بسم الله الرحمن الرحیم
کتابنامه
مجموعه چهار جلدی «جرعه ای از دریا» شامل مجموعه مقالاتی از آیت الله سید موسی شبیری زنجانی
در معرفی آثار معروف علمای شیعه و نقد و بررسی برخی از این آثار و شرح احوال و کرامات معنوی برخی از این علما است.
هر جلد از این مجموعه، در سه فصل تدوین شده است؛ فصل اول حاوی هشت اثر عربی از نویسنده است
که عمدتاً تعلیقات وی بر کتاب های دیگران به ویژه یادداشت ها و نظرها بر بعضی از کتب رجال و تراجم به شکل امروزی است.
در فصل دوم دوازده اثر فارسی از آیت الله شبیری زنجانی که شامل مقالات، مصاحبه ها
و تعلقات وی بر برخی از کتاب های مشهور شیعه است.
در فصل پایانی تحت عنوان طریقیات، مجموعه ای از حکایات و مطالب ارزشمندی
که از شرح احوال علمای مشهور شیعه از ایشان نقل شده است،
گردآوری شده که شامل سیره اخلاقی، علمی و معنوی علمای معروف شیعه معاصر و قدیمی است.
علامه میرحامد حسین در جرعه ای از دریا
میرحامدحسین هندی (م 1306ق)
نوکری عالم سنّی
نقل کردهاند که یک وقت میرحامدحسین مطّلع میشود که در مدینه در کتابخانۀ یکی از علمای اهل سنت
نسخۀ منحصر به فرد کتابی که مورد احتیاج ایشان بود، موجود است.
ایشان با اصحاب و مریدهایش به مکه میرود و پس از انجام مناسک به آنها میگوید که شما مراجعت کنید؛
من باید مدتی اینجا بمانم. ایشان نزد آن عالم سنّی میرود و نوکر او میشود
و به او میگوید که چون من ناراحتی دارم، برای محفوظ ماندن از شرور لازم است که در جایی که قرآن و کتاب قرار دارد،
بخوابم. لذا توافق میکنند که ایشان در کتابخانه بخوابد.
در تمام آن مدت میرحامدحسین در نهایت تقیّه رفتار و در حد اعلی برای آن عالم سنّی نوکری میکرد ؛
به گونهای که حتی به بچّۀ آن عالم رسیدگی و او را بغل میکرد و از این قبیل کارها که افراد محترم حاضر به آن نمیشوند،
منتها وقتی ایشان شبها برای استراحت به کتابخانه میرفت، آن کتاب را که مفصّل هم بوده، جزء جزء استنساخ میکرد .
نجّار شیعهای در مدینه بود، او برای میرحامدحسین جعبهای ساخته بود تا ایشان اجزایی را که شبها استنساخ میکرد،
در آن قرار دهد. میرحامدحسین هر جزء را که استنساخ میکرد، در آن جعبه قرار میداد.
وقتی کتاب تمام شد، از صاحب خانه اجازه گرفت تا به خویشانش سر بزند و او هم اجازه داد.
ایشان آن جعبه را برداشت و سوار کشتی شد. دریا طوفانی میشود و جعبه در آب میافتد.
میرحامدحسین خودش را در دریا پرت میکند تا جعبه را بگیرد.
جعبه را میگیرد و دیگران هم کمک میکنند و ایشان را نجات میدهند.
بعداً ایشان به عالم سنّی پیغام میدهد یا به نحوی آن عالم سنّی مطّلع میشود
که آن شخص میرحامدحسین بوده و برای به دست آوردن نسخه نوکری میکرده است.
عالم سنّی میخواهد میرحامدحسین را تعقیب کند، ولی راجۀ هندوستان که مرید میرحامدحسین بود،
او را حفظ میکند. سید محمدسعید، نوۀ میرحامدحسین، یک سفر به قم آمده بود و با حاج آقای والد ما دید و بازدید داشت.
آقای قوامی، همسایۀ حاج آقای ما، میزبان ایشان بود.
آقای قوامی از سید محمدسعید نقل میکرد که الآن همان نسخه موجود است و در گوشههای آن اثر آبخوردگی دیده میشود.
مقایسه علمیّت
میرحامدحسین در مباحث ولایت از پسرش سید ناصرحسین قویتر بود.
سید ناصرحسین 55 سال پس از وفات پدرش زنده بود و پس از وفات پدر شخصیت مهمی بهشمار میرفت.
ایشان فوقالعاده بااستعداد بود. پدر و جدّش هم افرادی فوقالعاده و متکلّم درجه اول بودند.
جدّ سید ناصرحسین، سید محمدقلی صاحب کتاب تشییدالمطاعن است.
از مرحوم آقای امینی شنیدم که مبتکر این مباحث کلامی، سید محمدقلی است.
ایشان ابتکار خاصی در این مباحث دارد. از آقای محدث ارموی شنیدم: او أدقُّ نظراً از پسرش میرحامدحسین است.
مرجعیت
سید ناصرحسین، پسر میرحامدحسین مرجع بود، ولی میرحامدحسین، نه. مفتی محمدعباس،
استاد میرحامدحسین، نیز مرجع بود. مفتی محمدعباس از نوادههای قاضی نورالله است.
البته او هم مرجع عامّ نبود. مرجع عامّ در هند دو نفر بودند:
یکی میرزای شیرازی و دیگری شیخ زینالعابدین مازندرانی. سایرین هم مراجع جزء بودند.
میرحامدحسین با استادش مفتی محمدعباس در یک سال وفات کرد.
اغلاط خلفا
از مرحوم آقای حاج آقا رضا صدر شنیدم که میگفت:
در جلسۀ مجلس ختمی، شیعه و سنّی حاضر بودند و میرحامدحسین هم در آن جلسه، آقا بود.
یکی از قاریان، قرآن را غلط میخواند. سنّیها تحقیر و تعییر میکنند که قاریان آنها، قرآن بلد نیستند.
به میرحامدحسین برمیخورد. نوکرش را صدا میزند که یک ورق کاغذ بیاور.
نوکر یک ورق کاغذ میآورد و ایشان مطالبی مینویسد و به نوکر میدهد.
مضمون مطالب این بود که این قاری عوام است و غلط خواندن او چندان اهمیتی ندارد
و سپس مواردی را که عمر یا یکی دیگر از خلفا قرآن را غلط خواندهاند و در کتب سنّیها ذکر شده است،
فهرست میکند و چون در آنجا جلسات ختم قرآن هم حدود دو ساعت طول میکشید،
در این فاصله کاغذ را تکثیر میکنند و وقتی آنها از جلسه بیرون میآمدند، به هر نفر یکی از این ورقهها را میهند!
عبقاتالأنوار
میرحامدحسین در زمان حیاتش عبقاتالأنوار را به انجام نرساند، ولی موادّش را مهیّا کرد.
او یادداشتهای فراوانی داشت و مشخص کرده بود که چگونه و از کجا باید نوشته شود.
وی در شصت سالگی از دنیا رفت. ایشان مرد خیلی عجیبی بود.
اعلامیۀ آخرین مجلس ختم
سید ناصرحسین، 55 سال بعد از میرحامدحسین در سال 1361ق از دنیا رفت.
در هندوستان شش ماه متوالی مجالس ختم او طول میکشد.
در آخرین مجلس ختم از اشخاص برای شرکت در مجلس آخر دعوت شد.
اعلامیهای دربارۀ سید ناصرحسین نوشته بودند که در آن حدود هفتاد-هشتاد جمله درباره سید ناصرحسین،
همگی مساوق تاریخ وفات او یعنی 1361ق بود.
سید محمدسعید (پسر سید ناصرحسین) مهمان مرحوم والد شده و آن اعلامیه را آورده بود.
آن ورقه در منزل مرحوم حاج آقای والد بود و ایشان چون خیلی خوش سلیقه بود،
این جور چیزها را خیلی خوب نگه میداشت، ولی متأسفانه ما سلیقۀ ایشان را نداشتیم و آن ورقه را گم کردیم.
سید محمدسعید
میرحامدحسین در سال 1306ق مرحوم شد. سید ناصرحسین 55 سال بعد از وفات پدر از دنیا رفت.
او در زمان رحلت پدر، محترم و معنون بود و بعد از پدر هم 55 سال آقا و شخصیت مهم بهشمار میرفت.
من پسر سید ناصرحسین _سید محمدسعید_ را دیدهام.
ایشان به منزل حاج آقای والد ما آمده بود. قبلاً هم در قم یک دید و بازدید با حاج آقای والد داشت.
منزل آقای قوامی متّصل به منزل حاج آقای ما بود و سید محمدسعید به آنجا رفته بود.
آقای بروجردی و حاج آقای ما به دیدن ایشان رفتند. او هم برای بازدید به منزل حاج آقای ما آمد.
ایشان سفر دیگری هم به قم آمده بود و ابتدا به منزل حاج آقای ما آمد.
سید محمدسعید، خاتم این خاندان بود و نشنیدم که در آن بیت، پس از او روحانی دیگری باشد.
احترام آیتالله حجت به سید محمدسعید
مرحوم سید محمدسعید فرزند سید ناصرحسین فرزند میرحامدحسین صاحب عبقات به منزل پدرم رفت و آمد داشت.
شبی در روضۀ منزل پدرم شرکت کرد و آن شب مرحوم آقای حجت تشریف داشتند.
طلبهای با آقای حجت قرار داشت که در آن شب به دست آقای حجت عمامهگذاری کند.
آقای حجت به آقای آقا سید محمدسعید واگذار کردند و آن طلبه به دست ایشان معمّم شد.
عزاداری در هندوستان
مرحوم حاج آقای ما از مرحوم آقا سید محمدسعید قضیهای راجع به عزاداری امام حسین علیه السلام
در هندوستان نقل کرد، فرمود:
هندوها و بوداییها به امام حسین علیه السلام ایمان زیادی دارند.
یکی از آنها اولاددار نمیشد، نذر عزاداری کرد و اولاددار شد. کار او این بود که شیعیان را در عزاداری اطعام می کرد
بدین نحو که فقط هزینۀ آن را میپرداخت و به مردم در ورود و خروج احترام میکرد و خودش مباشر اطعام نمیشد.
بچّۀ این آقا به چهارده سالگی رسید و از دنیا رفت، خیلی ناراحت شد، خانم او به او گفت:
ناراحت نباش، تو بچّه را از امام حسین علیه السلام گرفتی، حالا هم به آن حضرت متوسّل بشو، او بچه را زنده میکند.
مجلس برپا کردند و عزاداری کردند، بچه زنده شد!
سید محمدقلی
آسید محمدقلی، مؤسس مکتب کلامی میرحامدحسین و امثالهم است.
از مرحوم آقای امینی شنیدم که میگفت: ایشان مبتکر این مباحث است؛
مثلاً سنّیهابه شیعه ایراد کرده بودند که فلان حدیث مسند نیست؛
چون راوی در زمان وفات مروی عنه چهارساله بوده و نمیتواند از او نقل حدیث کند
و آسید محمدقلی مثلاً هفتاد مورد ذکر میکند که راوی در زمان وفات مروی عنه چهارساله بوده
و علمای اهل سنت به آن احادیث عمل کردهاند.
سید محمدقلی در سال 1260ق در لکنهو هند وفات کرد.
خاندان میرحامدحسین
اجداد میرحامدحسین از نیشابور بودند. من فقط چهار پشت از این خاندان را میشناسم.
آسید محمدسعید، پسر آسید ناصرحسین، پسر میرحامدحسین پسر سید محمدقلی. همچنین سید إعجازحسین برادر میرحامدحسین هم از علما بود.
مفتی محمدعباس (جدّ سید طیّب جزایری)، استاد میرحامدحسین بود و با میرحامدحسین در یک سال از دنیا رفت؛
یعنی در سال 1306ق در خاطرم است که شیخ آقا بزرگ گفته است که مفتی محمدعباس استاد ادبیات میرحامدحسین بود.
برای دریافت فایل اینجا کلیک کنید: