بسم الله الرحمن الرحیم
کتاب مطلع انوار: احوال دانشوران شیعه پاکستان و هند، اثر سید مرتضی حسین صدرالافاضل است.
مطلع انوار: احوال دانشوران شیعه پاکستان و هند، کتابی است پیرامون شرح حال علمای شیعه
در شبه قاره هند که به زبان اردو نوشته شده و توسط محمدهاشم، به فارسی ترجمه شده است.
چنان که محقق طباطبایی در «مستدرک الذریعة» آورده است،
نویسنده کتاب را در همان سال تألیف، یعنی 1402ق، منتشر کرده است.
نویسنده کتاب را به درخواست بزرگانی نوشته که از جمله آنها میتوان خان بهادر مولوی محمد شفیع،
رئیس دائرةالمعارف اسلامی اردو، شیخ محمد اکرام، مؤلف آب کوثر و رود کوثر و سید محسن امین، مؤلف «أعیان الشیعة»
را نام برد. کتاب با سه مقدمه از مترجم فارسی، مولانا میرزا یوسف حسین و نویسنده آغاز شده
و اسامی افراد، به ترتیب حروف الفبا، تنظیم شده است. {منبع ویکی نور}
علامه میرحامد حسین در مطلع انوار
از میان علمای شبه قارّۀ هند که عظمت مقام علمی آنان در عرب و عجم مسلّم شده است،
نام علّامه حامدحسین فردوس مآب در رأس آنان میدرخشد.
حکومت اوده در حال زوال، و کشور دچار مشکلات بود،
اغتشاشات سیاسی و فکری فضای کارهای علمی را به تباهی کشیده بود.
اقتدار و قدرت شیعه از بین رفت. لکنهو آماجگاه طوفان بود.
زیردستان، صاحب قدرت شده بودند. سازمانها از هم گسیخته بود.
حملههای سیاسی و مذهبی بر شیعیان شدیدتر شده بود. علما پراکنده شدند. کتابخانهها از بین رفتند.
آرامش وجود نداشت. در این بحران، مولانا حامدحسین شمع فروزان علو اسلامی را در دامن خود پنهان کرده
و از حوادث مصون نگهداشته و به کار خود مشغول و در حال پیشرفت کار های علمی خود بود.
کتابخانهای با ارزش بنا کرد و دائرةالمعارف عظیمی دربارۀ اختلافات شیعه و سنی نوشت.
راه جدیدی برای بحث و تحقیق پیدا کرد. علوم روایت و درایت را تا حد اجتهاد گسترش داد.
مناظره و استدلال را احیا کرد و در فن تحریر و اظهار نظر در روایات روش جدیدی را پیش گرفت.
عبقاتالأنوار فقط کتابی عظیم و قطور نیست، بلکه جنبۀ روایتی و درایتی دارد.
و هرکس آن کتاب را از نظر تألیف مباحث و مسایل و نیز مآخذ و مصادر و وسعت نظر و استدلال دیده است،
تعریف کرده است؛ زیرا از نظر اسلوب عبارت و نگارش فارسی و روش انتخاب خطبات عربی از طرف علمای ایران و عرب،
به عنوان یک سند شناخته شده است، به طوری که محدثان و محققان بزرگ و اهل دانش
و بینش اروپا و آسیا از تألیف کتاب عبقات افتخار میکنند.
نامههای علمای بزرگ به صورت مجموعهای در کتابخانۀ ناصریه محفوظ است
که بایستی چاپ میشد اما در کشور کسی قدرشناس نوادر نیست.
مولانا حامدحسین فقط نویسندۀ کتاب نبود بلکه شخصیتهایی مشابه خود را هم تربیت کرد
مثلاً علامه غلامحسین کنتوری، علامه سراجحسین، علامه قاضی کرامتحسین، علامه تصدقحسین، علامه ناصرحسین،
علامه عباسحسین و علامه محمدمهدی ادیب تربیتیافتگان استثنایی آن بزرگوار بودند.
کتاب من متحمل تفصیل نیست و متأسفم که از تفصیل تذکرۀ کامل آن عالم بزرگوار، عاجزم.
مختصر اینکه از سادات کاظمیه نیشابور یک نفر وارد هند شد.
فرزندش ابوالمظفر علاءالدین حسین در کنتور به دنیا آمد. فرزندانش در همین منطقه نشو و نما یافتند
و ترقی کردند و به سبب سیاست و خدمت به ملک و ملت به جاه و جلال رسیدند.
از همین خاندان شخصی به نام حامدحسین و فرزندش محمدحسین و فرزند وی محمدقلی در حکومت اوده و
لکنهو زندگی میکردند. محمدقلی در علوم دینی به درجۀ کمال رسید و مفتی نامیده شد
و به سبب تألیفات فراوان شهرت یافت. محمدقلی فردی مقدس و پاکضمیر بود.
هنگامی که سمت قاضی القضاة «میروب» را برعهده داشت، شبی جد امجد خود سید حامدحسین را در خواب دید،
وقتی بیدار شد خبر خوش ولادت فرزندش را شنید. نام جدش را بر این نوزاد گذاشت.
تاریخ ولادت حامدحسین 5 محرم سال 1246ق است.
از کودکی دارای فهم و فراست عجیبی بود و بینندگان را به تعجب وامیداشت.
در 17 ربیعالاول 1252 هـ ق به خواندن درس پرداخت و تعلیمات ابتدایی و متوسطه را نزد پدرش آموخت
و در پانزده سالگی پدرش را از دست داد (9 محرم 1260ق).
در آن روزها وی در لکنهو بود و در محضر مولوی برکتعلی حنفی و مفتی محمدعباس
و خلاصةالعلماء سید مرتضی بن سلطانالعلماء و سید محمد
و علیینمکان سید حسین دروس معقول و فقه و اصول و غیره را به پایان رسانید،
و مدارک لازم را به دست آورد.
نسخۀ مناهج التدقیق علیینمکان سید حسین، که هنوز هم باقی است به وسیلۀ حامدحسین خوانده شده
و بر آن حاشیه نوشته که نشاندهندۀ تحقیق و معلومات و هوش اوست.
استادان فقه، اصول، تفسیر و حدیث، کلام و ادب وقتی که میدیدند
سید حامدحسین دارای این همه شوق، بصیرت و لیاقت است او را مورد تحسین قرار میدادند
و آیندۀ روشنی را برای او پیشبینی میکرد ند.
وی پس از تکمیل تحصیلات خود، به چاپ و انتشار تألیفات پدرش پرداخت.
آنگاه فتوحات حیدریه، رسالۀ تقیه، تشییدالمطاعن و نیز در مدت شش ماه استقصاءالإفحام را در جواب منتهیالکلام نوشت،
سپس در تألیف شوارق النصوص حافظه و میزان استدلال خود را به کمال رسانید.
سفر حج و زیارت: در سال 1282 هـ ق به سفر حج مشرف شد
و در این سفر علمای بزرگ اسلامی را ملاقات کرد و رونوشتهای نسخ خطی و
کتابهای با ارزش و تلخیص آنها را درمکه و مدینه به دست آورد.
در سفر حج نواب تهورجنگ و شاگرد عزیزش مولانا تصدقحسین همراه وی بودند.
شخصیت جامع و عظیم علوم اسلامی مولانا بر نواب تهور جنگ اثر گذاشت و در آینده برای ارتقای علمی جدید او مفید واقع شد.
وی در سفر حج هنوز نوجوان بود و برادر بزرگش مولانا إعجازحسین او را همراهی میکرد.
از لکنهو تا مکه پیوسته در جستوجوی علما و کتابهای آنان و نیز در تحقیق رجال و تتبع حدیث بود.
هر جا می رسید علما از وی استقبال میکرد ند. هنگامی که به کتابخانهها مراجعه میکرد چندین روز به مطالعه میپرداخت
و از کتابها یادداشتبرداری میکرد. برادرش هم کتابشناس و عاشق علم و خود نیز مصنف و صاحبنظر بود.
وقتی علمای شیعه و سنی او را ملاقات میکردند از حافظه و هوش و استعداد او در شگفت میمانند.
مولانا از راه دریا به قصد ادای فریضۀ حج روانه شده بود و در فرصتهای مناسب از مطالعه و تحقیق دست برنمیداشت
و همین طور وقتی که به مکۀ مکرمه و مدینة منوره رسید کتابهای بیشماری در اختیار داشت.
بعد از انجام حج و مراجعه به عراق و ایران بازهم به ذخایر علمی خود افزود.
مولانا ضیاء الحسن موسوی میگوید: یک روز در مدینه به یک عرب برخوردم،
او از من پرسید آیا شما از خانوادۀ سید حامدحسین موسوی هستید؟
من بعد از کمی تأمل پاسخ مثبت دادم و سؤال کردم که شما چطور مرا شناختید؟
جواب داد: جد محترم شما بعد از سفر حج کتابی به نام عبقاتالأنوار نوشته
که در آن به اعتراضات اهل سنت پاسخ داده و سپس آن کتاب را برای پدرم فرستاده بود.
قیافهای را که پدرم از حامدحسین برای من توصیف کرده بود،
به شما شباهت داشت و بر این اساس فهمیدم که شما با وی نسبت دارید.
مقام علمی مولانا و احترام او در لکنهو به خصوص بعد از سفر حج در جهان اسلام نیز مسلم شد.
مولانا فردی محقق بود و با دکتر اسپرنگر مصنف «فهرست کتابخانۀ شاهان اوده» رابطه داشت.
عضو انجمن تهذیب بهشمار میرفت و از تمام کشور در مورد کلام و حدیث شیعه و فقه و علوم با او تماس میگرفتند.
مولانا حامدحسین صاحب زمین و اموال بود و از نظر مادی به کسی نیازی نداشت
و درآمد خود را جهت بهبود و تکمیل کتابخانهها صرف میکرد . او پیوسته مشغول تصنیف و تألیف بود.
در شبه قارۀ هند همیشه اهل سنت حاکم بودند و در زندگی اقتصادی و اجتماعی هر وقت مسالهای پیش میآمد
برادر بزرگ او که اهل سنت بود به برادر کوچکش که شیعه بود زیان میرساند.
در آن زمان لفظ رافضی را مترادف شیعه قرار میدادند.
در دوران محمود غزنوی، فیروزشاه تغلق جهانگیر و عالمگیر و تعداد زیادی از سلاطین و امرا و نوابان دیگر در قتل علما و جلای وطن آنان و سوزاندن کتابهای شیعه و از بین بردن مدارس سهم به سزایی داشتند.
جواب جسورانۀ ملا احمد تتوی را بهانۀ قتل او قرار دادند و به این هم اکتفا نکردند،
بلکه جسدش را از قبر خارج کردند و سوزاندند. و ملا عبدالقادر بدایوتی با سب و شتم منتخب التواریخ را سیاه کرد.
شیعیان اجازه نداشتند که با دست باز نماز بخوانند. وقتی حکیم ابوالفتح با دست بسته نماز نخواند عبدالقادر بسیار ناراحت شد.
در عهد جهانگیری شهر آگره برای شیعیان «اکره بلاد الله» شده بود.
زندگی در ممالک محروسه تیموریه برای شیعیان دشوار بود.
ابطال الباطل ملا روزبهان و الصواعق المحرقه ابن حجر در هر خانه یافت میشد.
شیعیان به مبارزه طلبیده شدند که جواب بدهند.
نورالله شوشتری رحمه الله پاسخ لازم را نوشت، اما به سبب آن به دستور جهانگیر و فتوای ملایان،
این سید والاگهر و عالم جلیلالقدر مجبور شد جام شهادت را بنوشد.
این هر دو حادثه در لاهور و آگره که پایتخت بود، اتفاق افتاد.
سپس شیخ احمد سرهندی (1034ق) در سراسر کشور علیه شیعیان اقدامات تبلیغی انجام داد
که گوشهای از آن در مکتوبات او موجود است.
وی شدیداً به علمای شیعه حمله کرد. ملا مقصود علی تبریزی و ملا احمد تبتی را بدنام کردند.
در زمان شیخ احمد سرهندی شیعیان ناچار شدند که پاسخ آنها را بدهند و نواب ابراهیم خان (1121ق)
با کمک علمای لاهور و سوهداء (ابراهیمآباد) بیاض ابراهیمی را به صورت یک مجموعه پاسخ بر تمام اعتراضات در هفت جلد جمعآوری کرد.
بعد از شیخ سرهندی، عبدالعزیز فرزند ولیالله دهلوی (1239 هـ ق) پاسخی را تحت عنوان تحفۀ اثنی عشریه نوشت.
شیعیان از زمان عالمگیر تا شاه عالم از نظر سیاسی ضعیف بودند.
اکنون لازم بود که یک مدبّر و فردی ارتشی مانند بیرم خانِ خانان در شخصیت نجف خان به وجود آید.
او روهیلهها، مرهتهها و جاتهارا شکست داد. تمام سرکشان و طاغیان را از دهلی، آگره و از مناطق دوردست بیرون کرد.
ذوالفقار الدوله نجف خان در سال 1196ق/ 1782م درگذشت، بعد از وی در آگره و اوده حکومت سیاسی شیعیان به وجود آمد.
در همان زمان شاه عبدالعزیز (1239ق/ 1824 م) تحفۀ اثنی عشریه نوشته شد و چاپخانهای نیز احداث شده بود.
در زمان تألیف تحفۀ اثنی عشریه، حکیم میرزا محمد اقدام به پاسخگویی آن کرد و چون تحفۀ اثنی عشریه چاپ شد،
پاسخ آن نیز تحت عنوان نزهت اثنی عشریه به چاپ رسید. حکیم در سال 1235 هـ ق به شهادت نایل شد.
لکنهو شهری آباد بود و کتابخانههای زیادی داشت و علما هم صاحب اختیار بودند،
بنابراین واکنش شدید نشان داده شد و علمای متعدد جواب آن را مینوشتند
که از میان آنان مفتی محمدقلی نسبت به دیگران شهرت بیشتری داشت.
هنوز این موضوع تمام نشده بود که ملاحیدرعلی کتابی علیه شعیان به نام منتهیالکلام نوشت.
مولانا حامدحسین در جواب آن استقصاءالإفحام را به رشتۀ تحریر درآورد.
سپس عبقاتالأنوار را به صورت یک کتاب مفصل نوشت که نه فقط دربارۀ انکار خلافت امیرالمؤمنین بود
بلکه دائرةالمعارف جامعی در حدیث، رجال، مناقب و مناظره بهشمار میرفت.
با دیدن کتاب مولانا حامدحسین، یاد کتاب الشافی رد المغنی نوشتۀ سید مرتضی موسوی علم الهدی
و احقاقالحق نوشتۀ سید نور الله شوشتری تازه میشود.
مولانا حامدحسین موسوی با قاضی نورالله شوشتری محبت خاصی داشت.
وقتی مولانا حامدحسین در سال 1271ق به آگره رفت بر مزار شهید ثالث حاضر شد.
این مزار از سال 1019 – 1188ق به علت عدم حضور شیعیان به تدریج به خرابهای تبدیل شده بود.
در سال 1774م در دورۀ ذوالفقارالدوله نجفخان سید محمدمنصور موسوی نیشابوری استاندار آگره مجدداً آن را تعمیر کرد.
آیتالله میرحامدحسین موسوی تقریباً بعد از 115، 116 سال مردم را به مرمت آن مزار و تجدید آبادی متوجه ساخت
و در سال 1290ق به سرپرستی سیدعلینقی پهرسری فرماندار محل از نو مرمت شد
و از سال 1361ق به بعد این محل به صورت یک آبادی بسیار عالی درآمد.
تمام دنیا به خاطر کارهای علمی حامدحسین به او گرایش پیدا کردند
و علمای ایران و عراق او را با نقاب آیةالله فیالعالمین، مجدّد ملت و محیالدین حجةالحق علی الخلق ملقب ساختند.
آیتالله سید حسین طباطبایی یزدی، سیدالفقهاء سید حسین قمی،
مرجع اکبر زینالعابدین مازندرانی محدث اعظم شیخ حسین نوری که از علمای بزرگ عهد خود بودند
با القاب بزرگ مانند محقق، محدث، حافظ و فقیه از او یاد کردهاند.
حامدحسین تمام زندگی خود را اختصاص به مطالعه داده بود.
تا اینکه به تدریج ضعیف وضعیفتر شد.
سرانجام بر اثر کثرت کارهای طولانی و مداوم به بیماری معده مبتلا گشت و نیز از کثرت تحریر دستهایش ضعیف شد،
چراکه از خواندن و نوشتن دست بر نمیداشت.
حامدحسین حدود ده هزار نسخۀ خطی و کتب کمیاب را ذخیره کرده بود.
این کتابها مایۀ آبروی لکنهو و گنجینۀ علوم اسلامی است.
حامدحسین در 18 صفر سال 1306ق/ 25 اکتبر 1888م در کتابخانۀخود واقع در محلۀ «کهجوه» لکنهو درگذشت؛
حتی یک روز قبل از وفات مشغول کارهای علمی بود.
بعد از وفات جنازهاش را به خانهاش آوردند و با مشایعت تمام شهر در حسینیۀ غفرانمآب به خاک سپرده شد
و به لقب فردوسمآب اشتهار یافت.
تصانیف او عبارتند از:
- 1. استقصاء الإفحام؛ (فارسی، مناظره، چاپ شده).
- 2. شوارق النصوص؛ (چاپ شده).
- 3. عبقاتالأنوار؛ (در باب هفتم تحفۀ اثنی عشریه احادیث که رد شده است، عبقات سند آن احادیث، متن، مفهوم و استدلال را مفصلاً مورد بحث قرار داده است. علامه حامدحسین فردوسمآب، حدیث ولایت، حدیث نور، حدیث طیر و حدیث غدیر را در هفت جلد جمعآوری کرد که به فارسی هم چاپ شده است).
- 4. کشف المعضلات فی حل المشکلات؛ (چاپ نشده).
- 5. الدّرر السنیة فی المکاتیب و المنشآت العربیه؛ (عربی، چاپ نشده).
- 6. العضبه البتّار فی مبحث الغاویه؛ (نسخهای نفیس از آن در کتابخانۀ داود کراپی محفوظ است).
- 7. اسفار الانوار عن وقایع افضل الاسفار؛ (سفرنامۀ حج و زیارت).
- 8. النجم الثاقب فی مسألة الحاجب؛ (فقه، غیر چاپی).
- 9. الذرائع فی شرح الشرائع؛ (ناتمام، فقه استدلالی، عربی).
- 10. زین الوسائل الی تحقیق المسائل؛ (عربی، فقه، غیرچاپی).
- 11. افحام اهل الیمین فی ردّ ازالة الغین.
دو اتفاق اهم دربارۀ عبقاتالأنوار:
مولانا محمدحسین در تذکرۀ بیبها به نقل از مجلۀ شیعه کهجوه بهار،
شمارۀ ماه مه 1908 م و ماه ژوییۀ 1908م یکی از دو واقعه را نوشته است که:
مأمور عالیرتبۀ دولت، عبقات را مطالعه میکند.
ملا عبدالحق هاشمی در پیشاور عالم اهل سنت بود، علاقهمند به جستوجوی حق شد.
در نهایت شوق دربارۀ کشف حق دعا میکرد.
یک روز بعد از نماز عشاء کنار دریا رفت و خواند سورۀ مزمل و چلهنشینی را آغاز کرد.
روز چهلم بعد از انجام اعمال لازم در همانجا دراز کشید و به خواب رفت.
در خواب دید که: یک شخص مقدس با ریش سفید _که از سید و اولیاالله به نظر میرسید_
تشریف آورد و فرمود: «ای عبدالحق، اگر در جستوجوی حق هستی کتابهای مولوی سید حامدحسین را که اهل تشیع است بخوان، آنگاه مانند آفتاب، حق برای تو روشن خواهد شد.»
مولوی عبدالحق از خواب بیدار شد. در تاریکی شب به طرف شهر راه افتاد و به منزل حاجی ملکرحمان رفت،
ملک از خواب بیدار شد و بیرون آمد و علت مراجعۀ بیموقع او را جویا شد.
مولوی با عرض معذرت گفت: آیا کسی در میان علمای شیعه به نام سید حامدحسین وجود دارد؟
حاجی جواب داد: مولانا سید حامدحسین در لکنهو از علمای بزرگ و صاحب علم و فضل بود،
در فصاحت و بلاغت از همه کاملتر و در درایت و علم کلام بیمثال و استاد محققان و آیتالله فیالعالمین و رییس شیعیان بود
و اکنون زنده نیست. ملا پرسید: تصانیف هم دارد؟
حاجی گفت: کتابهایی زیاد در مناظره دارد. ملا گفت: کتابی از او به من بدهید تا استفاده کنم،
حاجی مجلد حدیث طیر از عبقات را به او داد. ملا بسیار تشکر کرد.
چند روز مطالعه کرد و تحت تأثیر قرار گرفت و مذهب شیعۀ اثنی عشری را قبول کرد.
مولانا حامدحسین فردی ادیب و مصنّفی ورزیده و مجتهدی کامل بود
و در فقه و اصول، منطق و فلسفه در تمام کشور شهرت داشت و افاضل سنی و عرب و عجم به وی رجوع میکردند
و با وی مکاتبه داشتند.
فرزندان او عبارتند از:
مولانا ناصرحسین (ر.ک: شرح حال).
مولانا ذاکرحسین (ر.ک: شرح حال).
برای دریافت فایل اینجا کلیک کنید: