دانشنامه جهان اسلام[1]
مدخل«شاه عبدالعزیز دهلوی»
شاه عبدالعزیز دهلوی، عالم، مفسر و محدث تأثیرگذار هندی در قرن دوازدهم و سیزدهم. عبدالعزیز فرزند نخستِ شاه ولیالله دهلوی از همسر دوم او بود. او در 25 رمضان 1159 (11 اکتبر 1746) در دهلی به دنیا آمد.
شاه عبدالعزیز به توصیۀ پدرش زبان عربی، فارسی و اردو آموخت و قرآن را از بر کرد. همچنین زیر نظر پدر و شاگردان پدرش در تفسیر، حدیث، فقه، تصوف و کلام آموزش دید.
شاه ولیالله او را به سلسلۀ نقشبندیۀ خواجه خورد و سلسلههای دیگر مانند چشتیه، قادریه و سهروردیه (که از آنها دارای اجازه بود) وارد کرد و بعدها عبدالعزیز نیز از همۀ این سلسلهها اجازه دریافت کرد. وی در اسبسواری، تیراندازی و خوشنویسی نیز مهارت یافت.[2]
پس از درگذشت شاه ولیالله، عبدالعزیز در نوجوانی شخصیت اصلی مدرسۀ رحیمیه شد. این مدرسه یکی از مدارس مشهور هند بود که شیخ عبدالرحیم دهلوی (م 1131ق) جدّ عبدالعزیز، آن را بنا نهاده و پس از او شاه ولیالله ادارۀ آنجا را به عهده گرفته بود. البته همچنان معلمان دیگری که از شاه ولیالله تعلیم گرفته بودند نیز پس از او به فعالیت خود در آن ادامه دادند. این مدرسه ابتدا در شرق دهلی قرار داشت، اما با ازدیاد طالبان علم، به غرب دهلی، در عمارت بزرگی که شاه عالم اول (حکـ: 1119 – 1124ق)، در اختیار آنان نهد منتقل شد. فعالیت و تأثیر شاه عبدالعزیز در این مدرسه بهاندازهای بود که بعدها این مدرسه به نام او معروف شد. شاه عبدالعزیز لقب «سراج الهند» و «حجة الله» یافت و گفتهاند پس از او همۀ علمای حدیث هند باواسطه یا بیواسطه شاگرد وی بودهاند.[3]
دهلوی تا آخر عمر روزهای شنبه و سهشنبه مجالس عمومی تفسیر قرآن و احکام در آنجا برپا میداشت که جمعیت فراوانی در آن حاضر میشدند. پس از عبدالعزیز، این مدرسه همچنان محل تعلیم علوم اسلامی و آداب طریقت و تربیت شاگردانی بود که با استعمار انگلیس مبارزه میکردند؛ ازاینرو، در 1273ق/1857م به دست انگلیسیها تخریب و به یک تاجر محلی هندو فروخته شد. باوجوداین، در 1310ق/1892م، بار دیگر فعالیت مدرسه در همان مکان اولیه از نو آغاز شد و اکنون نیز همچنان دایر است.[4]
مهمترین شاگردان شاه عبدالعزیز، در درجۀ نخست، برادران کوچکترش، شاه رفیع الدین دهلوی( م 1233ق) و شاه عبدالقادر دهلوی( م 1228ق) و شاه عبد الغنی( م 1203ق) بودند. از این میان، رفیع الدین در کنار عبدالعزیز ماند و به او در ادارۀ مدرسه کمک کرد. البته همۀ برادران عبدالعزیز پیش از او از دنیا رفتند و او ادارۀ مدرسه را با سایر بستگان و شاگردانش ادامه داد. دو نوه و سه دختر عبدالعزیز همراه با برادرزادهاش مولانا محمد اسماعیل و دامادش مولانا عبد الحی نیز از مهمترین شاگردان او بودند.[5]
شاه عبدالعزیز در همان جوانی دچار بیماریهای گوناگون شد، ازجمله نابینا شد و توان نشستن را از دست داد و ناگزیر به بسیاری از پرسشها در حال آمدوشد پاسخ میداد. او در 1239ق/1824م درگذشت و در دهلی، در جوار پدرش به خاک سپرده شد. از او سه دختر باقی ماند.[6]
شاه عبدالعزیز بسیاری از آثار خود را به فارسی نوشته و از این طریق سهم قابلتوجهی در گسترش زبان فارسی در شبهقارۀ هند داشته است. مهمترین اثر او تفسیری است به فارسی به نام فتح العزیز یا تفسیر عزیزی، نوشتهشده در 1208، شامل تفسیر سورههای فاتحه و بقره و مُلک تا ناس (جزء 29 و 30). کتاب مهم دیگر او تحفۀ اثنا عشریه، به فارسی، است که در 1204 تکمیلشده است. او این کتاب را برای مقابله با جریان روبه گسترش تشیع در نواحی شمالی هند نوشت.[7] بر این کتاب نقدهای فراوانی از جانب عالمان شیعی نوشته شد، که از مشهورترین آنها عبقاتالأنوار تألیف میرحامدحسین است.[8]
اثر مهم دیگر عبدالعزیز مجموعۀ فتواهای اوست در دو جلد، معروف به فتاوی عزیزی. این فتواها به فارسیاند و تاریخ و نظام مشخصی ندارند. همچنین، سخنان او به فارسی با عنوان ملفوظات عزیزی جمعآوریشده است.
آثار دیگر او عبارتاند از: بستان المحدثین، به فارسی، شامل فهرستی از احادیث، آثار حدیثی و محدثان، که در 1201ق کامل شد؛ عُجالۀ نافعه، به فارسی، رسالهای مختصر در باب مبانی حدیث؛ سرّ الشهادتین، به عربی، رسالهای کوتاه در باب شهادت امام حسن و امام حسین علیهما السلام؛ رساله در اعتقاد شاه ولیالله، به فارسی در ردّ سخن کسانی که میگفتند شاه ولیالله به شهادت امام حسین علیه السلام باور نداشت؛ میزان العقاید، رسالهای کوتاه به عربی در باب باورهای اهل سنت به همراه شرحی از خود مؤلّف؛ رسالة فیما یجب، رسالهای کوتاه به عربی در باب روح تسنن؛ دلایل أربعة شیعه و بیان حدیث ثقلین، به فارسی، شامل ردّیه ای بر تفسیر شیعه از حدیث ثقلین؛ وسیلة النجاة و رسالۀ فیض عام، هر دو به فارسی و دربارۀ برتری تسنن بر تشیع؛ عزیزالاقتباس فی فضائل اخیار الناس، به عربی، دربارۀ اینکه جانشینی چهار خلیفۀ نخست پیامبر صلّی الله علیه وآله بر طبق اصول قرآن و سنت موجّه است؛ بیان مسائل خمر، به فارسی؛ تحقیق الرؤیا، به عربی؛ میزان البلاغة (اعجاز البلاغة)، به عربی؛ لب لعل؛ رسالة فی الانساب، به عربی؛ حاشیهها و شرحهای او بر برخی کتابهای منطقی و فلسفی، ازجمله حاشیۀ او بر شرح هدایة الحکمة ملا صدرا، به عربی؛ سنگیت – شاسترا، رسالهای کوتاه به فارسی در موسیقی.[9]
عبدالعزیز و برادرانش رسالت خود را تبلیغ تعالیم شاه ولیالله میدانستند. شاه ولیالله تفسیری نو از علوم سنّتی، عرفانی و عقلی اسلامی ارائه میداد که درعینحال با چهارچوب سُنّی رسمی همخوان بود.[10] شاه عبدالعزیز از اعتقاد چندخدایی هندوان انتقاد میکرد.[11] البته اصل دین آنها را بر اساس مطالب یادشده در کتابهای جوک بشست، راماین و بهاگوت گیتا تأیید میکرد.[12]
وی در عین تأیید برخی صوفیان و روش آنها، التزام بی چون و چرای آنها به شیخ خود و ترک شریعت از جانب برخی از آنان را نمی پذیرفت.[13] او شناخت احادیث را در رأس قرار میداد، زیرا معتقد بود که علوم قرآن، عقاید اسلامی، قوانین شریعت و تصوف همگی مبتنی بر سخنان پیامبرند. ازاینرو، معتقد بود که همۀ نتایج عرفانی و عقلی باید بر مبنای سخنان پیامبر سنجیده شود[14] و البته با اجتهادی که همراه با رعایت شرایط آن باشد مخالفتی نداشت.[15]
اندیشههای اخلاقی شاه عبدالعزیز ترکیبی است از تفسیر صوفیانه و کلام اشعری.[16] او همۀ مکاتب عرفانی را مانند مکاتب فقهی چهارگانۀ اهل سنت تأیید میکند و معتقد است که تأیید یکی و انکار بقیه سبب بدعتگذار دانستن بسیاری از عالمان پرهیزکار خواهد شد.[17] بااینحال، مانند پدرش، پیرو مکتب وحدت وجود خواجه خورد بود و از آن در برابر آرای بحثبرانگیز شیخ احمد سرهندی، که معتقد به وحدت شهود بود، دفاع میکرد.[18] از سوی دیگر، از آموزههای دین پیرایانۀ سرهندی پیروی میکرد، اما بهشدت با آرای دین پیرایانۀ ابن تیمیه، که محمد بن عبدالوهاب تعلیمات او را پذیرفته بود، مخالف بود. اندیشههای محمد بن عبدالوهاب در پایان قرن دوازدهم از طریق حجاج هندی و سایر زائران به هند نفوذ کرده بود و بسیاری از سنّیان هندی از اندیشههای وهابی تأثیر پذیرفته بودند. عبدالعزیز برخی از سخنان ابن تیمیه را «موحش» میداند، مانند تفریط در حق اهلبیت علیهم السلام، نهی از زیارت مرقد پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله، انکار وجود غَوث و قطب و اَبدال و تحقیر صوفیان.[19] عبدالعزیز خود در فتوایی اصل زیارت مرقدها را مجاز اعلام کرده بود، اما گفته بود که تعیین تاریخ مشخص برای زیارت مرقدها بهنحویکه عملاً جمعیت بسیاری با اجرای مراسم گوناگون درزمانی خاص روانۀ قبر یک ولی خدا شوند و آداب خاصی بهجا آوردند و مثلاً خود را بر قبور بیاندازند و دور آن طواف کنند، بدعت است.[20]
شاه عبدالعزیز و تشیع
مهمترین مواجهۀ شاه عبدالعزیز با تشیع در کتاب تحفۀ اثنا عشریه نمایان شده است. عنوان «اثنا عشریه» از آن روست که تألیف آن پس از پایان قرن دوازدهم صورت گرفته است.[21] این کتاب در 1204 کامل شده و با اینکه میرزا نجف خان، حاکم شیعی دهلی، در 1196 درگذشت و غلام قادر سنّی در 1201 کنترل دهلی را به دست گرفت، شاه عبدالعزیز این کتاب را با نام مستعار حافظ غلام حلیم منتشر کرد، که مادّه تاریخ تولدش بود.[22] با توجه به تاریخ تکمیل کتاب و تاریخ درگذشت نجف خان، سخن کسانی که میگویند مؤلّف از ترس نجف خان نام رایج خود را ذکر نکرده است[23] درست نمینماید. پس از انتشار تحفه، شیعیان و دیگر مخالفان عبدالعزیز وی را متهم کردند که کار او صرفاً ترجمۀ فارسی کتاب الصواقع الموبقة (المحرقة) از نصر اللّه کابلی(قرن یازدهم) است.[24] عبدالعزیز در پاسخ به این اعتراض منابع شیعی و سنّی خود را در سه گروه دستهبندی میکند: آنها که در رد یا اثبات خلافت سه خلیفۀ نخستاند؛ آنها که در اثبات یا ردّ امامت و شروط و موانع آناند؛ و آنها که در اثبات یا رد کل مذهب شیعهاند. وی میگوید از همۀ این منابع بهره برده، اما به دلیل باب بندی خوب الصواقع، تحفه را بر همان الگو نوشته و البته فصلهایی نیز بدان افزوده است. بااینحال، میافزاید که اگر دعوی تصنیف این کتاب را داشت آن را به نام مشهور خود منتشر میکرد و به زبان و قلم، آن را فخر خود بهحساب میآورد.[25]
شاه عبدالعزیز[26] میگوید به این دلیل تحفۀ اثنا عشریه را تألیف کرده است که در زمان او، مذهب اثنا عشری به حدی در سرزمین او شیوع یافته است که بهسختی میتوان خانهای را یافت که در آن یک یا دو تن به این مذهب نباشند یا بدان رغبت پیدا نکرده باشند.[27] عبدالعزیز از منابع خود نام نمیبرد و فقط میگوید که خود را ملتزم کرده است که دربارۀ شیعه فقط از کتابهای معتبر ایشان نقل کند.[28] البته از سخن او در کتاب مجموعۀ فتاوی عزیزی[29] چنین برمیآید که منابع شیعی و سنّیای که در دسترس وی بوده، فقط شامل آثار جدلی و ردّیه ای میشده است.[30]
مقصود عبدالعزیز از شیعه در این کتاب همۀ فرقههای شیعه و همۀ انواع فرقههای غالی است. وی هر نوع ادعای کلی یا حکایت جزیی، از پرسشهای کلامی جدّی گرفته تا بهانههای عامیانه و از متون مهم کلامی گرفته تا اشعار یا اقوال غیرقطعی و غیر اجماعی را دستاویز قرار میدهد تا به شکل قاعدهای کلی درآورد و آگاهانه به همۀ کسانی که آنان را زیر عنوان شیعه نام میبرد نسبت دهد.[31] بر اساس همین درهمآمیزی بیپایه نتیجه میگیرد که برخلاف اهل سنت که اختلافشان اجتهادی و در فروع است، شریعت شیعه _که به گفتۀ او غالیان را هم شامل میشود_ با اصل قرآن و احادیث ناسازگار و بنابراین بدعت و برگرفته از ادیان دیگر مانند یهودیت و مسیحیت و مجوس است.[32]
او بدون التفات بهواقع و شواهد تاریخی و حدیثی و نیز مستندات خود شیعیان امامی از منابع موثق و صرفاً بر پایۀ سخنی شایع در میان برخی از اهل سنت، اصل شیعه را به عبد اللّه بن سبأ بازمیگرداند و میگوید اصحاب حضرت علی علیه السلام به سبب رد یا قبول عبد اللّه بن سبأ چهار فرقه شدند: یکی کسانی که از ابن سبا تبعیت نکردند و سخنان حضرت علی علیه السلام دربارۀ تفضیل برخی از صحابۀ پیامبر و ستایش آنها را حمل بر تقیه نکردند و آن حضرت را پس از خلیفۀ سوم، امام بر حق و افضل زمان خود دانستند. اینها شیعیان مخلص و همان پیشوایان اهل سنتاند؛ دیگری شیعیان تفضیلی، که تا حدی گرفتار وسوسۀ ابن سبا شدند و حضرت علی علیه السلام را بر دو خلیفۀ نخست تفضیل دادند؛ سوم، کسانی که از شاگردان متوسط ابن سبا بودند و هر سه خلیفه و همۀ صحابه را غاصب و ظالم دانستند و لعن کردند؛ چهارم، آنها که از خواص یاران ابن سبا بودند و معتقد به الوهیت حضرت علی شدند.[33] جالبتوجه است که عبدالعزیز میگوید فرقۀ نخست نیز در آغاز به شیعه ملقب بود، اما چون غالیان، رافضیان، زیدیان و اسماعیلیان نیز خود را به این نام خواندند، برای پرهیز از التباس، خود را اهل سنت و جماعت معرفی کردند.[34] بااینحال، وی در فتاوای خود[35] میگوید که تفضیل دو خلیفۀ نخست بر حضرت علی فقط در سیاست و امور مملکت است، وگرنه تفضیل حضرت علی در جهاد، قضا، کثرت روایت، هاشمی بودن، همسری حضرت زهرا و تقدم در اسلام آوردن قطعی است.[36]
عبدالعزیز باب دهم کتاب خود را به ردّ مطاعن شیعیان دربارۀ سه خلیفۀ نخست و عایشه و سایر صحابه اختصاص میدهد و ازجمله در تلاش برای توجیه رفتار نادرست برخی صحابه ادعا میکند که نزاع عایشه و طلحه و زبیر با حضرت علی دربارۀ خلافت نبود و به تقدیم و تأخیر در قصاص قاتلان خلیفۀ سوم مربوط میشد.[37] این در حالی است که برپایی جنگ جمل به بهانۀ خونخواهی عثمان، پس از بیعت با امام علی و به دلیل عدم تمکین آن حضرت در برابر خواستههای آن سه تن بود.[38] همچنین با اذعان به حوادث پس از رحلت پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله، ازجمله غصب فدک و منع از آوردن کاغذ و دوات برای پیامبر پیش از رحلت ایشان را «فسق اعتقادی» و «خطای اجتهادی» میداند، نه کفر.[39] سرانجام به نحو شگفتآوری اظهار میکند ده-پانزده طعنی که شیعه برای هر یک از صحابه بر میشمارد، به فرض صحت، برای کسی که ریاست عامه را داشته است عجیب نیست.[40]
عبدالعزیز معتقد است که باورهای متفاوت فرقههای مختلف شیعه مانع از اعلام حکمی واحد برای همۀ آنان میشود؛ اما، بههرحال، به نقل از کتاب فتاوی عالمگیری، ادعا میکند که انکار خلافت خلیفۀ نخست مخالفت با اجماع قطعی و بنابراین کفر، است.[41] همچنین سبّ و لعن خلفا و عایشه و انکار مسلمانی آنها را کفر تلقی میکند.[42] البته وی سرزنش دو خلیفۀ نخست را بدعت نمیداند، اما باور به مجاز و شرعی بودن این کار را بدعت میشمارد.[43]
این نکته نیز درخور ذکر است که شاه عبدالعزیز محبت اهلبیت علیهم السلام را بر همۀ مسلمانان واجب و جزو ارکان ایمان میداند.[44] وی همچنین به تلاشهای اهل سنت بر تألیف آثار گوناگون دربارۀ فضایل اهلبیت علیهم السلام و نقل و روایت مناقب آنها و مقابله با ناصبیها و تحمل رنج و مشقتها در این راه اشاره میکند و معتقد است که بغض اهلبیت علیهم السلام مانع از صحت روایت فرد میشود، هرچند راستگو و درستکار باشد.[45] او تا آنجا پیش میورد که انتساب بغض اهلبیت علیهم السلام به اهل سنت را مانند دعوی اجتماع نقیضین میداند.[46]
وی قاتل حضرت علی را شقیترین افراد مینامد و یزید را پلید میخواند و بدگفتن و بیزاری جستن از مروان را به سبب رفتار او با امام حسین علیه السلام و اهلبیت علیهم السلام، از لوازم ایمان میشمارد.[47] دربارۀ معاویه نیز معتقد است که رفتار او چیزی بیش از خطای اجتهادی و از سر هوای نفسانی و تهمت و تعصب اموی بود ازاینرو، او مرتکب کبیره و یاغی و فاسق بوده است و بد دانستن کردار او واضح و بدگفتن از او صحیح است، اما نباید او را لعن کرد، چراکه از صحابه بوده است.[48]
شاه عبدالعزیز در رسالۀ سرّ الشهادتین، رفتار امام حسن و امام حسین علیه السلام در برابر حاکمان زمانه را تبیین میکند. او خروج امام حسین علیه السلام را به دلیل رهاندن مردم از دست ستمگر میداند.[49] عبدالعزیز هرسال در روز عاشورا در منزل خود مجلس ذکر فضایل امام حسین علیه السلام و مرثیهخوانی برقرار میکرد، که با استقبال انبوه مردم روبهرو میشد.[50] احترام و تکریم او در حق اهلبیت علیهم السلام از رسالهای که در اثبات اعتقاد پدرش به شهادت امام حسین علیه السلام نوشت نیز آشکار است.[51]
شاه عبدالعزیز معتقد است همۀ سلسلههای صوفیۀ اهل سنت به ائمۀ شیعه علیه السلام منتهی میشوند. بنابراین، این امامان پیران همۀ طوایف اهل سنت محسوب میشوند و اهانت به آنها سبب ارتداد از طریقت میگردد. البته رجوع به اهلبیت علیهم السلام و بهره بردن از خوان فیض آنها تنها به بزرگان طریقت اهل سنت منحصر نیست و شامل بزرگان شریعت آنان نیز میشود.[52] او از ولایت تکوینی امامان و مقام ارشاد معنوی و فیض ولایی آنان سخن میگوید و تصریح میکند که در این امور دو خلیفۀ نخست راه ندارند.[53] همچنین مینویسد که وظیفۀ امام اصلاح عالم و از میان بردن فساد است؛ ائمه در زمان خود اهتمام به سلوک و طریقت را، که مهمترین امور بود، خود به عهده گرفتند و کار شریعت را بر عهدۀ یاران خود نهادند.[54]
شاه عبدالعزیز در توضیح معنای صحیح بحث فلسفی-عرفانی اتحاد حق و خلق، به صراحت ازجمله به سخنان خواجهنصیرالدین طوسی و ملاصدرا و به سخنان منتسب به حضرت علی در خطبۀ مشهور به خطبةالبیان اشاره میکند.[55] طرفه اینکه خطبةالبیان در جوامع معتبر حدیثی درج نشده و علمای شیعه آن را به سبب وجود برخی مطالب غالیانه در آن معتبر نشمردهاند.[56] شاه عبدالعزیز تا آنجا پیش میورد که حتی برخی از سخنان غالیانۀ منتسب به حضرت علی علیه السلام را _مانند «انا حیٌّ لا یموت»، «انا باعث من فی القبور»، «انا مقیم القیامة» که در خطبةالبیان آمده است_ توجیه میکند و میگوید این سخنان در حالت سکر و غلبۀ حال گفتهشده، که خاص اولیاء اللّه است.[57] گویا همین اعتقادات شاه عبدالعزیز دربارۀ اهلبیت علیهم السلام زمینۀ گرایش برخی از شاگردان و مریدان وی را به تشیع فراهم آورد یا سبب تألیف آثاری در بزرگداشت امامان شیعه شد.[58]
آرای شاه عبدالعزیز که از سویی با درک صوفیانه از اسلام پیوند دارد و مبتنی بر فهم خاصی از سخنان حضرت علی است و از سوی دیگر، از منظر فردی اهل سنت است که موضعی منتقدانه به تشیع داشته است، طبعاً با نقدهای فراوانی از سوی عالمان شیعه مواجه شده است.[59]
شاه عبدالعزیز و انگلیسیها
شاه عبدالعزیز در آغاز، همچون شاه ولیالله، چندان نگران حضور انگلیسیها بهواسطۀ کمپانی هند شرقی در هند نبود. او بیشتر نگران تهاجم سیکها بود و درنهایت ناگزیر شد در حدود 1187 به مرادآباد مهاجرت کند. البته دو سال بعد که نجف خان آرامش را به دهلی بازگرداند، وی به دهلی بازگشت.[60]
افسران انگلیسی ظاهراً مناسبات خوبی با عبدالعزیز داشتند. آنان اغلب او را ملاقات میکردند و اگر لازم بود او را یاری میدادند و حتی یکی از آنها مدتی شاگرد وی بود. مقامات انگلیسی از هیچ اقدامی برای جلب حمایت عبدالعزیز دریغ نمیکردند. بااینحال، رفتار عبدالعزیز با آنها رسمی و اداری بود.[61] رفتار اولیۀ مسالمتآمیز عبدالعزیز با انگلیسیها را اینگونه توجیه کردهاند که او آنها را نیرویی گذرا در هند نمیدانست که بهراحتی ازآنجا بروند، یا اینکه تندی و خشونتورزی با آنها را بیحاصل میدید. ضمن اینکه هنوز در زمان عبدالعزیز مشاجرات مذهبیِ مبلّغان مسیحی و منازعات آنان در برابر اسلام شکل نگرفته بود و فعالیت کمپانی هند شرقی نیز بهقصد استحکام پایههای سیاسی و گسترش تجارت بود، نه گسترش دین و فرهنگ مسیحی. چندین عالم مسلمان در کمپانی هند شرقی فعالیت میکردند و حتی عبدالعزیز به داماد خود، مولوی عبد الحی، اجازه داد که بهعنوان مفتی در آنجا فعالیت کند.[62] احتمالاً او سیاست مقاومت نظامی و مخالفت با انگلیسیها را در آن شرایط به مصلحت نمیدید و بنابراین، باید طوری رفتار میکرد که از سوی انگلیسیها متهم به دشمنی نشود تا بتواند پیام خود را برساند.[63]
بااینحال، پس از 1218ق/1803م دیگر عملاً قدرت از دست مسلمانان خارجشده بود و با تصرف دهلی به دست انگلیسیها، شاه عبدالعزیز فتوای مشهور خود را داد و مناطق شمالی هند را که تحت حاکمیت انگلیسیها بود دارالحرب اعلام کرد. وی به این دلیل آنجا را دارالحرب اعلام کرده که دیگر حکم امام مسلمین جاری نبود و در مقابل، حکم حاکمان مسیحی در امور کشور، ازجمله مالیاتها و مجازاتها، معیار قرار گرفته بود و بدون رضایت آنها رفتوآمد ممکن نبود، هرچند آنها مانع اجرای برخی احکام اسلامی، مانند نماز جمعه و اعلان اذان و ذبح شرعی، نمیشدند.[64]
مقصود شاه عبدالعزیز از فتوای اعلام دارالحرب، حکم به هجرت مسلمانان نبود. به نظر وی،[65] هجرت از دار الحرب فقط زمانی ضروری است که حاکمان کافر اجازۀ اظهار اسلام و برگزاری روزه و نماز جمعه به مسلمانان ندهند. درواقع، عبدالعزیز با فتوای خود در مقام مراقبت و حفاظت از جامعۀ مسلمان هند در وضع سیطرۀ انگلیسیها بود. پرسشهایی که از عبدالعزیز دراینباره میشد نیز نشان میدهد پرسشگران در پی دانستن حکم شرعی نحوۀ معاملات روزانۀ خود در دارالحرب بودهاند.[66] این نکته نیز درخور توجه است که شاه عبدالعزیز در صورت رعایت موازین شرعی و داشتن نیت صحیح، مانعی برای آموختن زبان انگلیسی، همغذا شدن با انگلیسیها، پوشیدن لباس شبیه به آنها، کار برای انگلیسیها و معامله با آنها نمیدید.[67] بااینحال، برخی از شاگردان شاه عبدالعزیز، ازجمله سید احمد شهید بریلوی، رویکرد محققانه و عملگرایانۀ وی را کنار نهادند؛ آنها اندیشههای جهادی را پروراندند وی در پی مقابلۀ همهجانبه با سیکها و انگلیسیها برآمدند.[68] از سوی دیگر، جهتگیری عملگرایانۀ شاه عبدالعزیز بعدها الگویی برای کسانی همچون سید احمدخان در رهبری نهضتهای اصلاحی اسلامیشد.[69]
منابع
- آزاد کشمیری، محمدعلی بن صادق، نجوم السماء فی تراجم العلماء، قم: بینا 1394ش؛
- تهرانی، آقا بزرگ، الذریعه.
- تیمی ترهتی، محمدمحسن بن یحیی، الیانع الجنی من اسانید الشیخ عبد الغنی، عَمّان: چاپ ولی الدین تقی الدین ندوی، 1437ق/ 2016م.
- ثبوت، اکبر، فیلسوف شیرازی در هند، تهران: بینا 1380ش.
- ثبوت، اکبر، مدارس اسلامی هند در طول تاریخ و جایگاه فرهنگ ایران در آنها، دهلی نو: بینا، 1375 ش.
- حسنی لکهنوی، عبد الحی، نزهة الخواطر و بهجة المسامع و النواظر، ج 7، حیدرآباد: دکن، 1378ق/ 1959م.
- رحمان علی، تحفة الفضلاء فی تراجم الکُمَلاء: تذکرۀ علمای هند، قم: چاپ یوسف بیگ بابا پور، 1391 ش.
- دهلوی، شاه عبدالعزیز، تحفۀ اثنا عشریه، پاکستان: 1396
- دهلوی، شاه عبدالعزیز، عجالۀ نافعه، لاهور [بی تا.].
- دهلوی، شاه عبدالعزیز، مجموعۀ فتاوی عزیزی، چاپ سنگی دهلی، 1311 – 1314.
- طباطبایی، عبدالعزیز، «موقف الشیعة من هجمات الخصوم و خلاصة عن کتاب عبقاتالأنوار»، تراثنا، سال 2، ش 1، محرّم 1407ق.
- کتّانی، محمد عبد الحی، فهرس الفهارس و الاثبات، بیروت: چاپ احسان عباس، 1402ق.
- مجلسی، بحار الانوار
- مشار، خانبابا، مؤلّفین کتب چاپی فارسی و عربی، تهران: بینا، 1344 ش؛
- EI, s.v. “Abd al-Aziz al-Dihlawī” (by Sh. Inayatullah);
- hardy, The Muslims of British India, Cambridge 1972.
- Muhammad Ishaq, India’s contribution to the study of hadith Literature, [Dacca] 1955;
- Muhammad Khalid Masud, “The world of Shah ‘Abd al-Aziz 1746-1824”, in Perspectives of mutual encounters in South Asia history 1760-1860, ed. Jamal Malik, Leiden: Brill, 2000;
- Barbara Daly metcalf, Islamic revival in British India: Deoband, 1860- 1900 princeton, N . J . 1982 ;
- Mushir – ul – haq , ” shah Abd al-Azīz al-Dihlawi and his times”, Hamdard Islamicus, vol. 7, no. 1 (spring 1984)
- Saiyid Athar Abbas Rizvi, Shah Abd al-Aziz: puritanism, sectarian, polemics and jihad, Canberra 1982:
- Charles Ambrose Storey, Persian literature a bio-bibliographical survey, vol.1, pt.1, London 1970
- Zubaid Ahmad, The contribution of Indo-Pakistan to Arabic literature from antion time to 1857, Lahore1968.
[1]. دانشنامه جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران: بنیاد دایرة المعارف اسلامی، چاپ اول، 1397، ج 26، ص 488- 493، مدخل «شاه عبدالعزیز دهلوی»، حسین خندق آبادی.
[2]. دهلوی، عجالۀ نافعه، دهلوی، ص 22؛ حسنی لکهنوی، نزهة الخواطر و بهجة المسامع و النواظر، ج 7، ص 268- 269؛ مشیرالحق، شاه عبدالعزیز دهلوی و زمانه او، ص62؛ رضوی، شاه عبدالعزیز: خلوصگرایی، فرقهگرایی، جدال وجهاد، ص 75- 77.
[3]. تیمی ترهتی، الیانع الجنیمن اسانید الشیخ عبد الغنی، ص 149؛ کتّانی، فهرس الفهارس و الاثبات، ج 3، فهرس الاعلام، ذیل «عبد العزیز بن ولیالله الدهلوی»؛ محمد اسحاق، سهم هند درمطالعه ادبیات حدیثی، ص 179- 181؛ مشیرالحق، شاه عبدالعزیز دهلوی و زمانه او، ص 63؛ ثبوت، فیلسوف شیرازی در هند، ص53و 57- 58.
[4]. حسنی لکهنوی، نزهة الخواطر و بهجة المسامع و النواظر، ج 7، ص 271- 272؛ رحمان علی، ص 153؛ ثبوت، فیلسوف شیرازی در هند، ص 64- 65؛ مشیرالحق، شاه عبدالعزیز دهلوی و زمانه او، ص 90، یادداشت 42؛ رضوی، شاه عبدالعزیز: خلوصگرایی، فرقهگرایی، جدال وجهاد، ص 93.
[5]. رضوی، شاه عبدالعزیز: خلوصگرایی، فرقهگرایی، جدال وجهاد، ص 78، 93- 94؛ برای نام سایر شاگردان مهم وی ر.ک: تیمی ترهتی، الیانع الجنیمن اسانید الشیخ عبد الغنی، ص 143- 148؛ حسنی لکهنوی، نزهة الخواطر و بهجة المسامع و النواظر، ج 7، ص 269؛ رضوی، شاه عبدالعزیز: خلوصگرایی، فرقهگرایی، جدال وجهاد، ص 95- 98.
[6]. حسنی لکهنوی، نزهة الخواطر و بهجة المسامع و النواظر، ج 7، ص 270- 271، 275- 276؛ رضوی، شاه عبدالعزیز: خلوصگرایی، فرقهگرایی، جدال وجهاد، ص 94.
[7]. ر.ک: ادامه مقاله.
[8]. برای آشنایی با آثارجدلی پیش از تحفه و پاسخ علمای شیعه به آن و ادامۀ این جدال ر.ک: رضوی، شاه عبدالعزیز: خلوصگرایی، فرقهگرایی، جدال وجهاد، ص 249- 256، 356- 470؛ نیز ر.ک: طباطبائی، «موقف الشیعةمن هجمات الخصوم و خلاصة عن کتاب عبقاتالأنوار»، تراثنا، سال 2، ش 1، ص 42- 52.
[9]. دربارۀ این آثار، چاپها و ترجمه های آنها ر.ک: حسنی لکهنوی، نزهة الخواطر و بهجة المسامع و النواظر، ج 7، ص 273- 274؛ رضوی، شاه عبدالعزیز: خلوصگرایی، فرقهگرایی، جدال وجهاد، ص 98- 100، 105- 108؛ زبید احمد، سهم هند و پاکستان در ادبیات عرب، ص 111، 307، 367، 389، 417، 450، 468، 475، 483؛ استوری، ادبیات فارسی؛ بررسی زیست- کتابشناسی، ج 1، بخش 1، ص 21؛ خان بابا مشار، مؤلفین کتب چاپی فارسی و عربی، ج 3، ستون 862- 863؛ د. اسلام، چاپ دوم، ذیل «عبد العزیز دهلوی».
[10]. ر.ک: رضوی، شاه عبدالعزیز: خلوصگرایی، فرقهگرایی، جدال وجهاد، ص 104.
[11]. ر.ک: همان، ص 108- 113.
[12]. ر.ک: دهلوی، مجموعۀ فتاوی عزیزی، ج 1، ص 140- 141.
[13]. ر.ک: رضوی، شاه عبدالعزیز: خلوصگرایی، فرقهگرایی، جدال وجهاد، ص 122- 124، نیز ر.ک: ص 111، 115.
[14]. ر.ک: دهلوی، عجالۀ نافعه، ص 3.
[15]. ر.ک: دهلوی، مجموعۀ فتاوی عزیزی، ج 1، ص 173- 176.
[16]. رضوی، شاه عبدالعزیز: خلوصگرایی، فرقهگرایی، جدال وجهاد، ص 129.
[17]. ر.ک: دهلوی، مجموعۀ فتاوی عزیزی، ج 1، ص 55، ج 2، ص 101.
[18]. ر.ک: همان، ج 1، ص 96، 131؛ رضوی، شاه عبدالعزیز: خلوصگرایی، فرقهگرایی، جدال وجهاد، ص 151.
[19]. ر.ک: دهلوی، مجموعۀ فتاوی عزیزی، ج 2، ص 77- 78؛ رضوی، شاه عبدالعزیز: خلوصگرایی، فرقهگرایی، جدال وجهاد، ص 190.
[20]. ر.ک: دهلوی، مجموعۀ فتاوی عزیزی، ج 1، ص 34- 36، 40، 72- 75، 94- 95، 99، 186، ج 2، ص 103- 108.
[21]. ر.ک: همو، تحفه اثنا عشریه، ص 2
[22]. ر.ک: همان، ص 2؛ رضوی، شاه عبدالعزیز: خلوصگرایی، فرقهگرایی، جدال وجهاد، ص 98، 256.
[23]. برای نمونه ر.ک: آزاد کشمیری، نجوم السماء فی تراجم العلماء، ص353؛ آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج 10، ص 190.
[24]. برای نمونه ر.ک: همانجاها؛ آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج 4، ص 435، همچنین از کتابی با عنوان التمییز بین صواقع الکابلی و تحفة عبد العزیز نام میبرد که یکی از علمای شیعۀ هند در این باره نوشته است.
[25]. ر.ک: دهلوی، مجموعۀ فتاوی عزیزی، ج 1، ص 136- 138.
[26]. همو، تحفه اثنا عشریه، همانجاها.
[27]. نیز ر.ک: رضوی، شاه عبدالعزیز: خلوصگرایی، فرقهگرایی، جدال وجهاد، ص 93، که ازقول عبد العزیز نقل میکند که وی صدها هندو را به اسلام در آورده بود، اما در سنّی کردن شیعیان چندان موفق نبود.
[28]. ر.ک: تحفه اثنا عشریه، همانجا.
[29]. دهلوی، مجموعۀ فتاوی عزیزی، ج 1، ص 137.
[30]. رضوی، شاه عبدالعزیز: خلوصگرایی، فرقهگرایی، جدال وجهاد، ص 259.
[31]. ر.ک: دهلوی، تحفه اثنا عشریه، ص 142.
[32]. ر.ک: همان، ص 104، 246، 383.
[33]. همان، ص 3- 5.
[34]. همان، ص 11.
[35]. دهلوی، مجموعۀ فتاوی عزیزی، ج 1، ص 192.
[36]. نیز ر.ک: همان، ج 1، ص 193؛ دربارۀ اصطلاح شیعه و کاربرد آن برای باورمندان به امامت منصوص وجانشینی بلا فصل حضرت علی علیه السلام ر.ک: شیعه.
[37]. تحفه اثنا عشریه، همانجا.
[38]. ر.ک: «جمل»، «جنگ».
[39]. همان، ص 389.
[41]. دربارۀ چگونگی شکل گیری خلافت پس از پیامبر اکرم ر.ک: «خلافت»؛ «سقیقۀ بنی ساعده».
[42]. ر.ک: دهلوی، مجموعۀ فتاوی عزیزی، ج 1، ص 191- 192.
[43]. ر.ک: رضوی، شاه عبدالعزیز: خلوصگرایی، فرقهگرایی، جدال وجهاد، ص 204- 208؛ نیز ر.ک: دهلوی، مجموعۀ فتاوی عزیزی، ج 1، ص 102- 103، که طعن صحابه را تا وقتی نفاق و ارتداد آنها به طورقطعی ثابت نشده روا نمی داند، اما نقل حدیثی را که متضمن نوعی طعن در حق بعضی از صحابه باشد بی اشکال می داند.
[44]. ر.ک: دهلوی، تحفه اثنا عشریه، ص 41، 355؛ همو، مجموعۀ فتاوی عزیزی، ج 1، ص 105.
[45]. ر.ک: دهلوی، تحفه اثنا عشریه، ص 41، 65.
[46]. ر.ک: همان، ص 357.
[47]. ر.ک: دهلوی، مجموعۀ فتاوی عزیزی، ج 1، ص 193، 105- 106؛ همو، تحفه اثنا عشریه، ص 6، 65، 357.
[48]. دهلوی، مجموعۀ فتاوی عزیزی، ج 1، ص 193- 194؛ برای ارزیابی این قول ر.ک: «صحابه».
[49]. دهلوی، مجموعۀ فتاوی عزیزی، ج 1، ص 22.
[50]. ر.ک: همان، ج 1، ص 110- 111.
[51]. دربارۀ علت نگارش این رساله ر.ک: رضوی، شاه عبدالعزیز: خلوصگرایی، فرقهگرایی، جدال وجهاد، ص 83- 84.
[52]. دهلوی، تحفه اثنا عشریه، ص 356- 357.
[53]. همان، ص 214؛ نیز ر.ک: ثبوت، فیلسوف شیرازی در هند، ص 166- 167.
[54]. دهلوی، تحفه اثنا عشریه، ص 72- 73؛ دربارۀمفهوم امامت و دایرۀ شمول آن ر.ک: «امامت».
[55]. همان، ص 228.
[56]. ر.ک: مجلسی، بحارالأنوار، ج 25، ص؛ 347؛ نیز ر.ک: ثبوت، فیلسوف شیرازی در هند، ص 151- 163؛ برای موارد دیگری از تأثیرپذیری ازملا صدرا ر.ک: همان ص 163- 166.
[57]. تحفه اثنا عشریه، ص 4.
[58]. ثبوت، فیلسوف شیرازی در هند، ص 167- 168، 201- 202؛ رضوی، شاه عبدالعزیز: خلوصگرایی، فرقهگرایی، جدال وجهاد، ص 93.
[59]. برای معرفی این نقدها ر.ک: عبدالعزیز طباطبائی، «موقف الشیعة من هجمات الخصوم و خلاصة عن کتاب عبقاتالأنوار»، ص 32- 61؛ نیز ر.ک: عبقاتالأنوار.
[60]. ر.ک: رضوی، شاه عبدالعزیز: خلوصگرایی، فرقهگرایی، جدال وجهاد، ص 79- 81.
[61].مشیر الحق، شاه عبدالعزیز دهلوی و زمانه او، ص 67- 68؛ رضوی، شاه عبدالعزیز: خلوصگرایی، فرقهگرایی، جدال وجهاد، ص 84- 92؛ خالدمسعود، جهان ازمنظر برخوردهای متقابل در تاریخ جنوب آسیا، ص 305.
[62]. دهلوی، مجموعۀ فتاوی عزیزی، ج 1، ص 91- 92.
[63].مشیرالحق، شاه عبدالعزیز دهلوی و زمانه او، ص 68- 69.
[64]. دهلوی، مجموعۀ فتاوی عزیزی، ج 1، ص 17، 33، 115- 116، 163؛ برای شرحی از نحوۀ دخالت انگلیسیها در امور ر.ک: هاردی، مسلمانان هند، ص 31- 51.
[65]. دهلوی، مجموعۀ فتاوی عزیزی، ج 1، ص 52.
[66]. رضوی، شاه عبدالعزیز: خلوصگرایی، فرقهگرایی، جدال وجهاد، ص 237، نیز ر.ک: ص 522- 523؛مشیرالحق، شاه عبدالعزیز دهلوی و زمانه او، ص 80- 81، 85- 87؛ متکاف، ص 52؛ خالدمسعود، جهان ازمنظر برخوردهای متقابل در تاریخ جنوب آسیا، ص 298، 307- 314.
[67]. دهلوی، مجموعۀ فتاوی عزیزی، ج 1، ص 28، 110، 114- 115، 195- 196، ج 2، ص 117، 119.
[68]. ر.ک: هاردی، مسلمانان هند، ص 50- 60، «بریلوی»، «سید احمد شهید».
[69]. رضوی، شاه عبدالعزیز: خلوصگرایی، فرقهگرایی، جدال وجهاد، ص 579.
برای دریافت فایل اینجا کلیک کنید: