیچ کس جز به تأیید الهی و توجه حضرت ولیّ عصر عجّل الله فرجه الشريف حاصل نمیشود.[81]
6. احادیثی که بحث دربارۀ آنها تمام شده است
ما قبلاً یاد آوری کردیم که مؤلّف کتاب خود را در دو بخش قرار داده است:
اوّل: درباره آیاتی که صاحب کتاب تحفه متعرض آنها شده، و آنها شش آیه بودند که قبلاً آنها را متذکر شديم.
این بخش چنانکه در بعضی از مجلدات کتاب بدان اشاره شده است، همهاش یا بعضی از آن تألیف شده؛ لکن در کتاب الذريعه آمده است که این بخش تمام شده و در کتابخانۀ «ناصریه» نسخۀ خطی آن موجود است، و در غیر آن کتابخانه نیز یافت میشود.[82]
دوم: دربارۀ احادیثی که دهلوی متعرض آنها شده است، و آنها دوازده حدیث میباشند که قبلاً عبارات آنها را به ترتیب متذکر شديم.
در این بخش بحث از احادیث ذیل تکمیل شده است:
١. حدیث غدیر؛ 2. حدیث منزلت؛ ۳. حدیث ولایت؛ 4. حدیث طیر؛ 5. حدیث باب؛ 6. حديث تشبيه؛ ۷. حديث مناصبت؛ ۸. حدیث نور؛ 9. حدیث ثقلین، حديث «سفينه» نیز با این حدیث آمده است؛ ۱۰. حديث خیبر (مجلد اوّل آن).[83]
دربارۀ هر یک از این احادیث در دو جهت بحث شده است:
اوّل: در سند حديث: تواتر حدیث را از روی کتب عامّه با روشی لطیف اثبات کرده است، زیرا اوّل حدیث را می آورد. بعد راویان حدیث را از صحابه از قول رسول خدا صلّی الله علیه وآله می آورد. بعد کسانی را از تابعین که از صحابه نقل کرده اند. بعد کسانی را که از تابعین روایت کرده اند. سپس کسانی را که در کتابهای خود آن حدیث را روایت کرده اند، می آورد. تمام اینها را بر طبق سالهای وفاتشان با شرح حال هر یک از آنها، و اثبات وثاقت و موقعیت مهمی که نزد اهل سنت دارند، آورده است.
دوم: دلالت حدیث: دلالت حدیث را بر امامت حضرت علی علیه السلام با ادلّۀ عقلی و نقلی از کتب معتبر گوناگون اثبات میکند. و بعد از ثابت شدن امامت بلافصل حضرت علی علیه السلام همان مقام برای فرزندان آن حضرت که یازده امام دیگر باشند، نیز ثابت شده است.
6. مؤلّفین این مجلدات و آن اندازه که چاپ شده است
در تکمیل و تدوین بحث در این چند جلد، فرزند و نوادۀ سيّد با او شرکت داشته اند، ولی سیّد خودش، از این مجموعه، بحث دربارۀ احادیث ذیل را تکمیل نموده است:
- حدیث غدیر از حیث سند و دلالت؛
٢. حدیث منزلت از حیث سند و دلالت؛
۳. حدیث ولایت از حیث سند و دلالت؛
- حدیث تشبیه از حیث سند و دلالت؛
- حدیث نور از حیث سند و دلالت (که تمام این پنج جلد چاپ شده است.)
از آنجا که اجل مؤلّف محترم را مهلت نداد که دیگر احادیث را خودش تکمیل کند، پسرش سیّد ناصرحسین بر طبق همان روش مرحوم پدر و طرحی که او ترسیم کرده بود، احادیث ذیل را تکمیل و چاپ کرد:
- حدیث طیر از حیث سند و دلالت؛
۲. حدیث باب از حیث سند و دلالت؛
۳. حدیث ثقلین (به همراه حديث سفينه) از حیث سند و دلالت.
این مجلدات هم چاپ شدهاند. و نیز جلد اوّل از دو جلد حدیث غدیر برای بار دوم در ایران، و همچنین حدیث ثقلین در شش جزء با فهرست هایی، به اهتمام علّامه روضاتی و شاگردانش در اصفهان، چاپ شده است.
نوادۀ مرحوم سیّد، سیّد محمدسعید دو حدیث دیگر را تکمیل کرد و آنها عبارتند از:
- حدیث مناصبت از حیث سند و دلالت؛
۲. حديث خيبر از حیث سند.
ولی هیچ یک از اینها چاپ نشده است. بنابر این، از این مجموعه فقط شانزده جلد که مربوط به هشت حديث است _به اعتبار آنکه هر حدیثی در دو جلد است که یکی مربوط به سند، و دیگری مربوط به دلالت است_ چاپ شده، و از احادیث دوازده گانه حدیث حق و بخش مربوط به دلالت حدیث خیبر تاکنون نوشته نشده است.[84]
این نکته شایان ذکر است که سیّد ناصرحسین و فرزندش آنچه را که نوشته و تکمیل کردند، به خاطر تجلیل و سپاسگزاری از کوششهای مرحوم سیّد، به نام او تمام کردند؛ و نیز بدان جهت که خود او رحمه الله خطوط بحث در تمام دوازده حدیث را ترسیم نموده و فهرست رؤوس مطالب و اساس بحث را تهیه کرده، و به مصادر موجود نزد خود در اوایل بحث، برای اینکه مطالب را آسانتر استخراج نماید، اشاره کرده بود.
7. استفادۀ دیگر مؤلّفین از این کتاب
این کتاب از مهمترین مجموعه های علمی و اصیلترین مدارک در بحث امامت و کلام و علوم اسلامی، از همان آغاز نگارش تاکنون، محسوب میشود. زیرا بزرگان علما و مؤلّفين مشهور و دیگر نویسندگان از دوران زندگی مؤلّف تاکنون در بحثهای گوناگون خود از این کتاب نقل کرده، و یا به این کتاب ارجاع دادهاند. از آن جمله:
١. علّامه محدث بزرگ حاج میرزا حسین نوری در کتاب مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل و برخی دیگر از تألیفاتش.
۲. آيۀ الله شیخ محمدحسین کاشف الغطا در کتاب اصل الشيعة و أصولها؛
۳. علّامه محقّق میرزا ابوالفضل تهرانی در کتاب شفاء الصدور فی شرح زیارۀ العاشور؛
- علّامۀ محدث شیخ عباس قمّی در برخی از تألیفاتش؛
- علّامه شیخ نجم الدین عسکری در بسیاری از تأليفاتش؛
- علامه شیخ قوام الدين وشنوی در کتاب حديث الثقلين؛
۷. دانشمندان با فضیلتی که کتاب جامع احادیث الشيعه را تحت اشراف زمامدار بزرگ شیعه در زمان خود مرحوم آیت الله سیّدحسین طباطبایی بروجردی رحمه الله مینوشتند؛
۸. علّامه سیّد سبط الحسن هندی لکهنوی رحمه الله در کتاب حديث الغدير به زبان اردو؛
- علّامه سیّد مرتضیحسین فتحپوری در کتاب تفسير التکميل در آیۀ: (((الیوم أکملت لکم دینکم))) که در واقعۀ غدیر خم نازل شده است؛
- علّامه سیّد صدیقحسن خان قنوجی از مؤلّفین مشهور اهل سنت که با صاحب عبقات معاصر بوده و در هند زندگی می کرده، در کتاب ابجد العلوم؛
۱۱. علّامۀ مجاهد شيخ عبدالحسین امینی در اثر جاودانۀ خود کتاب الغدير؛ ایشان در اینباره میگوید:
سیّد میر حامدحسین فرزند سیّد محمدقلی موسوی هندی لکهنوی متوفّای سال1306ق در سن 6۰ سالگی؛ وی حدیث غدیر و طرق و تواتر و مفاد و معانی آن را در دو جلد قطور در هزار و هشتاد صفحه نوشته است، و این، دو جلد از کتاب بزرگ او یعنی کتاب عبقات را تشکیل میدهد؛
این سیّد پاک بزرگوار، مانند پدر مقدس و پاکیزهاش، شمشیری از شمشیرهای بر کشیدۀ خداوند در مقابل دشمنانش می باشد، و پرچم پیروزی حق و دین، و آیت بزرگی از آیات خداوند سبحان می باشد که به وسیلۀ او حجت را تمام و راه را آشکار کرده است.
و امّا کتاب عبقات او، بوی خوش عطر او در گیتی پیچیده، و داستانش مشرق و مغرب را پوشانده و فراگرفته است. هر کس با این کتاب آشنا شود، در می یابد که این کتاب معجزۀ آشکاری است که باطلی از پیش رو و پشت سر او نخواهد آمد. ما از بسیاری از علوم ایشان که در این کتاب به ودیعت سپرده شده بهره بردهایم. برای او و پدر پاک و بزرگوارش از ما سپاس پیاپی، و از خداوند متعال برای آن دو فراوانترین پاداشها فرا رسد.[85]
۸. ترجمۀ این کتاب به زبانهای گوناگون
تا هم اکنون _تا جایی که می دانیم_ کتابی به عنوان ترجمۀ کتاب عبقاتالأنوار به هیچ زبانی منتشر نشده است، گرچه برخی از کتابها را به زبان عربی دیدهایم که همه و یا بیشتر مطالبش از کتاب عبقات گرفته شده است. البته شکی نیست که برخی از دانشمندان و فضلا در این مدت مدید، در پی تعریب کتاب و با ترجمه آن به زبان اردو، به طور خلاصه یا غیر خلاصه بوده اند. از آن جمله عبارت است از:
- فيضالقدیر في حديث الغدير، تأليف محدث بزرگ حاج شیخ عباس قمّی رحمه الله که خلاصهای است از حديث الغدير از عبقاتالأنوار. این کتاب نزد پسر مؤلّف حفظه الله موجود است.
٢. الثمرات، تألیف سیّد محسن نواب پسر سیّد احمد نواب لکهنوی: این کتاب تعريب و تلخيص مجلدات کتاب عبقات است. صاحب الذريعه نام این کتاب را آورده است.
۳. حديث مدينة العلم، تأليف نوادۀ مؤلّف سید محمدسعید (به زودی شرح حال او را خواهیم آورد) که جلد حديث مدينة العلم را خلاصه کرده و در نجف چاپ شده است.
9. ناتوانی مخالفین در پاسخگویی به این کتاب
سابقاً به این نکته اشاره کردیم که نفوذ و پیشرفت سیّد دلدارعلی نقوی باعث شد که کتاب تحفۀ اثنا عشریّه نوشته شود، و این آغازی بود برای درگیری اعتقادی بین دو گروه در سطح ردّ و مناقشه. اوّلین کسی که بر کتاب تحفه رد نوشت، خود سیّد دلدارعلی بود که کتاب الصوارم الالهيّات في قطع شبهات عابدی العزّى و اللّات و کتاب صارم الاسلام را نوشت، و رشیدالدین دهلوی شاگرد صاحب کتاب تحفه در جواب او کتاب الشوکة العمريّه را نوشت. و بعد حکیم باقر علی خان کتاب الحملۀ الحیدریّه را در جواب او نوشت.
میرزا محمد کامل بر کتاب تحفه ردّیهای به نام النزهة الاثنا عشریّه نوشت. بعد یکی از اهل سنت با نوشتن کتاب رجوم الشّياطين او را رد کرده و بعد سیّد جعفر موسوی در پاسخ او کتاب معين الصادقین فی رد رجوم الشياطين را نوشت.
سیّد محمدقلی پدر صاحب عبقات ردّیه ای بر کتاب تحفه به نام الأجناد الاثناعشريّۀ المحمديه نوشت. بعد محمد رشید دهلوی جواب او را نوشت. و بعد سیّد محمدقلی پاسخی به نام الأجوبة الفاخرۀ في الردّ على الأشاعره نوشت.
بنابر این میبینیم که موضوعات کتاب تحفه محوری برای ایراد و پاسخگویی باقی ماند. چرا که هر یک از این دو طرف یعنی سیّد دلدارعلی و صاحب تحفه برای مذهب و عقيدۀ خود مکتبی فکری و خانوادهای علمی تشکیل داده، و شاگردانی تربیت کرده بودند… .
تا اینکه دوران صاحب عبقات فرا رسید. وی کتاب بزرگ خود را در شرایطی تأليف کرد که شیعه هر چیزی را می نوشت، بلافاصله از سوی شاگردان دهلوی ردّیه ای بر آن نوشته میشد و از کتاب تحفه دفاع میکردند؛ ماند حیدر علی فیض آبادی، محمدرشیدالدین دهلوی و دیگر دانشمندان معاصر مشهور او.
لکن تا امروز نشنیده ایم که کسی بر کتاب عبقاتالأنوار ردّیهای نوشته باشد؛ که این خود دلیل ناتوان ماندن مخالفین از پاسخگویی به مطالب این کتاب شریف است که در اینجا همان رد نکردن دلیل بر ناتوانی است.
بر این مطلب گفتار دانشمند سنّی مذهب عبدالحیّ لکهنوی متوفّای سال1341ق را بیفزایید که در کتاب نزهة الخواطر[86] در شرح حال مولوی امیرحسن سهسوانی متوفّای سال1291ق میگوید:
شنیدم از بعضی فضلا که می گفت: مولانا حیدرعلی فیض آبادی از او خواست به حیدر آباد برود، و برای او در هر ماه سیصد روپیه به عنوان شهریه تعیین کرد، تا به او در ردّ کتاب عبقات کمک کند؛ زیرا کثرت مشاغل دولتی وقت کافی برای این کار برای او باقی نمیگذاشت. امّا وی از قبول این کار امتناع ورزید و گفت: من نمیپسندم گرفتاری سیصد روپیه را تحمل کنم. آن را کجا بگذارم، و در چه راهی خرج کنم؟
آیا واقعاً چنین می بینید که حیدرعلی به خدمات دولتی اهمیتی بیشتر از نوشتن رد بر کتاب عبقات قائل بود؟! و آیا نپذیرفتن سهسوانی به خاطر آن بود که نمی توانست سیصد روپیه را بپذیرد، و نمی دانست آن همه پول را در کجا خرج کند؟!
حقیقت چیز دیگری است! ناتوانی از پاسخگویی است؛ والّا فیض آبادی خدمات حکومتی را ترک می کرد تا از ردّیه نوشتن کتاب عبقات فارغ شود. چنانکه سیّد حامدحسین همۀ کارها را کنار گذاشت و از مردم کناره گرفت، تا بتواند جواب کتاب تحفه را بنویسد. و اگر سهسوانی قادر بر ردّ کتاب عبقات می بود، آن دعوت را اجابت کرده و به کمک فیض آبادی در آن کار مهم می پرداخت، و بعد، از پذیرفتن روپيهها عذرخواهی می کرد.
حقیقت همان ناتوانی از ردّیه نوشتن است… و این کتاب عبقات است که امکان ردّ آن نیست… و آن سخن نهایی و کلامی است که نزاع و درگیری بین طرفداران کتاب تحفه و پاسخ دهندگان به آن را تمام میکند. و این از ویژگیهای این کتاب است زیرا معجزهای آشکار است که باطل کنندهای از پیش رو و از پشت سر او نخواهد آمد… و لذاست که تمام دانشمندان شیعه اجماع دارند که مانند این کتاب در گذشته و حال نوشته نشده است. اجر و پاداش او با خدا باد!
[1]. خلاصه عبقات الانوار: حدیث ثقلین، حامدحسین هندی؛ تلخیص و تعریب از سید علی حسینی میلانی؛ ترجمه سید حسن افتخارزاده، تهران: موسسه نبا، چاپ اول، ۱۳۷۲، ص 23-116، «بررسیهایی در مورد کتاب عبقات»
[2]. سوره مائده، آیه۵۵: همانا ولیّ شما خدا و رسول اوست، و کسانی هستند که ایمان آورده اند؛ همانها که نماز به پا میدارند، و زکات می دهند در حال رکوع.
[3]. سوره احزاب، آیه۳۳: همانا خداوند اراده نموده است تا پلیدی را از شما خانواده ببرد، و شما را به گونه ای خاص پا ک و پاکیزه کند.
[4]. سوره شوری، آیه۲۳: بگو بر این کار از شما مزدی جز دوستی در مورد خویشاوندان نمی خواهم.
[5]. سوره آل عمران، آیه6۱: پس هر کسی با تو بعد از آنکه برایت علم و یقین حاصل شد، محاجّه کرد و دلیل خواست، بگو: بیایید تا پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و خویشتن خود و خویشتن شما را بخوانیم، بعد دعا و نفرین کرده، لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.
[6]. سوره رعد، آیه۷: همانا تو انذار کننده ای. و هر قومی هدایت کننده ای دارد.
[7]. سوره واقعه، آیه۱۱: و سبقت گیرندگان، همان پیش گامان، آنان مقرّبان می باشند.
[8] اشاره به اصطلاح معروف عربی است که: «ثَبّت العرش ثم انقش» : اول سقف را برقرار کن بعد نقش و نگارنما. (مترجم)
[9]. علی درِ علم من است، و برای امّت من بعد از من آنچه را که من بدان مأمور شدهام، بیان می دارد.
[10]. علی بن ابی طالب علیه السلام درِ آمرزش گناهان است. (باب حطّه آن دری بود که بنی اسرائیل برای آمرزش گناهان از آن در وارد میشدند.)
[11]. از سوی من جز خودم یا علی کسی سخن نمی گوید و مطلب را ادا نمیکند. معنای بقیّة احادیث چون واضح بود، ترجمه نکردیم.
[12] در اینجا نمی خواهیم تمام مدارک و مصادر کتاب را فهرست کنیم و آن را در جای مناسب خود خواهیم آورد.
[13]. اشاره است به آنچه در شأن نزول آیه «سأل سائل بعذاب واقع للكافرین له دافع» وارد شده است.
[14]. تو را بعد از خود به عنوان پیشوا و راهنما برگزیدم.
[15]. سوره آل عمران، آیه6۸: «شایسته ترین افراد نسبت به ابراهیم، آنهایی هستند که از او پیروی می کنند.»
[16] حافظ ابن جوزی مسأله نماز ابوبکر را در بیماری رسول خدا صلّی الله علیه وآله در رساله ای به نام «آفة اصحاب الحدیث» بحث کرده است، در آنجا ثابت کرده که رسول خدا در آن هنگام به مسجد رفته و خودش نماز را اقامه فرمود. ما برای نخستین بار این رساله را در سال 139۸ در کتابفروشی نینوای جدید در طهران چاپ و منتشر کردیم، و در مقدّمه ای که بر آن نوشتیم ثابت کردیم که رفتن ابوبکر به نماز به سفارش عایشه بود، نه به دستور رسول خدا صلّی الله علیه وآله. مطالب مهم دیگری نیز در آن مقدمه آوردهایم، و حواشی و تعلیقاتی مفید نیز بر آن نوشته ایم که ارزشش بر پژوهشگران پنهان نیست.
[17]. استثنای متصل آن است که مستثنی داخل در مستثی منه باشد. مثل اینکه میگویم: «همۀ مؤمنین از مسجد بیرون رفتند، غیر از پیش نماز.»
در اینجا مستثنی که پیش نماز باشد، در جمع كلمۀ مؤمنین داخل است، او را استثنا میکنیم. ولی اگر گفتیم: «همۀ مؤمنین از مسجد بیرون رفتند، جز کشیش نصرانی» این استثنا منقطع است، زیرا مستثنی که کشیش باشد داخل در کلمۀ مومنین نبود.
[18]. حمل به معنای آن است که نتیجهای که از یک جمله گرفته میشود و معنی و مقصود آن به حساب میآید، ما خود جمله را به همان معنی حمل کنیم. در متن حدیت فوق «إلّا أنّه لانبیّ بعدی» نتیجهاش نفی نبوّت است. (مترجم)
[19]. علی از من، و من از علی هستم. و او بعد از من ولیّ هر مؤمن میباشد.
[20]. کلمه «تبادر» یعنی پیشی جستن. این اصطلاحی است در اصول که اگر معنایی از لفظی، از دیگر معانیش زودتر به ذهن افراد وارد شد و سبقت گرفت، این نشانۀ آن است که معنای حقیقیی آن لفظ همین معنایی است که سبقت گرفته است. (مترجم)
[21] کلمات «جرح» «قدح» «مجروح» «مقدوح» اصطلاحاتی در علم رجال است که تقریباً نتیجه اش همان عدم اعتبار میباشد.(مترجم)
[22]. سوره نساء، آیه41: پس چگونه است آن هنگامی که از هر امتی گواهی بیاوریم و تو را برایتان گواه آوریم.
[23] به خدا به عنوان پروره گارد و به اسلام به عنوان دین راضی شدیم. و برای شما آنچه را که خدا و رسولش میپسندند پسندیدم.
[24] برای شما آنچه را که پسر امّ عبد پسندیده است.
[25] حدیثی جعلی نقل شده است که رسول خدا(ص) فرموده است: من مأمور شده ام همه در هایی که به سوی مسجد باز می شود ببندم به جز در اطاقک ابوبکر به روی مسجد. کلمۀ«خوخه» به معنای پنجره ای که به بیرون باز میشود میباشد، و مقصود همان اطاقک کوچک گوشۀ مسجدالنبی است که میگویند ابوبکر دارای چنین جایی بوده است.(مترجم)
[26]. اصحاب من مانند ستارگان هستند؛ به هر کدام که اقتدا کنید، هدایت یافته اند.
[27]. پیش از اختراع کاغذ و یا در زمان نبود و کمبود کاغذ، روی پوست حیوانات، برگ درختان، سنگها و چوبها و استخوان شانۀ گوسفند مینوشند، و لذا رسول خدا صلّی الله علیه واله درخواست استخوان شانه می کند. (مترجم)
[28]. اگر من خلیل و دوستی می گرفتم، ابوبکر را به عنوان دوستی انتخاب میکردم؛ لكن خداوند صاحب شما را به عنوان خلیل برگزیده است.
[29]. همۀ درها را از مسجد من ببندید، جز در اطاقک ابوبکر را!
[30]. خداوند چیزی را در سینۀ من فرو نریخت، مگر اینکه همان را در سینۀ ابوبکر فرو ریختم.
[31]. اگر بعد از من پیامبری می بود، آن پیامبر عمر می بود.
[32]. اگر من در بین شما مبعوث نمی شدم عمر مبعوث میشد.
[33]. خورشید بر شخصیتی بهتر از عمر نتابیده است.
[34]. ابوبکر و عمر برای من به منزلۀ هارون برای موسی می باشند.
[35]. اقتدا کنید به آن دو نفری که بعد از من می آید؛ ابوبکر و عمر!
[36]. خداوند مرا از نور خودش آفرید و ابوبکر را از نور من. و عمر را از نور ابوبکر، و امّتم را از نور عمر. و عمر چراغ اهل بهشت است.
[37]. بخشی (یا نیمی) از دینتان را از این حمیرا (عایشه) فرا گیرید
[38]. بر شما باد به سنت من و سنت خلفای راشدین و هدایت یافتگان بعد از من. به آن تمسّک جویید، و نسبت به آن استوار و وفادار باشید.
[39]. مهربانترین _یا دلسوزترین_ امّت من نسبت به افراد امّتم ابوبکر است. و سخت گیر ترین افراد در دستور الهی عمر است و صادقترین افراد از حیث شرم و حیا عثمان بن عفّان و آگاهترینشان به حلال و حرام معاذبن جبل وعاملترین افراد نسبت به واجبات زید بن ثابت و بهترین قرائت کنندگان ابیّ بن کعب. و برای هر امتی امین و امانتداری است و امین این امّت ابوعبیده جراح است.
[40]. من شهر علم، و ابوبكر پایۀ آن، و عمر دیواره هایش ، و عثمان سقف، و علی درِ آن است.
[41]. من شهر علم، علی درِ آن، ابوبکر و عمر و عثمان دیواره ها و پایه های آن می باشند.
[42]. من شهر علما پایه اش ابوبکر و دیوارش عمر، سقفش عثمان و درش علی است.
[43]. من شهر علم، علی درش، و معاویه حلقة آن است.
[44]. من شهر علم، على درش، و ابوبکر محراب آن است.
[45]. من شهر راستی هستم؛ و ابوبکر درِ آن است. من شهر عدالتم، و عمر درِ آن است. من شهر حیایم، و عثمان در آن شهر است. من شهر علمم و علی درِ آن است.
[46]. دربارۀ ابوبکر و عمر و عثمان و علی جز خیر و نیکویی چیزی نگویید.
[47]. اصحاب من مانند ستارگانند، به هر کدامشان که اقتدا کنید، هدایت یافته اید.
[48]. حدیث «رایة» همان حدیثی است که مربوط به دادن پرچم در جنگ خیر به دست امیرالمومنین میباشد که رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: «فردا پرچم را به دست مردی می دهم که خدا و رسول او را دوست میدارند؛ حمله ور است و فرار نمیکند.» (مترجم)
[49]. جارودیه گروهی از زیدیان منسوب به ابوالجارود زیاد بن ابی زیاد خراسانی است.(مترجم)
[50]. عصری منسوب است به عصر بن عبید بن وائلة بن جاریة بن ضبیعه، جدّی جاهلی . (فرهنگ دهخدا)
[51]. «خُلِقتُ أنا و علیُّ بن أبی طالب مِن نورٍ واحد.»
[52] تمام درها را به جز در خانۀ علی ببندید.
[53]. در اینکه از کوهسار رفیع مقام علوی هزاران جویبار و چشمه ساران به راه افتاده، و پهندشت آفتاب سوختۀ دلهای عارفان را سیراب نموده است، شکی نیست. زیرا او خود فرمود: «ینحَدرُ عَنّی السَّیْل.»
در اینکه هر جا عرفانی است و معرفتی، حالی است و خلسه ای، جذبه ای است و سیری، سلوکی است و مقامی، همه منتهی به آن سرچشمۀ فیّاض و جوشان ولایت علوی میشود، تردیدی وجود ندارد. اگر مقصود از انتهای سلاسل صوفیه به امیرالمومنین علیه السلام اتّصال هر نکتۀ دقیق در باب عرفان و معرفت و هرگونه اشاره و ارشادی در تکمیل روح عرفانی به آن حضرت است، این سخنی درست است، و هزاران شاهد و دلیل می توان برای آن آورد. لکن این بدان معنی نیست که هرگونه خار و خاشاکی که در بین راه به این چشمه سار وارد شده و آب زلال او را تیره ساخته و اگر چه احیاناً تشنه کامانی گرمازده را رفع تشنگی نموده، اما لذت گوارایی آب را به کامشان نچشانده است، و به جای صفا تیرگی، به جای محبّت دشمنی، به جای اتّحاد اختلاف، به جای تواضع غرور و خودخواهی تا مرز خود خدابینی آورده است؛ اینها نه عرفان على است، و نه این تصوفها به علی علیه السلام می رسد. و بهتر همان است که اینها را به آن حضرت نسبت ندهیم، و این مدّعیان دروغگوی حقه باز را از انتساب به علی در کنار دانیم. (مترجم)
[54]. در سال ۱۳۵۹ در هند چاپ شده است. صاحب کتاب علماء معاصرین در صفحه ۳۰ می نویسد که: عالم بزرگوار شیخ عبّاس هندی شروانی کتابی به نام سواطع الأنوار فی تقریظات عبقاتالأنوار نوشته است که با کتاب زینة الانشاء در چاپخانه بستان مرتضوی در شهر لکهنو در سال1303ق به چاپ رسیده است.
[55]. ایشان سیّد میرزا محمّدحسن حسینی شیرازی نجفی بزرگترین و مشهورترین دانشمند دوران خود و برترین مرجع شیعیان امامیّه در تمام کشورهای اسلامی در زمان خود بوده است.
وی محضر شیخ محمّدتقی صاحب حاشیه بر معالم وسیّد حسن مدرّس وشیخ محمّد ابراهیم کلباسی را در اصفهان درک کرده، و در نجف اشرف از شیخ صاحب جواهر وشیخ انصاری وشیخ حسن آل كاشف الغطاء استفاده کرده است.
در زمان زعامت و ریاست در سامرا به سر می برد و قضیّه تنباکو و فتوای او مبنی بر تحریم تنباکو مشهور است. وی در سال 1230 متولّد و در سال ۱۳۱۲ درگذشت. (أعلام الشیعه)
[56]. زنده بودن دین با شمشیر و نیزه نیست. قلمهای دانشمندان از شمشیر برانتر است.
[57] او پیشوای پیشوایان حدیث و رجال در قرون متأخّر است که نوشته ها و تألیفاتش از بیست جلد بیشتر است، و مهمترین اثر او کتاب مستدرک است که برای کتاب وسائل الشیعه _که یکی از مجموعه های سه گانۀ متأخّر است_ در سه جلد بزرگ نوشته و مشتمل بر بیست و سه هزار حدیث است، و در آخر خاتمهای با فوائد زیاد بر آن نوشته است. وی در برخی از تألیفاتش مطالبی اظهار داشته و آرا و نظریاتی ابراز نموده که دیگر علما با او موافقت ندارند. او در سال1254ق متولّد، و در سال ۱۳۲۰ق از دنیا رفت. (اعلام الشیعه)
[58]. در اینجا مرحوم نوری به عنوان براعة الإستهلال در ضمن نوشتۀ خود اسامی بسیاری از کتب شیعه را که در مسأله امامت نوشته شده است میآورد ؛ مانند: احقاق الحق، منهاج الكرامه، اثبات الوصیه، مستدرك، مناقب، كفایة الخصام، نفحات اللاهوت، لوامع کافیه، بصائر الانس، و چندین کتاب دیگر که اگر ما ناچار به ترجمه نبودیم عین عبارات خود مرحوم نوری رساتر و دارای نکات و اشارات و دقایقی است که ترجمه نمیتواند گویای آن همه لطف و اشاره باشد. به هر حال از روح با عظمت او از اینکه قلم من توان ترجمه درستی که برگردان صحیحی از عبارات او باشد نداشته، پوزش می طلبم. (مترجم)
[59]. از بزرگان فقها و مراجع تقلید است که در نجف اشرف تحصیل کرده، و بعد به کربلا رفته، و در آنجا به درس دادن و کتاب نوشتن مشغول گشت؛ تا اینکه در سال ۱۳۰۹ در16 ذیقعده از دنیا رفت، و در صحن شریف حضرت امام حسین علیه السلام دفن شد. (تقریظ او به زبان فارسی بود، لذا عین عبارات او را می آوریم. مترجم)
[60]. سوره هود، آیه۲: «کتابی است که آیاتش محکم و بعد از سوی خداوند حکیم و خبیر تفصیل داده شده است.»
[61]. سوره مطفّفین، آیه۲۰- ۲۱: «کتابی است نوشته شده که نزدیکان و مقرّبان آن را مشاهده می کنند.»
[62]. سوره آل عمران، آیه6: «آیاتی محکمات است که آنها اصل کتابند.»
[63]. سوره ابراهیم، آیه۵۲: «این پیامی است برای مردم تا بدان انذار گردند، و بدانند که آن حق است، و صاحبان خرد یاد آوری شوند.»
[64]. سوره بیّنه، آیه ۸ : «بهشتهای جاودان که از ریزش نهرها جاری است.»
[65]. سوره تبارك (الملك)، آیه۵: «آنها را سنگ هایی که به سوی شیاطین پرتاب می شوند قرار دادیم.»
[66]. سوره هود، آیه۱۸: «آگاه باش که تفرین و لعنت خداوند بر مردم ستمگر است.»
[67]. سوره یس، آیه6۰: «آیا ای فرزندان آدم با شما پیمان نبستم که شیطان را نپرستید؟! او برای شما دشمنی آشکار است.»
[68]. سوره زخرف، آیه 38: «ای کاش بین من و بین تو به اندازة مغرب و مشرق فاصله بوده و به هم نشینی است.»
[69]. سوره آل عمران، آیه۱۳۸: «این بیانی است برای مردم و هدایت و پند است برای پرهیزگاران.»
[70] . سوره اعراف، آیه۲: «کتابی است که بر تو نازل شده، پس در سینه ات دشواری از آن نباشد؛ تا بدان انذار کنی. و یادآوری برای مؤمنان است.»
[71]. سوره یونس، آیه۲: «آیا برای مردم موجب شگفتی است که به مردی از آنان وحی فرستاده ایم که مردم را انذارکن، و بشارت بده به کسانی که ایمان آورده اند که قدمی راستین در پیشگاه پروردگارشان دارند. کافران گفتند: همانا او ساحر آشکاری است.»
[72]. وی از پیشوایان علم و مراجع تقلید در کربلا بود. ریاست در تدریس و امور شیعه بعد از درگذشت استادش محقّق اردکانی به او رسید؛ تا اینکه در شب پنجشنبه سوم شوال سال ۱۳۱۵ از دنیا رخت بر بست. وی آثار ارزشمندی که از هشتاد جلد تجاوز میکرد از خود به یادگار گذاشت.
[73]. نام دو ستاره است.
[74]. عبقات از هند بوی خوشی را وزید که عطسه گاه دو حرم از آن به عطسه در آمد. حسین به پاسگویی آن اشاره کرده و برای حامد حسین، در حالی که شکر می کرد، دعا نمود.
[75]. شفاء الصدور (فارسی)، ص9۹- ۱۰۰.
[76]. امین، اعیان الشیعه، ج18، ص371 . الحمدلله که خداوند ما را برای لبیک گفتن به این ندا موفّق داشت.
[77]. مقصود مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانی نویسندة کتاب اعلام الشیعه است. (مترجم)
[78]. آقا بزرگ تهرانی، اعلام الشیعه، ج1، ص348.
[79]. آقا بزرگ تهرانی، مصفّی المقال فی مصنّفی علم الرجال، ص149.
[80]. قمی، هدیة الأحباب فی المعروفین بالکنی و الالقاب، ص۱۷۷؛ همو، فوائد الرضویه، ص۹2-۹1.
نا گفته نماند: عباراتی که در این مقدّمه از کتابهای ریحانة الادب و فوائد الرضویّه و هدیة الأحباب نقل شده _که اصل آنها فارسی بوده است و توسّط آقای میلانی به عربی ترجمه شده_ ما آنها را از مصادر اصلی نقل نکرده، به ترجمۀ عبارات آقای میلانی به فارسی اکتفا نمودیم. (مترجم)
[81]. مدرس تبریزی، ریحانة الادب فی المعروفین بالكنیة و اللّقب، ج3، ص432.
[82]. آقا بزرگ تهرانی، الذریعة، ج15، ص214.
[83]. این مطلب را مرحوم علّامه سیّد محمّد سعید نوادۀ مرحوم مولّف برای ما گفت.
[84]. این مطلب را از مرحوم علّامه سید محمّد سعید گرفتیم. وی همچین متذکر شد که آنچه او نوشته به زبان عربی است.
[85]. امینی، الغدیر، ج1، ص156.
[86]. لکنهوی، نزهة الخواطر، ج7، ص79.
برای دریافت فایل لینجا کلیک کنید: