علامه میرحامد حسین در کتاب علامه میر حامد‌حسن نیشابوری

چکیده: پس از سی سال برای اولین مرتبه قسمت مصنفات خاندان عبقات در کتاب‌خانه ناصریه گشوده شد. اطاقی که هنوز وسایل علامه حامدحسین و فرزندش ناصرحسین در گوشه­ای از آن در زیر خاک‌ها پنهان گشته و اطاقی که عبقات و دیگر تألیفات و تصنیفات آل عبقات در آن نوشته شده و همان جایی که علامه حامدحسین در آخرین دقائق حیاتش وصیت کرد که مرا به کتاب‌خانه نزد کتاب‌ها و تألیفاتم ببرید تا آخرین دم با نوشته‌‌هایم باشم.

هرکس بخواهد اطلاع از چگونگی حدیث غدیر پیدا کند باید رجوع کند به کتاب عبقات‌الأنوار سید بزرگوار حامدحسین هندی که چهار جلد بزرگ در حدیث غدیر تصنیف کرده و چنین کتابی تا کنون نوشته نشده. و عبقات‌الأنوار در امامت ازقراری که شنیده شده سی جلد است و آنچه که ما دیدیم هفت و هشت جلد است و در ایران شاید تا پانزده جلد آن پیدا شود… و ما ملت شیعه در خواب هستیم تا آن وقت که یک چنین گنج پرقیمت و گران‌بهایی از دست برود. و اکنون قریب دو سال است که به ملت شیعه راجع به تجدید طبع این کتاب پیشنهاد شده و به خونسردی تلقی شده است. با این وصف با خواست خدا جلد غدیر در تحت طبع است، لکن بر علمای شیعه بالخصوص و دیگر طبقات لازم است که این کتاب بزرگ را که بزرگ‌ترین حجت مذهب است نگذارند از بین برود و به طبع آن اقدام کنند.[1]

کلید واژه

علامه میرحامد حسین – خاندان – پادشاهان – تفرقه_شیعیان – اساتید – شاگرد – فرزندان – تالیفات

پیشگفتار

یازده سال قبل برای اوّلین بار به هند سفر کردم و چون با زبان و فرهنگ و جامعه هند آشنا نبودم لذا با سختی‌ها و مشکلات زیادی در مرحلۀ اوّل مواجه گشتم. مدت یک سال در شهر بمبئی اقامت کردم و در این ایّام از محضر پرفیض مرحوم حاج شیخ محمدجواد نجل مرحوم آیت‌الله شیخ محمدحسن نجفی کاشانی استفاده نمودم. تا اینکه در یکی از نشست‌‌های آل اندیا شیعه کنفرانس در بمبئی با مرحوم طاهر جرولی که در آن سال به عنوان ریاست آل‌ اندیا شیعه کنفرانس انتخاب گردیده بود، آشنا شدم. و ایشان به بنده توصیه نمودند که همراهشان به لکهنو بروم و بنده هم بدون هیچ‌گونه تأملی پذیرفته، عازم لکهنو شدم. مرحوم طاهر جرولی در آن ایّام رییس هیئت مدیرۀ شیعه کالج، یکی از بزرگ‌ترین دانشکده‌‌های لکهنو بود و بنده به آسانی توانستم در این دانشکده پذیرش بگیرم، و این امر باعث گردید که لکهنو را برای اقامت انتخاب نمایم. در لکهنو با مرحوم سیّد علی رضوی مدیر مدرسۀ سلطان‌المدارس و جامعۀ سلطانیه آشنا شدم و به مدرسه سلطانیه رفت و آمد داشتم. تا آنکه پس از فوت مرحوم سیّد محمدصالح رضوی، داماد و برادرزاده مرحوم سیّد علی، به امر ایشان در جامعۀ سلطانیه مشغول به تدریس علوم دینی گردیدم. و روزهایی از هفته را از محضر عالم زاهد حجة الاسلام سیّد وصی‌محمد مدیر مدرسة‌الواعظین استفاده نمودم. شاید مدتی کمتر از یک سال از اقامتم در لکهنو نمی‌گذشت که پی به آثار و گنجینه‌‌های پرارزش و ذخائر معنوی و فراموش شده در این شهر بردم و از این پس همراه با تدریس در جامعه سلطانیه، بیشتر اوقاتم را صرف بررسی کتاب‌خانه‌های این شهر نمودم. امّا چون یک دانشجو بودم قدرت هیچ‌گونه اقدامی برای سامان بخشیدن به وضع نابسامان کتاب‌خانه‌‌های بزرگ و ذخیره‌‌های پرارزش این شهر را نداشتم. و این در حالی بود که به چشم می‌دیدم که چگونه آثار پرارزش علما و بزرگان اسلامی به علت فقر مادّی و معنوی حاکم بر اجتماع تشیّع در این منطقه، از بین می‌رود. تا آنکه پس از هشت سال به ایران بازگشتم و در وزارت‌خانه‌ای مشغول به کار شدم، امّا دلم آرام نگرفت و هر گاه وضعیت کتاب‌خانه‌‌های اسلامی را به یاد می‌آوردم صبر و قرار از من گرفته می‌شد. و پس از یک‌سال بر آن شدم که دوباره با تحمل همه مصائب و مشکلات برای نجات کتاب‌خانه‌‌های اسلامی، به هند بازگردم و این بار به توصیه یکی از دوستان از طریق وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به دهلی آمدم. در این ایّام وزارت ارشاد در فکر تأسیس مرکز تحقیقات فارسی در هند بود و من هم که برای این کار به هند آمده بودم، در خدمت یکی از اساتید که برای بررسی و تأسیس مرکز تحقیقات به هند اعزام گردیده بود درآمدم. و در وحله اوّل توجه ایشان را به کتاب‌خانه‌‌های لکهنو مبذول داشتم و حاصل رفت و آمدها و جدّ و جهدها به صورت دو کتاب فهرست نسخ خطّی عربی و فارسی دارالعلوم ندوة‌العلماء حاوی معرفی در حدود 5 هزار نسخه خطّی درآمد. همچنین با همت اساتید هندی و دانشجویان ایرانی فهرست بسیاری از کتاب‌خانه‌ها و موسسات اسلامی هند تهیه و تنظیم گردید و فهرست کتاب‌خانه‌‌های دیگر لکهنو چون کتاب‌خانه ممتاز‌العلماء سید تقی، کتاب‌خانۀ مدرسه و جامعۀ سلطانیه، مقداری از فهرست کتب خطی کتاب‌خانه ناصریه آل عبقات، و فهرست کتاب‌خانۀ مدرسه الواعظین ترتیب و تنظیم گردید. و به بعضی از کتاب‌خانه‌ها چون کتاب‌خانۀ مدرسة‌الواعظین و کتاب‌خانۀ ممتاز‌العلماء که از نفیس‌ترین کتاب‌خانه‌‌های شیعه در هند می‌باشد و به صورت مخروبه‌ای درآمده بود، کمک مالی شد تا بتوانند کتاب‌هایی که در صندوق‌های چوبی موریانه خورده بر روی هم انباشته گردیده بود را درقفسه‌‌های آهنی جای دهند. فهرست کتاب‌خانه راجه محمودآباد پس از ترتیب و تنظیم با همکاری اساتید زبان فارسی در هند از طرف مرکز تحقیقات فارسی در هند به چاپ رسید و در ابتدای این فهرست به کتاب‌خانه‌‌های بزرگ شهر لکهنو اشاره گردید.

مقارن همین ایام تمام سعی بر آن بود که به هر ترتیب ممکن به کتاب‌خانۀ آل عبقات راه یابیم و به ترتیب و تنظیم فهرست نسخ خطی آن بپردازیم. در آن ایام مرحوم طاهر جرولی در کتاب‌خانه زندگی می‌کرد و با ایشان در این زمینه صحبت شد و ایشان پذیرفتند و فرمودند که اجازۀ متولی منتظم کتاب‌خانه آقای سید ناصر‌سعید عبقاتی، برای تهیه و تنظیم فهرست‌ها لازم است. و ایشان که بر خلاف اسلاف و بزرگان خود هیچ‌گونه علاقه‌ای به علم و دانش ندارند با دریافت مبلغی زیاد حاضر به باز کردن قفل‌هایی گردیدند، که پس از مرحوم سید محمدسعید تا آن‌ روز باز نگردیده بود. کار فهرست‌برداری در کتاب‌خانه شروع گردید و پس از یک ماه به علت فوت مرحوم طاهر جرولی در ایران، کار در کتاب‌خانه تعطیل گردید و پس از آن هم به بهانه‌‌های مختلف و مسائل دیگر کتاب‌خانه برای همیشه بسته شد.

سال‌هایی پرمشقت در لکهنو،این ثمره را برای من داشت که تا اندازه ای بتوانم به بررسی وضعیت مسلمانان این شهر به خصوص شیعیان بپردازم و به فکر آن باشم تا با تلاشی بیشتر وضعیت فعلی شیعیان این منطقه را همراه با ذکر تاریخ پرشکوه تشیّع در شمال هند …لذا همیشه درصدد جمع مدارک و منابع در این زمینه بودم.

از محضر حجه الاسلام سعادت‌حسین خان که از شاگردان مرحوم ناصرحسین و از هم‌درسان مرحوم محمدسعید بودند استفاده نمودم و ایشان کتابی درباره شرح حال و خدمات علمی مرحوم ناصرحسین به نام ضیاءالعین در شرح حال ناصرحسین تألیف نموده بودند و نسخه‌ای از این کتاب را به من دادند، بنده درصدد بودم که این کتاب را ترتیبی دوباره دهم. لذا مقدمه‌ای درباره تاریخ تشیّع در هند بر آن افزودم، اما بعضی از دوستان توصیه کردند که این مقدمه را شرح و بسطی بیشتر دهم تا به صورت کتابی مستقل درآید. و همان مقدمه با شرحی بیشتر به صورت کتاب تحلیلی بر تاریخ تشیّع در هند درآمد. همچنین از منابع و مدارکی که در طول چند سال جمع‌آوری نموده بودم و با استفاده از کتاب ضیاءالعین کتاب حاضر را ترتیب دادم و برای آنکه خواننده با فعالیت‌‌های علمای گمنام شیعه در این خطه آشنا گردد، پس از ذکر تاریخ مختصر شاهان اوده به شرح حال اساتید و علمای بزرگ شیعه که مرحوم علامه مفتی محمدقلی و علامه حامدحسین و خاندان عبقات از محضر ایشان کسب فیض نموده بودند پرداختم. در ضمن ترتیب این کتاب، به نامه‌‌های زیادی که از نجف و ایران به علمای هند نوشته شده و جوابات این نامه‌ها به خصوص نامه‌‌های مرحوم شیخ محمدحسن صاحب جواهر و سید مهدی طباطبایی و میرزای شیرازی و حاج میرزا حسین نوری و مراجع و آیات عظام دیگر، برخورد کردم، و به بعضی از آنها در این مجموعه اشاره نمودم. اما چون نقل همه آنها در یک کتاب ممکن نبود، لذا کلیه نامه‌ها و مکاتبات را نظر به اهمیت تاریخی و علمی آن‌ها در مجموع‌های دیگر ترتیب دادم.

درباره شرح حال و خدمات علمی خاندان عبقات، آنچه را که یقین به آنها داشتم نقل نمودم. و بیشتر به تألیفات و تصنیفات این خاندان اشاره نمودم لذا بیشتر مطالب این قسمت از اسناد و مدارک موجود در کتاب‌خانۀ ناصریه که طعمۀ موریانه‌ها می‌باشد، جمع‌آوری گردید. و شاید کسانی که سال‌ها بعد از این کتاب‌خانه دیدن کنند نتوانند به بخش زیادی از این اسناد دست یابند و جز خاکستر باقیمانده از خدمات این خاندان بزرگ به عالم اسلام را در قفسه‌‌های پوسیده و موریانه خورده پیدا نکنند. پس از سی سال برای اولین مرتبه قسمت مصنفات خاندان عبقات در کتاب‌خانه ناصریه گشوده شد. اطاقی که هنوز وسایل علامه حامدحسین و فرزندش ناصرحسین در گوشه­ای از آن در زیر خاک‌ها پنهان گشته و اطاقی که عبقات و دیگر تألیفات و تصنیفات آل عبقات در آن نوشته شده و همان جایی که علامه حامدحسین در آخرین دقائق حیاتش وصیت کرد که مرا به کتاب‌خانه نزد کتاب‌ها و تألیفاتم ببرید تا آخرین دم با نوشته‌‌هایم باشم. و من آن زیلو و بستر را از میان انبوه خاک‌ها بیرون کشیدم و با حسرت و اندوه، گرد و غبار از آن زدوده وقلمی را که علامه حامدحسین با آن عبقات را نوشته بود را با اشک دیده شست‌وشو دادم. و دوات خشک شده و تار گرفته آن تنها چیزی بود که توجه من را به خود جلب کرد که صاحب قلم رفت و دیگر ماجرای عبقات در تاریخ تکرار نخواهد شد. آری اطاقی که عبقات بزرگ‌ترین حجت شیعه در آن نوشته شده و تا کنون در آن اطاق قرار دارد و هر لحظه فضای آن با قال النبی صلّی الله علیه وآله وقال الصادق علیه السلام معطر بوده، خاموش و گرد گرفته و در و دیوار شکسته آن حکایت از غربت و مظلومیت تشیّع دارد. آری هنوز بسیاری از مجلدات عبقات به چاپ نرسیده و تألیفات خاندان عبقات همچنان در این اطاق غریب و ناشناخته باقی مانده است. همان شب پس از بازگشت از کتاب‌خانه بر سر تربت علامه حامدحسین رفتم، قبری شکستۀ در بیرون از حسینیه غفران‌مآب است که با این عبارت از قبر دیگر شناخته می‌شود: «صاحب عبقات».

آن شب با او خیلی درد دل گفتم و از روح بزرگ وی استمداد جستم که مرا در راه معرفی علمای بزرگ و گمنام هند، که عمر شریف خود را در راه نشر علوم آل محمد صرف نمودند، یاری کند. و تا آنجا که ممکن بود کوشش کردم تا این خدمت را انجام دهم و می‌دانم و خود معتقدم که در این کار نواقص و اشتباهات زیادی وجود دارد، اما چون به هرحال مجموعه‌ای از مطالب کمیاب و منحصر به یک نسخه بود اقدام به ترتیب و تنظیم آن نمودم و از خوانندگان و صاحب‌نظران تقاضا دارم که اشتباهات و نقایص این کتاب را تذکر دهند به امید آنکه در پی اصلاح آن باشم.[2]

پادشاهان اوده

هم‌زمان با زوال قدرت سلاطین تیموریان در دهلی، حکومتی نو بر ویرانۀ سلطنت‌ آنان در ایالت «اوده» بنیان گذاشته شد. بانی این حکومت سیّد محمدامین معروف به سعادت خان برهان الملک است. وی از سادات اصیل نیشابور بود، جدش ملقب به میرشمس‌الدّین از نجف اشرف به نیشابور مهاجرت کرده و سال‌ها به عنوان قاضی در این شهر به حلّ و فتق امور مسلمین در مسند قضا انجام وظیفه می‌نمود. از میر شمس‌الدّین فرزندانی چند باقی ماند که از جمله ایشان سیّد محمدجعفر فرزند ارشد و معروف وی است. سیّد محمدجعفر دارای دو فرزند به نام‌های میرمحمد‌نصیر و میرمحمد یوسف گردید. میرمحمد‌نصیر با دختر یکی از امیران نیشابور وصلت کرد و ثمرۀ این ازدواج، دو فرزند به نام‌های میرمحمدباقر و میر محمدامین بانی حکومت اوده در هند شد.

پس از انقراض حکومت صفویه در ایران، میر محمدنصیر در سال 1119 هـ/ 1707م راهی هند گردید. در این ایام بهادرشاه، پادشاه هند بود، میر محمدنصیر پس از ورود به هند شهر «پتنا» را برای اقامت انتخاب کرد و در آنجا ساکن گردید، و پس از چندی میر محمدامین در سال 1120هـ/ 1708م برای ملاقات پدر از نیشابور به هند آمد، وی پس از دیدار با پدر، روانۀ دهلی گردید و در دهلی به خدمت یکی از امیران درآمد در زمانی کمتر از یک‌سال خدمت به علت اختلاف از کار خود استعفا داد.

میر محمدامین معروف به سعادت خان، جوانی پرشور با نبوغ و امین بود و پس مدتی کوتاه توسط یکی از بزرگان به دربار فرخ سیر که در آن ایام حکومت دهلی را در دست داشت معرفی گردید، و از سال 1124ق/ 1712م تا 1129ق/ 1719م در دربار فرخ سیر بود. محمدامین به علت لیاقت و کاردانی در سال 1730ق به عنوان فرماندار اکبرآباد «آگره» منصوب گردید امّا میر محمدامین خود به آگره نرفت و نمایند‌ه‌ای از طرف وی امور آگره را به‌ عهده داشت و وی نزد شاه ماند. مقارن با ایام فرمانداری میر محمدامین بر آگره گروهی در ایالت اوده سر به شورش برداشته و محمدشاه که در آن زمان سلطنت دهلی را به دست داشت، وی را برای سرکوبی مخالفان با لقب برهان الملک به آن ایالت فرستاد.

میر محمدامین پس از سرکوبی شورشیان، به عنوان فرماندار ایالت اوده برگزیده شد و فیض‌آباد را مرکز ایالت اوده انتخاب نمود و در نظم و آرامش این ایالت کوشش بسیار نمود. برهان الملک میر محمدامین در سن 60 سالگی در شهر فیض‌آباد درگذشت و پس از وی فرمانداری ایالت اوده به خواهرزاده و دامادش میرزا محمد مقیم، ملقب به صفدر جنگ 1151-1167ق فرزند سعادت خان تفویض گردید.

میرزا محمد مقیم مدت 10 سال در زمان فرمانداری برهان الملک با امور کشوری و لشکری آشنا گردیده بود و در زمان فرمانداری خود توانست آشوب‌ها و فتنه‌هایی که در گوشه و کنار برپا می‌گردید را سرکوب نماید. وی پس از 16 سال فرمانداری درگذشت و فرزند وی جلال‌الدّین حیدر مشهور به شجاع الدّوله در سن 26 سالگی در سال 1167ق/ 1754م به عنوان فرماندار ایالت اوده برگزیده شد. وی در سال 1144ق/ 1731م در فیض‌آباد تولد یافته بود. شجاع‌الدّوله مردی دلیر، کاردان و بردبار بود و زیر نظر اساتید بزرگ تربیت یافته و با زبان‌های عربی، فارسی، ترکی و اردو آشنایی کامل داشت. وی شهر فیض‌آباد مرکز فرمانداری اوده را آباد کرد و از اطراف و اکناف سرزمین هند و ایران، علما و شعرا، معماران و هنرمندان را به منطقه دعوت نمود و شکوه از دست رفته حکومت مغول‌ها را دوباره در ایالت اوده زنده کرد. مقارن همین ایام کمپانی هند شرقی عملا بر سراسر هند تسلط یافته بود و در جنگی که میان شجاع‌الدّوله و انگلیس‌ها در سال 1771ق صورت گرفت شجاع‌الدّوله مجبور به عقد صلح‌نامه‌ای گردید و ایالت اوده زیر سلطه انگلیس‌ها قرار گرفت و شجاع‌الدّوله برای حفظ ریاست خود مجبور شد که مبلغ 5 میلیون روپیه به عنوان غرامت جنگی به انگلیس‌ها بدهد و این عمل باعث رسوخ و سلطه انگلیس‌ها بر ایالت اوده شد. و طی عهدنامه­ای که همان سال 1771ق بین ریاست اوده و دولت انگلیس منعقد گردید، قلعه اله‌آباد که در تصرف انگلیس‌ها بود به ریاست اوده پس داده شد و در عوض قلعه خیاره که از نظر سوق الجیش دارای اهمیت خاصی بود به انگلیس‌ها واگذار گردید. در سال 1772م صلح‌نامه دیگری به نام صلح «بنارس» بین ریاست اوده و انگلیس‌ها امضاء گردید و در این قرارداد ریاست اوده موظف گردید که دویست و پنجاه هزار روپیه به کمپانی هند شرقی برای محافظت سپاه و مخارج کمپانی داده شود، امّا مدت فرمانداری شجاع‌الدّوله کوتاه بود و در سال 1188ق/ 1775م فرزندش میرزا یحیی خان، معروف به میرزا زمانی ملقب به آصف‌الدوله به جای پدر نشست. با روی کار آمدن آصف‌الدّوله فصل نوینی در تاریخ ایالت اوده و سلسله فرماندارانش به‌وجود آمد. آصف‌الدّوله پایتخت حکومت اوده را به لکهنو انتقال داد و شهر لکهنو را آباد ساخت. در زمان فرمانداری برهان الملک سعادت خان و میرزا محمد مقیم صفدر جنگ و شجاع‌الدّوله به علت آشوب‌‌های متمادی کمتر به فکر تعمیر و ساختن امارات و ابنیه و آبادانی بودند، لیکن در زمان فرمانداری آصف‌الدّوله که حکومت اوده استقلال یافته بود وی توانست بیشتر به امور داخلی بپردازد، و در این ایام گروه کثیری از علما و بزرگان، معماران به لکهنو پایتخت حکومت اوده، روی آوردند. آصف‌الدّوله اصالت ایرانی بودن خود را حفظ کرده و از پیروان اهل بیت بود.

در لکهنو حسینیه‌ها و مساجد و مدارس، بسیار بنا نمود و خود مروج مذهب تشیّع بود و اوّلین مدرسۀ علوم دینی شیعه به امر وی در لکهنو تأسیس گردید و بزرگ‌ترین حسینیۀ هند به نام «امام بارۀ آصفیه» در زمان سلطنت وی در لکهنو بنا گردید. و همچنین در زمان حکومت وی اوّلین نماز جمعه در شهر لکهنو به امامت سیّد دلدار‌علی برگزار گردید.

نفوذ صوفی‌نمایان

هرچند شاهان اوده پیرو مذهب تشیّع و مبلغ این مذهب بودند، اما به علت عدم وجود روحانی و پیشوایی آگاه، تشیّع با خرافات صوفی‌نمایان و سنت‌‌های هنود و دیگر مذاهب هند آمیخته گردیده بود. و در این عصر تصوّف و عرفان بیشتر جنبه عوام‌فریبانه بخود گرفته بود و عوام فریبان در لباس تصوّف و عرفان اسلامی، عوام را به دور خود جمع می‌کردند و با توجه به اینکه شاهان اوده شیعی مذهب بودند، خود را شیعه معرفی می‌نمودند و بازار آنان چنان رونق گرفته بود که گروه زیادی از امرا و بزرگان نیز تحت نفوذ آنان قرار گرفته، پیروی ایشان می‌نمودند. صاحب آیینۀ حق‌نما دربارۀ رخنۀ صوفی‌نمایان در ایالت اوده چنین می‌نویسد:

سرزمین هندوستان قبل از سنۀ یکهزار و دو صد هجری: اهالی این بلاد که از آباء و اجداد خود شرف اسلام داشتند، چند صنف بوده‌اند؛ یکی از آنها اهل تصوّف که معتقدان آنها قائل به وحدت وجود و مدعیان کشف و کرامات بودند و پیروان آنها برای نام از شیعیان محسوب می‌شدند به توقع آنکه جلب منافع و دفع مضار و تحصیل مناصب دنیوی مدعای همچو پیران و مقتدیان به وقوع آمد، خود را در رقبه انقیاد آنها درآورده و در امتثال اوامر و نواهی آنها، اگر هم بدعت و ضلالت بود، به جان می‌کوشیدند. چنانکه در معظم این بلاد مثل بلدۀ لکهنو و غیره، شایع بود که در هر ماه بلکه هر هفته پیران آنها مع پیروان خود مجالس وجد و حال و سرور و غنا و نواختن دحل و سازها منعقد می ساختند. و جمّ غفیر از اکابر دیار حتی بعضی از امرا و وزرای روزگار چون افراد رضا جوی اکابر صوفیه را، موجب ازدیاد جاه و منازل دنیوی، بلکه سبب فلاح اخروی می‌پنداشتند، در آن مجلس حاضر می‌شدند. و این معنی موجب گرمی بازار فرقۀ مبتدعۀ ضالّه می‌شد. الحاصل از سال‌های از همین قبیل قیل وقال و حال شیعیان این دیار بر این منوال بود تا اینکه در سنۀ مزبور، چون حق سبحانه و تعالی فضل خود را شامل سکنۀ این دیار نمود و بر سرکشتگان وادی ضلالت منّت نهاد که جناب تقدس انتساب… جناب غفران‌مآب سیّد دلدار‌علی طاب ثراه به نور قدم خود بلدۀ لکهنو را منوّر ساخت و تأسیس بنای نماز جمعه و جماعت و موعظه، مشتمل بر بیان عقاید حقّه و ابطال مذاهب متبدّعه از باب بدعت و ضلالت به وقوع می­پیوست و زنگ شبهات از زوایای ضمائر زائل گشت.

کوشش‌ها و مجاهدات علامه حامدحسین قدرت صوفی‌نمایان را درهم شکست و رییس و پیر و مرشد آنان، به یکی از امرا از سید دلدار‌علی شکایت نموده، گفت همان کسی را که ما تایید کردیم تا نماز جمعه را در این شهر به راه اندازد امروز علیه ما بر منبر سخن می‌گوید. این خبر به سید دلدار‌علی رسید فرمودند ما نمی‌خواهیم ایشان از کسانی باشند که ما آنها را طرد می‌کنیم ولی اعمال ایشان موجب گردیده است که ما ایشان را طرد نماییم.

انشعاب و تفرقه در میان شیعیان

در ایامی که صوفی‌نمایان و عوام‌فریبان، احکام مذهبی را با خرافات و سنت‌‌های هندوها آمیخته بودند و به نام تشیّع بازار آنان گرم و پررونق بود و شیعیان به علت نداشتن رهبری آگاه در جهل و خرافات غوطه‌ور بودند و گروهی از علمای متعصب اهل سنت سعی در قلع وقمع تشیّع داشتند و با استناد به بی‌بند و باری‌ها و بی اعتنایی شیعیان به مسائل شرعی، تشیّع را با رفض برابر و شیعیان را کافر می‌شمردند، شیعیان با مصیبت تاز‌ه‌ای در هند روبرو گردیدند و جامعۀ تشیّع به دو گروه اصولی و اخباری تقسیم گردید. هرچند مسئلۀ اخباری‌ها با تألیف کتاب الفوائد المکیّة تألیف محمدامین بن محمد شریف استرآبادی (م1033 یا 1036ق) در اوائل قرن یازدهم قمری شروع گردید و علمای بزرگی چون وحید بهبهانی با نوشتن کتاب الاجتهاد و الاخبار و رساله فی رد شبهات الاخباریة، به سختی با اخباری ها مبارزه کردند و تقریباً در ایران و بحرین و عراق و سایر کشور‌های اسلامی، مسئله اخباری‌ها تمام شده به حساب می‌آمد، اما این بحث در هند رونق گرفت و گروهی زیادی از علمای سراسر هند، متوجه مسلک اخباریان گردیدند و عوام به تبعیت از علمای مخالف و موافق با این مسلک به جنگ و نزاع پرداختند. در آن ایام علامه سید دلدار‌علی در لکهنو به فراگیری علوم اسلامی مشغول بود و با توجه به اینکه در شمال هند علمای شیعه بسیار کم بودند و قاعدتا رواج مسلک اخباریان طرفدار خاصی نداشت، با این وجود سید دلدار‌علی از پیروان سرسخت این مسلک گردید. و در سفر وی به عتبات عالیات کتاب فوائد مکیه را با خود همراه برد و در میان راه بصره به نجف، به علت تلاتم دریا، کشتی در آب غرق شد و بیشتر وسائل مسافران از بین رفت از جمله، سامان و وسائل سید دلدار‌علی بود که همراه با کتاب فوائد در آب فرورفت. و سید تمام وسائل خود را رها کرد و کوشید تا کتاب فوائد را از آب بیرون بکشد. سید دلدار‌علی در نجف اشرف با سید محسن بغدادی و شیخ جعفر نجفی و استاد گل ‌آقا باقر بهبهانی، ملاقات کرد و پس از بحث و مذاکره با این بزرگواران و با مطالعه کتب اصولیین از اعتقادی که به سلک اخباری‌‌ها داشت، منصرف شد و پس از بازگشت به هندوستان و اقامت در شهر لکهنو، کتاب اساس‌الاصول را در رد کتاب محمدامین استرآبادی نوشت. این کتاب آن‌قدر مورد توجه علما و بزرگان قرار گرفت که به عنوان کتاب درسی در مدارس دینی تدریس می گردید. کتاب اساس‌الاصول به فارسی نیز ترجمه شد و نسخه­ای از آن که شاید نسخۀ منحصر باشد، نزد بنده موجود است. اساس‌الاصول اولین تألیف علامه سید دلدار‌علی بود و به علت ارائه دلایل واضح و مستدلّ با بیانی شیوا در سراسر هند انتشار یافت. و با انتشار این کتاب تا اندازۀ زیادی به مسئلۀ اخباری و اصولی تعدیل داده شد. در همین ایام میرزا محمد بن عبدالنبی اخباری رساله‌‌ای در رد اساس‌الاصول با عنوان معاول‌العقول تألیف نمود. و مولوی سید نظام‌حسین یکی از شاگردان سید دلدار‌علی مطارق الحق و الیقین لکسر معاول الشیاطین را در رد معاول‌العقول تألیف نمود. و سید حسین‌علی اخباری (1241ق/1825م) رساله‌ای به نام رد اصولیین تألیف کرد و کتب ذیل نیز در رد و اثبات مسلک اخباریان نوشته شد:

رساله فی رد شبهات اخباریین تألیف میرزا کاظم علی بن علام علی لکهنوی (م.1249ق/1833م)

اعانه الباری فی شبهات الاخباری تألیف محمدمهدی بن شفیع استرآبادی (م.1295ق/1878م)

همچنین ده‌ها رساله و کتاب در اثبات و ردّ اخباریون و اصولیون تألیف گردید و بیشتر توجه علما صرف نزاع‌ها و اختلافات داخلی گردید و این بحث تا زمان مفتی میر مفتی عباس شوشتری (م1306ق/ 1888م) ادامه داشت و مفتی کتاب نور الأنوار فی رد اهل الاخبار را تألیف نمود.

و از این پس چون تمام علما و دانشمندان علوم اسلامی لکهنو از شاگردان سیّد دلدار‌علی بودند، مسلک اخباری‌ها مورد توجه خاص قرار نگرفت. امّا صوفی‌نمایان که با ورود علّامه سیّد دلدار‌علی و اقامه نماز جمعه در لکهنو موقعیت خود را از دست داده بودند و عوام و خواص روی از ایشان گردانیده و به ایشان اعتنا نمی‌نمودند به تکاپو افتادند و شکایت نزد امرا و بزرگان بردند که سیّد دلدار‌علی با تصوّف مخالفت دارد و بر منبر و در مجالس وعظ و تدریس آشکارا صوفیان را مورد ملامت و سرزنش قرار می‌دهد. امّا سیّد دلدار‌علی به شکایات و اعتراضات ایشان توجه ننمود و در روز‌های جمعه، در خطبه‌‌های نماز، در ردّ تصوّف مطالبی را متذکر می‌شد که به صورت کتابی به نام مواعظ حسنیه تدوین گردید، و به فتنه صوفی‌نمایان با بیان جنگ اخباری‌ها با قلم خاتمه داده شد. و از اثر انفاس قدسی این عالم بزرگ، تشیّع دوباره در هند رونق گرفت و علمایی بزرگ در محضر این عالم جلیل استفاده و کسب فیض نمودند و هر یک منشأ خدمات ارزند‌ه‌ای به عالم تشیّع گردیدند.

اساتید خاندان عبقات

علّامه سیّد دلدار‌علی

سیّد علی ملقّب به سیّد دلدار‌علی در شب جمعه 1166ق درقصبۀ نصیرآباد از توابع «رای بریلی» از شهر‌های شمالی هند تولد یافت، وی از نوادۀ جعفر ثانی است و با 29 واسطه نسب وی به شرح ذیل به امام علی النقی علیه السلام می‌رسد:

سیّد دلدار‌علی بن سیّد محمدمعین بن سیّد عبدالهادی بن سیّد ابراهیم بن سیّد طالب بن سیّد مصطفی بن سیّد محمود بن سیّد ابراهیم بن سیّد جلال‌الدین بن سیّد زکریا بن سیّد خضر بن سیّد تاج الدّین بن سیّد نصیرالدّین بن سیّد علیم‌الدّین بن سیّد علم‌الدّین بن سیّد شرف‌الدّین بن سیّد نجم‌الدین بن سیّد ابوعلی بن سیّد ابوالعلی محمد بن سیّد أبي‌طالب حمزة بن سیّد محمد بن سیّد طاهر بن سیّد جعفر بن امام علی النقی علیه السلام.

سیّد نجم‌الدّین، از سادات مشهور سبزوار بود و همراه سپاه سلطان مسعود غازی، عازم هندوستان گردید و قلعۀ «ادیانکر» که بعدها به جای عیش مشهور گردید و اکنون «جائس» نام دارد را فتح نمود و سیّد زکریّا از نوادۀ سیّد نصیرالدّین قصبۀ ناگپور را به تصرف خود درآورد و آن را به نام جدّ خود، نصیرآباد نام نهاد و نوادۀ سیّد نصیرالدّین به این قصبه آمدند و تا کنون سادات نصیرآباد از اولاد سیّد نصرالدین در این قصبه زندگی می‌کنند.

سیّد دلدار‌علی پس از قرائت علوم ابتدایی، به مطالعۀ علوم اسلامی راغب گردید و برای تعلیم علوم عقلیه به «سندیله» رفت و تصدیقات شرح سلم را نزد ملّا حیدرعلی فرزند شارح سلم، ملّا حمدالله سندیلوی قرائت نمود وی سپس به اله‌آباد رفت و مدتی در اله‌آباد از محضر سیّد غلامحسین دکنی استفاده نمود. سیّد دلدار‌علی پس از مدتی به رای بریلی هجرت نمود و آنجا در مجلس درس مولوی باب‌الله، شاگرد ارشد ملّا حمدالله شرکت نمود. وی پس از مدتی اقامت در رأی بریلی از راه فیض‌آباد عازم لکهنو شد. سیّد دلدار‌علی پس از کسب فیض از محضر اساتید بزرگ هند، در سال 1193ق عازم عتبات عالیات گردید. علّامه سیّد دلدار‌علی در شرح حال خود و مسافرتش به عتبات عالیات و استفاده از محضر مراجع و علمای بزرگ نجف اشرف، کربلا و مشهد مقدس می نویسد:

من بعد از آنکه علوم رسمیّه عقلیّه و نقلیه را از علمای دیار هندیۀ خود، که اکثری از ایشان مخالف فرقۀ حقۀ امامیه بودند و مذهب سنّیان ماتریدیّه داشتند، حاصل نمودم و از تحصیل آن علوم فارغ شدم و دقت نظر در خفایای اسرار آن نمودم. صدق همّت و خوبی نیّت من برانگیخت مرا بر آنکه به سوی مشاهد ائمة یعنی نجف اشرف و کربلای معلّا و مزار کاظمین صلوات الله علی مشرفیها الاطهار سفر کنم، و در سال یک هزار و یکصد و نود و سه قمری عازم آن سفر خیر‌اثر شدم. پس چون به زیارت مشاهد منوّره ایشان مشرّف شدم و چشم‌های خود را به کحل خاک پاک روضۀ مقدسه‌شان منوّر کردم و به دست‌های دعا و انگشت‌‌های زیارات ذخیرۀ درر مثوبات و جواهر فیض و حسنات اندوختم. ‌به‌ خدمت علمای کرام که در آن جای اقدس مقیم بودند حاضر شدم و از انوار وجود ایشان روشنی‌‌هایی که قلوب اهل ایمان و اسلام به آن یابد اقتباس نمودم و از سخنان ایشان گوهر‌های کلمات حقّه تحصیل نمودم و از مجالس ایشان حکمت‎‌‌های ربّانیه برچیدم. وقدری کتاب استبصار تألیف شیخ طوسی رحمه الله و رساله فوائد حایریّه را به خدمت مصنّف آن عالم علّامه فاضل فهامه مولانا جناب آقا محمدباقر بهبهانی بن شیخ محمد اکمل علیهما الرّحمه قرائت نمودم. و پاره ای از شرح مختصر نافع یعنی شرح کبیر را در حضرت مصنّف آن فقیه عالم، بقیة المجتهدین مولانا و مقتدانا جناب سیّد علی طباطبایی سماعت نمودم. و در این زمان آن‌جناب مستطاب مولانا سیّد محمد بن مرتضی معروف به سیّد مهدی طباطبایی رفع الله درجته در حجاز تشریف داشت و هنوز از سفر مکه معظمه به سوی مسکن خود که در نجف اشرف بود، مراجعت نفرموده بود. لکن من با وجودی‌که استفادۀ علوم در خدمت علمای مجاورین کربلای معلّی می‌نمودم برای ملاقات آن سیّدقدسی صفات در غایت اشتیاق و فرط تمنا بودم؛ زیرا که به زبان ثقات بلکه به تواتر اخبار حال فضایل و کمالات آن‌جناب شنیده بودم. پس چون به سوی نجف اشرف مراجعت نموده به زیارت و مجاورت مزار فائض الانوار مرتضوی فایز شد، من نیز از کربلا به نجف رفتم و غایت تمنای استفاضه از او داشتم. چون حاضر خدمت آن‌جناب شدم، اوصاف حمیدۀ او را زیاده‌تر از آنچه شنیده بودم، یافتم. و پاره ای از کتاب وافی و معالم الاصول را ‌به‌ خدمت او قرائت نمودم و اگرچه مدت صحبت و استفادۀ من ‌به‌ خدمت آن‌جناب زمان قلیلی بود، لکن بحمدالله فیوض کثیرة و فواید علوم وافرة به یمن افادۀ آن‌جناب بر من فایز شد. و دیگر از جمله اساتذۀ من که در کربلای معلّی به خدمت ایشان قرائت احادیث نموده‌ام جناب عالم فاضل کامل سیّد محمدمهدی ابن أبي‌القاسم شهرستانی اعلی الله درجته بود. پس حصول استفاده از این علمای کرام و فقهای ذوی‌الاحترام در عرصه‌ای قلیل، امری چند باعث مراجعت من از این اماکن متبرکه شد و عزم زیارت والده‌ام و ملاقات عیال و معاودت به سوی وطن که از صدها سال مسکن آباء من بود، بردلم قرار گرفت. بسیاری از ریاحین فواید از حدایق مجلس آن‌جناب برچیدم بعد از آن وقتی که ایام سرما منقضی شد و هوا به اعتدال آمد از خدمت آن‌جناب رخصت گرفتم و آن‌جناب بر پشت کتابی اجازۀ مختصره برای من نوشت و به این عطیه عظمی مرا سرفراز فرمود. پس از آنجا مهاجرت به سوی وطن نمودم و حال آنکه به سبب مهاجرت از آن مشاهد مشرفۀ ائمه انام، و مفارقت از خدمت آن اساتذۀ کرام و علمای فخام، غریق بحر احزان و آلام بوده‌ام و چون بعد از طی منازل به وطن رسیدم و به عیال و اقارب خود ملحق گردیدم، بعضی امور باعث آن شد که در این بلده یعنی لکهنو صانها الله تعالی که مرجع خلایق است مقیم شدم. و بعد از آن گاهی به مطالعه کتب دینیّه و گاهی به درس دادن برادران مؤمنین، که از طالبات علوم و معارف یقیِنیّه بودند، اشتغال داشتم. و در بعضی اوقات به تحریر بعض مطالب علمیه اصولیّه یا فروعیّه و دیگر افادات مصروف می‌شدم. و در همین حال بودم که ناگاه روی دین مبین و پیشانی حق و یقین درخشان و متلألی گردید و آفتاب هدایت طالع شد و سحاب ظلمت غوایت پاره‌پاره گشت که حق تعالی بعض رؤسای شهر از اهل دین را توفیق عطا فرمود و دل او را برای رواج دادن بعضی آثار شرع مبین منشرح گردانید و عزم خیر را در دلش انداخت که باعث نیک نامی او در دنیا و بلندی درجۀ او در عقبی شود. و آن این که بنای برپا نمودن نماز جمعه و جماعت بر طبق مذهب اهل بیت علیه السلام در خاطرش قرار گرفت، پس به مشیت این مرام را از من خواست و در تفویض این منصب به من و در قبول کردن من آن را اصرار بسیار فرمود. هرچند که به سبب حق نعمت او گنجایش رد کردن سوالش نداشتم، لکن دلم از قبول آن استعذار می‌نمود. می‌خواستم که مرا از اجابت آن معاف دارد؛ زیرا که اولا این منصب به قدری بزرگ و جلیل القدر بود و مرتبه من از غرائب علما و کمّلای مذهب حقۀ امامیۀ قاصر و کمتر بوده. و ثانیا چون به سبب تسلط اهل خلاف و شوکت اهل طغیان و اعتساف در این بلاد نماز جمعه و جماعت در زمان گذشته بر این منوال منعقد نگردیده بود. لهذا در وقوع آن نوعی استعجاب و استغراب مردم و احتمال خلل‌اندازی از جانب بعض مخالفین بدکردار بود. اما چون دانستم که ایشان در ترویج دین مبین نیت صادق دارد و همّت او به سوی اعلای مذهب ائمه معصومین علیه السلام مصروف است و این همه مشاهده کردم که تسلّط مخالفین ضعیف گردیده و ارکان معاندین متزلزل شده است، ترسیدم که مبادا حق تعالی مرا در صورت معطل گذاشتن این خیر با وجود رفع علت و اتمام حجت مورد مؤاخذه و عقاب اخروی گرداند. پس به دست استعانت از درگاه الهی دامن همّت را فرا داشتم و به میل تمام به سوی قبول کردن سوال آن رییس نائل شدم. و اعانت به حق تعالی جسته، شروع به اقامت جمعه و جماعت نمودم. بعد از آن که مسئلۀ جواز نماز جمعه در این زمان را که زمان غیبت امام علیه السلام است، در رسالۀ علیحده از روی احادیث شریفه و آیات کریمه مندرج ساخته، ترجیح آن را به اثبات رسانیده بودم. پس در اظهار و ترویج شعائر ایمان و اسلام بذل جهد و کوشش نمودم و مردم را به سوی عقاید حقه، پنهان و آشکارا دعوت نمودم. گاهی ایشان را به حکمت و نصائح مواعظ حسنه برای پیروی پیغمبر خدا و اهل بیت طاهرین آن حضرت به سوی راه خدا دعوت کردم و می‌کنم و گاهی با خصوم برای اقتدای به ائمه ماضین و فرمان‌برداری ربّ العالمین مجادلۀ حسن نمودم و می‌نمایم. و الحمدلله که حق تعالی به فضل خود این شجرۀ مساعی مرا ثمرۀ مراد بخشید و شاخسار دوحۀ اسلام را شاداب و گلستان عقاید حقّه را تازه و سیراب گردانید و معالم دین مبین که مندرس شده بود و ارکان احکام ائمّه معصومین علیه السلام که متزلزل و منهدم گردیده، همه از سرنو محکم و مستقیم گشت. بسیاری از اهل ایمان که جاهل بودند، ضروریات دین و مذهب را شناختند و مذاهب فاسدۀ را که در اهل آن داخل بودند ترک نمودند. لکن هنوز اعوجاج و انحراف از راه نیک، در طبایع اکثر مردمان باقی است.

اوّلین نماز جمعه

علّامه سیّد دلدار‌علی پس از کسب فیض از محضر علمای بزرگ کربلا و نجف اشرف و مشهد مقدس در سال 1194ق عازم هند گردید. در این ایام یکی از امرای دربار آصف‌الدّوله به نام نواب رضا‌حسن خان که وسائل سفر سیّد دلدار‌علی را به عتبات عالیات آماده نموده بود و ارادت و علاقۀ خاص به ایشان داشت، از ایشان تقاضا کرد که برای ارشاد و موعظه مسلمین در لکهنو اقامت نمایند. و علامه سیّد دلدار‌علی این خواهش را پذیرفت و در لکهنو رحل اقامت افکند و مشغول تألیف و تدریس و تبلیغ گردید. در همین ایام ملّا محمدعلی کشمیری ملقّب به پادشاه از شاگردان برجستۀ ملا عبدالحکیم کشمیری که از علمای بزرگ فیض‌آباد بود و حسن اعتقاد میرزا حسن‌رضا خان را نسبت به علامه سیّد دلدار‌علی می‌دانست، رساله‌ای در فضیلت نماز جمعه تألیف نمود و در سفری که میرزا حسن‌رضا خان به فیض‌آباد داشت، ملّا محمدعلی این رساله را تقدیم وی نمود. این رساله دارای 5 باب بود و باب چهارم آن درباره افرادی بود که در آن زمان لیاقت و قابلیت امامت را داشتند. و باب پنجم استدعا و تقاضا از آصف‌الدّوله جهت برگزاری نماز جمعه بود. باب چهارم شامل عبارات ذیل است:

باب چهارم این است که بزرگانی که قابل امامت نماز بلاارتیاب و مقرّبان درگاه ربّ‌الارباب‌اند و احدی را مجال طعن بر ایشان نیست و نور علم از ناصیۀ جمال ایشان پیداست و فروغ صلاح عمل از چهره جلال ایشان هویداست، یکی از آن جمله عاکف کعبه مقبلی و سعید ازلی میر دلدار‌علی است که از سالکان راه و مقرّبان درگاه است، بشری است فرشته‌سیرت و آدمی قدسی‌سریرت که انوار عرفان و اشعۀ ایمان از حلیه‌اش درخشان است و فروغ علم و عمل از چهره‌اش تابان. رافع اعلام شعائر شرع سیّد‌الانام و سرمایۀ برکت خواص و عوّام، زبدۀ ازکیای فحول جامع علوم منقول و معقول، بحریست مواّج و ملکی کرامت امتزاج بالاهتداء حقیق و بالاقتداء یلیق، از مجتهدین کربلای معلی و مشهد مقدس ثامن ائمّۀ هدی. سجلّ افتاء را به مهرو توقیع رسانیده و استفاضۀ فقهیه نموده است بر محل اعتبار ایشان طلا بس کامل عیار برآمد تحمل مشقت‌های دور دراز کرده گوهر اجتهاد به دست آورده سعیش مشکور و مشتقش مأجور شده صدق الله العظیم. و الّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا و انّ الله لمع المحسنین. صاحب نفس قدسی و ملکی فاضل ذوفنون و طبع زکی، حسن خلق و تواضعی که با اوست، هر دو شاهد به خوبی که در دست بحرموّاج علم معقول است، قمر برج علم منقول است، رفع الله قدره الاعلی، شرح الله صدره الأزکی. و پرهیزکاران دیگر هم از تلامذۀ ایشان ذوالنّفس القدسیة و الخصال الملکیه شعله ادراک و ذکاء سیّد مرتضی و متقی قدسی مآثر و نقاوت مظاهر میرزا محمد خلیلی زائر که بلا‌شبه قابل امامت نمازاند حقیقت وجود این بزرگان عالی‌مقدار از اقبال سرکار دولت‌مدار است.

و باب پنجم شامل استدعای ذیل بود:

باب پنجم اینکه نواب نامدار سلامت، چون فضیلت نماز جماعت به نصوص قائمۀ قرآن مجید و احادیث ثابت شده و حضرت سیّد المرسلین و حضرات ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین به تأکید امر نموده‌اند و مجتهدین و محدثین متقدّمین و متأخرین در هر عصری نماز به جماعت می‌کردند و احدی از علمای اسلام انکار فضیلت این نمی‌کنند و همیشه حکام و سلاطین مروّج و معین شرع مبین بوده‌اند، اگر به ذات مبارک اندکی متوجه این امر شده در قلمرو دولت خداداد حکم به گذاردن نماز جماعت نمایند، همه امتثال فرمان واجب الاذعان خواهند نمود. و سیّد دلدار‌علی را ارشاد پیش‌نمازی فرمایند که مروّج ملّت بیضا و شریعت غرّا خواهند بود و به بنای این امر خیر، گوی سبقت را در میدان سعادت از همه خواهند ربود. به ذات مبارک هم اگر نماز پنج‌گانه را به اقتدای سیّد دلدار‌علی بگذارند هرجا نماز جماعت خواهند یافت أبد‌الآباد ثواب آن بروزگار فرخنده آثار عاید خواهد گردید، و از باقیات صالحات بندگان عالی متعالی خواهد بود و الباقیات الصالحات خیر عند ربّک ثواباً و خیر عملاً.

از طرفی دیگر شاه علی‌اکبر صوفی که در لکهنو گروهی را به گرد خود جمع کرده بود و خویش را صاحب کرامت می‌دانست و میرزا حسن‌رضا خان نیز به وی ارادت می‌ورزیدند، چون از رسالۀ ملّا محمد‌علی کشمیری آگاه شد و علاقه میرزا حسن‌رضا خان را به برگزاری نماز جمعه دانست، وی نیز برای این امر تأکید کرد، و میرزا حسن علی خان رساله نماز جمعه را ‌به‌ خدمت آصف‌الدوله داد و وی نیز با برگزاری نماز جمعه موافقت نمود.

میرزا حسن‌رضا خان با توجه به موافقت آصف‌الدّوله از علامه سیّد دلدار‌علی تقاضا نمود تا این امر را قبول نمایند و ایشان بنابر مصالحی که در نظر داشتند ازقبول آن انکار می‌ورزیدند. در خطبۀ کتاب مواعظ حسنیّه که در همان سال برگزاری نماز جمعه در لکهنو تألیف نمود علّامه سیّد دلدار‌علی می نویسد:

از آنجا که درین ظلمکده هندوستان از بدو اسلام تا قبیل هذا الزّمان اکثر مشاعر اسلام سیّما نماز جمعه و جماعت بر طبق طریق جناب خیر الانام و اهل بیت کرام علیهم الصلوة و السلام به ظهور نه پیوسته و به سعادت ترویج این امر جلیل الشأن از رهگذر استیلای سلاطین اهل جور و طغیان کسی از امرای عظام امامیه فایز نگشته، لهذا بسیاری از عوام کالانعام مخالفین را گمان این بود که در مذهب امامیه، سنت سنیه روا نیست و نظر باین در مجالس و محافل خود نشسته زبان لعن بر مذهب اهل حق دراز می‌کردند. و جهّال شیعه پی به حقیقت حال نبرده منشأ إهمال این امر را عدم حضور امام معصوم می دانستند. و به مقتضای اینکه الجاهل إما مفرط أو مفرّط، مرتبه امام جماعت و جمعه را تالی مرتبه امام اصل می‌انگاشتند و پاره[ای] از خاصان مؤمنین که در این سرزمین از گوگرد احمر کمیاب‌ترند مشاهدۀ افراط و تفریط هر دو فریق نموده انحلال این عقده مشکل را از جناب حق سبحانه و تعالی مسئلت می نمودند. تا اینکه در عهد و اوان سعادت توأمان آصف جاه سلیمان شأن رافع لوای دین و دولت مؤسس اساس کیش و ملت محیی مراسم شرع مبین مروج مذهب ائمۀ طاهرین معدن الجود و الامتنان منبع الفیض و الاحسان، آن‌جناب نواب مستطاب معلی القاب[3] خلّد الله ظلاله و أدام الله اقباله خلف نواب شجاع الدوله نواب ابوالمنصور صفدر جنگ، نسیم اقبال و کامرانی برگلشن امالی و امانی وزید همت عالی متعالی جناب فیض مآب باعلان کلمۀ دین و ترویج مذهب ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین مصروف و معطوف گردید و در خاطرقاصر چنان تصمیم یافت که من بعد برخلاف ازمنۀ ماضیه، نماز جمعه و جماعت بر طبق طریق اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام منعقد می گردیده باشد و اجر جزیل و ثواب جمیل عاید به حال فرح مآل جناب عالی متعالی می‌شده باشد. و هرگاه که بر خاطر صفا مظاهر بأحسن وجه ظاهر و روشن و ثابت و مبرهن بوده که جناب نواب مستطاب ملجأ سادات و مؤمنین، زنگ زدای آیینه دین مبین، فیاض زمان، معدن جود و احسان، نواب سرفرازالدوله ناظم الملک حسن‌رضا خان بهادر ظفر جنگ دام اقباله در باب اعلام کلمه دین و ترویج مذهب جناب ائمۀ معصومین صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین از همۀ ارکان دولت و مقربان حضرت ممتازاند و بشرف چنین صفت حمیده از میان کافۀ اقران و اماثل خویش سرافراز لهذا حکم اقدس والا در باب نسبت این امر جلیل القدر به جناب فیض‌مآب نواب صاحب ممدوح اختصاص یافت و حق سبحانه تعالی بعد از اینکه به اکثری مناصب جلیله دنیویه جناب ولی نعمت را اختصاص داده بود به سعادت مناصب دینیّة هم فایز ساخت. و از آنجا که من از مدت مدید در ظلّ عاطفت جناب نواب فیض درجت به رفاهیت تمام به سر می‌بردم و از مواید انعام و احسان ایشان بهره‌مند می‌گردیدم، مرا تکلیف امامت نماز جماعت و جمعه نموده و استدعای چنین بارگران را از أضعف عبادالله فرمود من نظر به افراط و تفریط ابنای زمان و امتثال امر ولی النعم و الاحسان می اندیشیدم تا اینکه در این لیت و لعل مدت مدید منقضی گردید، عاقبت الامر چنین امر عزم مسطور در دل خورشید منزل تصمیم یافت و پرتو آن … و دیوار شرع و آیین یافت و تکلیف و استدعای مزبور به اصرار رسید و تقاعد من بعد آن منجر به کفران حق نعمت می‌گردید. با خود فکر نمودم که اگر الحال أسعاف مسئول بر وجه مأمول ظهور نیابد، مظلمۀ إهمال این امر خیر با ضمیمۀ کفران نعمت به این جانب عاید گردد. و لهذا در سنۀ یکهزار و دو صد ق در روز جمعه به تاریخ سیزدهم ماه رجب که بنابر أشهر روز مولود حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و آله اجمعین درِ دولت‌خانه ولی نعمت به صحابت عالی‌حضرت خورشید منزلت جناب وزیر الممالک دام اقباله و جناب رفیع درجات ولی نعمت با جماعت مؤمنین نماز ظهر و عصر را واقع ساختم و به تاریج بیست و هفتم مسطور که روز مبعث جناب سیّد المرسلین صلی الله علیه و آله المعصومین است سعادت نماز جمعه را دریافتم.

بدین ترتیب نماز جماعت در تاریخ سیزدهم ماه رجب روز میلاد با سعادت امام امیرالمؤمنین علیه السلام در منزل میرزا حسن‌رضا خان برگزار گردید و در روز 27 همین ماه که مطابق با مبعث رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه وآله است اولین نماز جمعه در لکهنو برگزار شد.

اجازات علّامه سید دلدار‌علی

علّامه سیّد دلدار‌علی در دوران اقامت در نجف اشرف، کربلا، مشهد مقدس و استفاده از محضر علمای اعلام و بزرگان هیچ‌گاه در فکر اخذ اجازات معمول در بین علما نبود و هدف وی تنها استفاده از محضر درس این بزرگان بود. و خود در اجاز‌ه‌ای که برای فرزندش سیّد محمد نوشته به این نکته اشاره نموده می نویسد:

وقتی که حسن استحکام و وثوق نظام این بنا را دیدم یعنی بنای جمعه و جماعت را در بلدۀ لکهنو به ذات من قرار دادند و به تدریج روائح طریقۀ حقّه در این دیار به ظهور رسید و کمال طراوات و سیرابی در باغ دین مشاهده کردم. در خاطر من گذشت که من با وجود بعد مسافت و عماری مفارقت از خدمت آن علمای کبار و فقهای ابرار یعنی مجاورین کربلای معلّا و نجف اشرف که اساتذۀ من بوده‌اند طلب اجازه نمایم؛ زیرا که معمول اخیار از سلف چنین بوده است که از اساتید خود اجازۀ روایت می‌گرفته‌اند پس به استدعای اجازۀ ‌به‌ خدمت ایشان کتاب مواعظ حسنیه و کتاب اساس‌الاصول را از مصنّفات خود فرستادم.

پس از ارسال این دو کتاب به نجف اشرف سیّد بحرالعلوم سیّد مهدی طباطبایی پس از مطالعۀ هر دو کتاب فرمودند که اساس‌الاصول قابل تدریس است و در خاتمه آن اجازۀ مفصل برای سیّد دلدار‌علی نوشتند. همچنین سیّد علی طباطبایی پس از مطالعه کتب فوق، در اوّل مواعظ حسنیه اجازه‌نامه‌ای تحریر نمودند و مرحوم میرزا مهدی شهرستانی در آخر این کتاب اجاز‌ه‌ای برای سیّد دلدار‌علی نوشتند. در یکی از نامه‌هایی که علّامه سیّد دلدار‌علی در جواب نامۀ آقابزرگ پسر مرحوم میرزا مهدی شهرستانی نوشته‌اند، ذکر شده که این دو کتاب را برای استاد کلّ آقا محمدباقر بهبهانی، استاد خود فرستادند و ایشان به علت کبر سن، به فرزند خود آقا عبدالحسین فرمودند که اجاز‌ه‌ای برای ایشان بنویسند و این[…][4]

[ترجمه اجازه آیت الله سید علی طباطبایی به علامه سید دلدار علی]

[…][5]و سهل فرموده پس برای محافظت دین و احکام خود، علما را پیدا کرده که حافظ شرایع و احکام او می‌باشند و متأخّر از متقدّم تحصیل می‌کند علمی را که از علوم اهل بیت عصمت و شرف علیه السلام به او رسیده است تا دین الهی و احکام شریعت پناهی، از تحریف منافقان و تلف و ضایع شدن محفوظ و مصون باشد پس چه بسیار کسانند که برای طلب بلندی مرتبه دینی اختیار غربت و مسافرت از وطن نموده‌اند و برای رسیدن به مطلب‌های بزرگ، مهاجرت از دیار و مسکن خود کرده‌اند وقطع بلاد نموده از زبان علمای کرام و اساتذۀ عظام اخذ علومی نمودند که ذخیره روز قیامت باشد. پس اجر حسنات ایشان برخداست ؛ زیرا که قدر علم را چنانکه می‌باید شناخته‌اند و همّت‌های خود را در تحصیل علم چندیکه می‌شاید صرف نموده‌اند. و از جمله علمایی که کوشش بلیغ در تحصیل این مطلب نموده‌اند و به سعادت علم و عمل فائز گردیده‌اند و از عمل بهرۀ کامل برداشته‌اند سیّد حسیب و نسیب و عالم خبیر و ادیب صاحب فطنت وقّاده و قریحه نقّاده، فخر علما و سادات، سیّد دلدار‌علی ابن سیّد محمد‌معین هندی نصیر‌‌آبادی است که همواره موفق به توفیق خدا و ملحوظ به عین عنایت حق تعالی به او. پس به درستی که سیّد مذکور از جمله کسانی است که برای تحصیل علم و کمال اختیار غربت و مسافرت کرده و بر پشت‌های مراکب، کجاوه‌های سفر بسته تعب‌ها و مشقت‌های سفر کشیده در شرق و غرب جهان گردیده و مدتی در بلاد عراق نزد من اقامت کرد و پاره ای از کتاب وافی را با نهایت تحقیق و تدقیق و تدبر و تعمق و دقت‌نظر در اسرار مضامین آن پیش من قرائت نموده و در حضر و سفر مصاحب من بوده است و مرتبۀ ورع و تقوی و حسن نظر او بر من ظاهر شد. پس هرگاه که او به قدر حاجت تحصیل علم دینیه کرد مراجعت به سوی وطن مألوف و دیار معروف خود نمود و مصروف در تألیف و تصنیف کتب دینیّه شده و قیام به وظائف دینیّه و شعایر شریعت نبویّة و ترویج طریقۀ حقّه اثنا عشریه در بلاد هندوستان گردد و عمل برقول حق تعالی نمودند که در کتاب مجید خود می‌فرماید: (((فلولا نفر من کل فرقة منهدم لائفة لیتفقّهوا فی الّدین و لینذرواقومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون))) یعنی چرا نمی‌روند و سفر نمی‌کنند از هر فرقه از ایشان طائفه و گروهی برای آنکه تحصیل علم دین نمایند و تا آنکه بترسانند قوم خود را وقتی که مراجعت به سوی اشان کنند، شاید که ایشان از معاصی الهی حذر نمایند. پس سیّد ممدوح بعد انقضای مدتی با وجود مسافت بعیده طلب اجازه نمود در باب روایت کردن کتب احادیث ائمّه اطهار علیه السلام و مصنّفات علمای اخیار که از راه آنکه این طلب او پیروی سابقین و سلف صالحین ما است، پس اجازه دادم او را، توفیق دهد حق تعالی او را برای ترقی به سوی رفیع‌ترین معارج علماء و منتهای مدارج فضلا که روایت کند از من، کتب اربعه احادیث را که مدار علمای ما در جمع اطراف عالم بر آنها است. آن کتاب کافی و من لا یحضره الفقیه و تهذیب الاحکام و استبصار است از مصنّفات سه محمد از علمای متقدّمین یعنی ثقة الاسلام محمد بن یعقوب کلینی و شیخ صدوق محمد بن علی بن بابویه قمی و شیخ ابوجعفر محمد بن حسن طوسی رحمة الله علیهم. که این هر سه علمای عظیم‌الشأن و تصانیف ایشان مثل آفتاب عالم­تاب مشتهراند. و اجازه دادم او را که روایت کند از من سه کتاب جامع احادیث متفرقه را و آن کتاب وافی و وسائل الشیعة و بحارالانوار است از مؤلّفات سه محمد از علمای متأخّرین یعنی ملّا محمدمحسن کاشانی و مولانا محمدباقر مجلسی و شیخ حرّ محمد بن حسن عاملی، که این هر سه بزرگان را تفوّق بر دیگر محدثین بود به سبب تألیف کتب حدیث ایشان که روشن و ظاهر مثل انجم طوالع و بحار زواخر است. و همچنین سیّد موصوف را اجازه روایت دیگر کتب حدیث و تفسیر و فقه و کلام و استدلال و نحو و لغت وقرائت و اصول و رجال و غیرها دادم، تا این اجازه وافیه کافیه در جمع علوم باشد. و نیز اجازه دادم او را که جمیع آنچه از تصانیف من از کتب و رسایل و تعلیقات وسایل به قالب تألیف درآمده است، از من روایت کند. و به درستی که من روایت می کنم تمام کتب مؤلّفه در علوم شرعیّه را و آنچه از مبادی عقلیّه و نقلیّه متعلق به آن است از اکثر علمای عظام که فیض صحبت ایشان یافته‌ام و در عصر ایشان بوده‌ام. و آن علما و اساتذه من از جمله رؤساء دین و ملّت بودند و ذکر نمی کنم در این اجازه مگر سندهایی را که معروف‌تر و مشهورتر است. پس از جمله سند‌های من است آنچه مرا از راه قرائت و سماعت و اجازه به آن خبر داده است، شیخ عالم علامه و استاد فاضل فهّامه نحریر و فقیه بی نظیر بقیه علما و مرجع فضلا که تازه کنندۀ طریقۀ فقها است که مندرس شده بود، و ظاهرکننده علوم است که از آثار سابقین محو شده بود، به خرد آخر و فقیه ماهر استاد من جناب آقا محمدباقر بن شیخ اجل و اکمل و اعظم و ابجل مولانا اکمل و آن‌جناب به واسطۀ والد مرحوم خود روایت دارد از اساتذۀ عظام او که مدقّق فاضل میرزا محمد بن حسن شیروانی و محقق کامل جمال‌الدّین محمد و اعظم و امجد خوانساری و فقیه نبیه شیخ جعفرقاضی بودند عن الشیخ الاجل الاورع الأزهد و العالم المحدث العلم الفرد العلامة التقی ابن علی المجلسی عن شیخه و شیخ الاسلام و المسلمین الشیخ العلامة الفقیه الوجیه الشیخ حسین بن عبدالصمد الحارثی العاملی عن شیخه الجامع بجوامع علوم الدّین و السالک لأحسن مسالک الشّرع المبین عمدة المجتهدین المتجرین الشّیخ زین الملّة و الحق و الدّین الشهید ثانی قدس الله تربته و اعلی فی الجنان الخلد رتبه. و ایضا از راه قرائت و سماعت و اجازه مرا خبر داده است شیخ عالم محدث فقیه و محقق استاد کامل نبیه خلاصه فقهاء محدثین و زبده علمای عاملین صاحب اخلاق رضیّه و خصال مرضیّه، استاد بزرگوار من ابوصالح محمدمهدی عاملی قنولی رحمه الله که از استاد اعظم خود رییس محدثین عصرش و قدوه فقهای زمانش مولانا أبي الحسن شریف عاملی روایت داشت، عن المشایخ الأجلّه و ناشر علوم الشرع و الملّة العالم الربّانی و النور الشّعشانی مروّج اخبار الائمة الاطهار و غوّاص بحار تلک الانوار صاحب المفاخر و الماثر المولی محمدباقر رفع الله درجته عن الشّهید الثانی رحمه الله. و ایضا از راه وجوهی معتبر در حدیث می‌باشد خبر داده است مرا شیخ من محدث عالم عامل و استاد من مقدس ورع کامل فایز به درجه علم و عمل و احاطه‌کننده رتبۀ کامل بی‌زلل و بلا‌خلل شیخ ثقة فقیه ربّانی شیخ یوسف بن احمد بن ابراهیم بحرانی عن مشائخه العظام اعلاهم سندا و ارفعهم طریقا العالم الفاضل الکامل ذو الفرّ الرفیع و البحر‌المنیع المولی محمد رفیع المجاور بالمشهد الرّضوی حیّا و میتا عن شیخه العلامة محمدباقر المجلسی عن والده عن الشیخ البهایی عن والده عن الشّهید الثّانی و ایضا باسانید مذکورة که بشهید ثانی علیه الرّحمه می‌رسد عن عدّة من مشایخه العظام منهم شیخ فضلاء الامام علی بن عبدالعالی المیسی عن شیخه الفقیه السّعید ابن عم الشیخ الشّهید شمس‌الدین محمد بن محمد بن داود الشهیر بابن المؤذن الجزینی عن شیخ المشایخ الماضین الشیخ ضیاءالدین علی بن الامام الاوحد و العالم الفرد و الفقید الارشد الشیخ السّعید ابن عبدالله محمد بن مکّی الشهیر بالشّهید رفع الله قدره عن أبيه المذکور عن عدة من مشایخه تلامذة العلّامة أشهرهم و أفقههم ولده فخر المحقّقین محمد بن الحسن من یوسف الحلّی عن والده العلّامة علی الاطلاق و المشهور بذلک فی جمیع الافاق من جملة من مشایخه منهم والده المذکور و شیخه الوحید الفرید شیخ مشایخ عصره و مقدّم فقهاء دهره الشیخ ابوالقاسم جعفر الشهیر بالمحقّق عن الشیخ نجیب‌الدّین محمد بن نما عن الفاضل الفقیه الفحل محمد بن ادریس الحلی العجلی عن الشیخ عربی بن مسافر العیاذی عن الشیخ الیاس بن هشام الحایری عن الشیخ أبي علی عن والده شیخ الطائفة المحقّه و رافع اعلام الحقّة ابن جعفر محمد بن الحسن الطوسی عن شیخه المحبّ و بالتأیید و التشدید محمد بن محمد بن النعمان الملقّب بالمفید عن شیخه الانام راویة الاخبار و الفائض نوره فی الاقطار الشیخ الصّدوق أبي جعفر محمد بن علی بن بابویه عن شیخه الانام علم العدل الاعلام قدوة الانام ثقة الاسلام أبي جعفر محمد بن یعقوب الکلینی الرازی رضی الله عنهم. و این هر سه محمدین متقدّمین یعنی شیخ طوسی و شیخ صدوق و شیخ کلینی در کتب خود باسانید معتبره روایت کرده‌اند از حضرات ائمه معصومین صلوات الله علیهم از حضرت رسول خدا صلّی الله علیه وآله و آن حضرت به واسطۀ جبرییل امین از حق تعالی جلّ شانه. و روایت کتب سایر علمای محدثین متقدّمین و روایت مرویات و مجازات ایشان به وسایط متأخّرین از ایشان به من رسیده است و همچنین روایت جمیع کتب مخالفین و سایر کتب علوم وسمیّه به وجه موسوم و به تحقیق که اجازه دادم سیّد موصوف را حق تعالی فضل او را زیاده کند که جمیع آن کتاب‌ها را از من روایت کند به هر نوع که خواهد و برای هر کسی که اراده کند و شرط محکم بر او که سبیل احتیاط را ترک نکند پس به درستی که خلاص و نجات اخروی در طریقه احتیاط است. و نوشته است این اجازه را محتاج عفو پروردگار غنی محمد بن مرتضی الحسنی الحسینی معروف به مهدی الطّباطبایی.

ترجمۀ اجازۀ آقا سیّد علی طباطبایی کربلایی قدّس سرّه  بعد از خطبه:

چون در این زمان که زمان کثرت جهال و منکرین طریقه علمای دین است دریافتم که سیّد سند جلیل و مولی اولی النبیل عالم عامل فاضل کامل صاحب الفطنة الوقادة و القریحة النقادة منبع الفضل و الافادة حاوی انواع کمالات رباینده گوی سبقت در میدان سعادات مجمع دریای علوم معقول و منقول مترشح استنباط فروع از اصول پسندیده خصال پرهیزگار پاکیزه اطوار سیّد دلدار‌علی بن سیّد محمدمعین هندی نصیرآبادی عاملهما الله تعالی بفضله الجلی و لطفه الخفی از جملۀ علمایی است که به ذروه کمال رسیده‌اند و بر ابناء زمان خود در علم فایق گشته‌اند. و دانستم که سیّد موصوف به سبب آنکه روزها در تحصیل علوم بذل جدّ و جهد نموده و شب‌ها بیداری کشیده بود به اوج معالی رسیده است. و او را سزاوار یافتم به اینکه پیروی سلف صالحین نماید و متمسک به عروة حبل المتین گردد و در سلک راویان احادیث ائمّه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین منتظم شود. پس بر من واجب و لازم گردید که سوی او القا نمایم آنچه نزد من است از کتابی گرامی که محتوی ذکر مجملی از اجازت روایت کردن احادیث حجت‌های خداوند کریم و اخبار هادیان صراط مستقیم است. و اگرچه خود را لایق اجازه دادن این مطلب عظیم نمی‌بینم لکن در این زمان از جمله مفروضات بر خود می‌شمارم. پس از حق تعالی جلّ شانه استخاره نمودم و خواهان خیر از جناب کبریای او شدم و سیّد موصوف را که حق تعالی فضل و افضال او را زیاده کند و امثال او را میان علما بسیار گرداند، دادم که روایت کند به واسطه من از اساتذه من هرچه دلیل از نزد من به صحّت رسیده و روایت آن جایز بوده و سبیل آن واضح گردیده و اجازه دادن بر من صبان بوده است از مصنّفات اهل اسلام و تألیفات خاص و عام از جمیع فنون علوم تفسیر و حدیث و اصول فقه و دعا‌های مأثوره و علم کلام و فقه و رجال و غیر آنها از علومی که متعلق به مسائل دینیه است، به حق اجازه من که از اساتذه کرام و اسلاف عظام من رضی الله عنهم به من رسیده است. و هم اجازه دادم که او را جمیع کتب مقروات و مسموعات و مجازات و مصنفات مرا از من روایت کند در حالی که شرایط روایت مرعی دارد و مطالب منتهای معارج در آیت بوده باشد و احتیاط تمام را در باب آنچه متعلق به امور دین باشد به عمل آرد، خصوصا در هنگام نقل و فتوی دادن برای مسلمین پس به درستی که مفتی بر کناره جهنّم است یعنی به سبب خوف لغزش در فتوی خوف افتادنش در آن می باشد. و نیز باید که سیّد موصوف ایام مهلت خود را صرف اموری نماید که موجب نفع او در آخرت گردد. متمسک به عروة الوثقی و متجلی بحلیه صلاح و تقوی باشد و ساعی در ترویج احادیث ائمّۀ هدی صلوات الله علیهم و مشهور ساختن آثار حضرت ایشان باشد و کوشش در استنباط از اقوال و افعال جناب ایشان نماید، دست به حبل المتین مودّت ایشان زند؛ زیرا که هیچ ذریعه نجات از هلکات نیست مگر به تمسک و اعتصام به اهل بیت کرام و اقتدا و پیروی نمودن به احادیث ائمه انام علیه السلام. امید از حق سبحانه و تعالی داریم که بر ما رحم فرماید و ما را با حضرت ایشان در زمره محبان ایشان محشور گرداند. و از سیّد موصوف ادام الله تاییده متوقع دارم که مرا و اساتذه مرا در حیات من و بعد از ممات من از دعا‌های نیک خود فراموش نکند. خصوصا بعد از نماز‌های خود در اوقاتی که محل اجابت دعا باشد. و این کلمات را نوشته است محتاج‌ترین بندگان به سوی رحمت پروردگار غنی علی بن عبدالعلی الحسنی الحسینی الطباطبایی در اواسط ماه رجب سنه یک هزار دو صد و پنج قمری با مهر لا اله الّا الله الملک الحقّ المبین علی الطباطبایی.

خلاصۀ ترجمۀ اجازۀ آیت‌الله آقای میرزا مهدی شهرستانی کربلایی علیه الرّحمه بعد از حمد و صلوات این است که:

چون سیّد جلیل و فرزند نبیل صاحب اخلاق پسندیده و به مدارج عالیۀ سعادت فائز گردیده، عالم عامل، ادیب صاحب فهم صائب و ذهن ثاقب، سیّد دلدار‌علی خلف الصّدق سیّد محمدمعین هندی نصیرآبادی ادام الله علوه و اطال فی المعارج ارتقاه از جملۀ کسانی است که تفرج در ریاض علوم دینیه نموده‌اند و از حیاض زلال احادیث اهل بیت رسالت صلوات الله علیهم سیراب شده‌اند. و به تحقیق که سیّد موصوف مدتی مصاحبت و همنشینی با من نموده است و پاره از احادیث سادات دین و امنای ربّ اله المین را از من، در وقتی که مشرّف به شرف زیارت عتبات عالیات عالیه أئمه طاهرین شده در این ارض مقدسه و اماکن متبرکه مقیم بود. پس بعد از تحصیل علوم دینیّه برای هدایت مردمان به سوی بلاد هند مراجعت نمود. از جمله کسانی بود که حق تعالی در حق ایشان فرموده است: (((فلولا نفر من کلّ فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدّین و لینذرواقومهم اذا رجعوا الیهم لعلّهم یحذرون))). و سیّد موصوف با وجودی که اکنون در بلاد خود است که از این بلاد بُعد مسافت بسیار دارد و از من التماس اجازه نمود در باب آنچه روایت کردن آن برای من صحیح است، و درایت آن نزد من ثابت است، از علوم معقول و منقول و فروع و اصول، چنانچه طریقه مرضیه علمای سلف و خلف ما بوده است که در سلک راویان احادیث أئمة أطهار علیه السلام شرف انتظام یافته‌اند. پس به سوی اجابت التماس او مسارعت نمودم و به انجاح مرام او پرداختم به جهت اینکه سیّد موصوف به سبب علم و فضل و جودت و فطنت و لیاقت خود سزاوار این مطلب است، پس اجازه دادم او را. حق‌تعالی بلندی مرتبه ا و را همیشه دارد و در فرقه ناجیه، مثل او علمای بسیار گرداند. اجازه اینکه روایت کند از من تمام آنچه روایت آن مرا از قرائت و سماعت به صحّت رسیده است و آنچه مرا علمای کرام به آن اجازه داده ‌اند از معقول و مشروع، خصوصاً کتب احادیث و به تخصیص از آن جمله کتاب من لایحضره الفقیه و تهذیب و استبصار که در رواج و اشتهار آن در امصار، مثل شمس در نصف النهار است. و روایت کند از من تمام مصنّفات علمای ابرار ما را که تصنیف شده است. در جمیع علوم از فقه و کلام در اصول فقه و تفسیر و لغت و منطق و معانی و بیان از آنچه معروف و معلوم است. و اسانید اجازۀ من که متصل به حضرت ائمه معصومین علیه السلام می‌شود بسیار است لیکن به سبب ضیق وقت و تشتّت خاطر و کثرت اشتغال، ذکر جمیع طرق نمی‌توانم کرد مگر آنکه میسور را به سبب معسور ترک نتوان نمود. پس از جمله آن است آنچه خبر داد مرا از راه قرائت و سماعت و اجازه به آن شیخ من علامه و استاد من فهّامه جامع معقول و منقول و مستنبط فروع از اصول فائز به درجه علم و عمل و محیط اقصی مراتب علم بی‌خلل و زلل یگانه روزگار، شیخ یوسف بن مرحوم شیخ احمد بن ابراهیم، از استاد خود علامه زمان و اعجوبه دوران شیخ حسین بن شیخ جعفر ماحوزی بحرانی، از استادش عالم علامه نادرة الاوان مقدس مرحوم شیخ سلیمان بن عبدالله بحرانی، از استاد او عمدة المجتهدین شیخ سلیمان بن علی ماحوزی، از شیخ او محدث اجل افضل شیخ علی بن سلیمان بحرانی _و اوّل کسی بود که علم حدیث را در بلاد بحرین رواج داد_ از شیخ خود بلکه شیخ الکمّل خاتم المجتهدین و رییس المحدثین صاحب ذهن وقّاد و فهم نقّاد معتمد امین شیخ بهاءالدین از والدش سعید علامه و فرید زمانه شیخ حسین أبي عبدالصّمد حارثی عاملی، از شیخ استادش ممهّد قواعد دین مبین رییس المجتهدین که سائر علمایی که بعد از بوده‌اند از دریای علوم او اقتباس نموده‌اند زین‌الملة و‌الحقّ و‌الدین مشهور به شهید ثانی نوّرالله مراقدهم، از اساتذه متعددین که عالی‌ترین ایشان از روی سند شیخ فضلای زمان و مربّی علمای دوران فاضل محقق عابد زاهد ورع متقی شیخ نورالدّین علی بن عبدالعالی میسی است، از استاد او پیشوای سعید ابن عم شهید محمد بن محمد بن داود مشهور بابن المؤذن الجزینی از شیخ ضیاءالدّین علی بن شیخ جلیل نبیل شیخ شهید شمس‌الدّین محمد بن مکی از پدرش شیخ شهید اعلی الله مرتبته، از جمعی از شاگردان علامه حلّی که از جمله آنها است فخر المحقّقین ابن علامه علیه الرّحمة و دو سیّد جلیل القدر سیّد ضیاءالدّین و سیّد عمیدالدّین پسران سیّد عبدالمطلّب ابن أبي الفوارس از آیة الله فی العالمین علامه علیه الرّحمه از اساتذه او که از جمله آنها والد اوست، و از جملۀ آنها شیخ سعید خواجه نصیرالدّین و شیخ نجم‌الدّین جعفر بن سعید مشهور به محقق کتاب شرایع الاسلام است از شیخ نجیب‌الدّین محمد بن نما از شیخ محمد بن ادریس عجلی از شیخ عربی ابن مسافر العیاذی از استاد او شیخ الیاس بن هشام الحایری از استادش شیخ حسن ابوعلی از والدش شیخ الطّائفه المحقّه و رییس‌الفرقة‌ الحقّه یعنی جناب شیخ ابوجعفر طوسی از شیخ سعید مفید محمد بن محمد بن نعمان از شیخ ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه از شیخ ثقة الاسلام محمد بن یعقوب کلینی به اسانیدی که در کتاب جامع حدیث او مذکور است. ایضا به اسانید شیخ مفید رحمه الله از شیخ صدوق محمد بن علی بن الحسین بن بابویه رحمه الله پس باز استیصال رسانید به این علمای متقدّمین که اصحاب کتب موجوده‌اند باقی اسانیدی که از ایشان تا به حضرات ائمّه معصومین علیهم السلام می‌رسد از کتب ایشان معلوم می‌شود. و سیّد موصوف را وصیّت ‌می‌کنم به آنچه مرا اساتذه من وصیّت کرده‌اند که تمسّک به دامن احتیاط در فتوا نماید به درستی که طریقه احتیاط نجات‌دهنده از هلکات است و وصیّت می‌کنم او را که همّت خود را مصرف تحصیل بلکه ورع و تقوی و تحصیل رضای حق تعالی نماید و مرا از دعا فراموش نسازد در جا‌های اجابت دعاها خصوصا بعد از نمازها.

و نوشته این را به دست محتاج‌‌ترین بندگان به سوی رحمت واسعه الهی محمدمهدی ابن أبي‌القاسم الموسوی الشّهرستانی اصلاً و الکربلایی مسکناً بل مدفناً انشاءالله تعالی و فارغ شد از نوشتن در حال استعجال در شب بیستم ماه شعبان سنه یکهزار و دوصد و پنج قمری.

و در خاتمه این اجازه صاحب تذکرة العلماء عبارت ذیل را اضافه نموده است:

امّا آنچه قلمی فرموده است که منهم السیّدان امجدان ضیاءالدّین و عمیدالدّین ابنا عبدالمطّلب ابن أبی‌الفوارس پس ظاهر آن است که بعد از عمیدالدّین فقط انبا زیاده و بعد از عبدالمطلب لفظ ابن بجای انبا از طغیان قلم واقع شده؛ زیرا که عبدالمطلب نام سیّد عمیدالدّین بودند نام پدرش و سیّد ضیاءالدّین عبدالله و سیّد عمیدالدّین عبدالمطلب هر دو پسران سیّد ابوالفوارس محمد بودند چنانچه در باب چهارم در احوال سیّد عمیدالدّین گذشت و مراسله جناب سیّد علی طباطبایی که بعد از ملاحظه کتاب اساس‌الاصول و مواعظ حسنیه در جواب مکاتبه جناب غفران‌مآب قلمی فرموده از کربلای معلّا به این بلاد فرستاده بودند نیز به نظرقاصر رسید مواد بعضی از فقرات آن این است که رقیمه و غیر شمیمه به وصول بهجت شمول موجب انشراح و انبساط گردید. دو جلد کتاب که از مؤلّفات آن ثمرۀ شجرۀ سیادت بوده به مطالعه تحقیقات انیقه و تدقیقات دقیقه آن سرور تازه و فرح بی‌اندازه حاصل شد که در آن بلاد نیز بالطاف ربّانیة و عنایت الهیّه شخصی به هم رسید که اهل دین و محبان ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین را به مواعظ حسنیه و تعالیم معالم دینیّه تأدیب و تهذیب تواند نمود و زنگ شبهات ارباب ضلالت و غوایت را به ادلّه باهره و براهین قاطعه از صفحات خاطر طالبان طریق ارشاد و سالکان مسالک سداد تواند زدود. و بالجمله اگر سکنۀ آن دیارقدر این نعمت عظمی و منزلت این عطیّة کبری را بدانند باید که از لطائف شکر الهی دقیقه ای خود را معاف ندارند و از فیض صحبت آن جامع الفضایل حظّ وافر و بهره کامل از علوم دینیّه و معارف یقینیّه حاصل نمایند. انتهی.

بعض کلام الشّریف بلفظ المنیف و همچنین نقل بعضی فقرات مراسله جناب مستطاب بحرالعلوم سیّد المهدی طباطبایی نجفی که در آن زمان بعد از نوشتن اجازه برای جناب غفران‌مآب در جواب مراسلات آن‌جناب نوشته فرستاده بودند، این است که :

مکاتیب مرسله رسیده موجب مسرّت گردید. در خصوص ملاحظۀ دو جلد کتاب که از نتایج افکار و تألیفات آن سلالة الأطیاب بوده، و در باب نوشتن اجازه شرحی نوشته بودند، معلوم شد حسب التّمنای ایشان هر دو کتاب را دیده از تحقیقات انیقه و تلقیقات رابعه محظوظ گردیدم، و اجازه مفصله بر ظهر کتاب اصول، قلمی گشته و هر دو کتاب به معروف حاجی محمدجعفر ارسال شده و از اشتغال داشتن ایشان در آن بلاد، به امر تدریس و مباحثه و به ترویج شعایر دین مبین بسیار مشعوف و مسرور گردیدم.

تألیفات علامه سید دلدار‌علی

علامه سید دلدار‌علی در رساله‌ای به تألیفات خود اشاره نموده و چون دارای شرح مفصل بود، از ذکر آن در این کتاب خودداری کردیم. و طالبان می‌توانند به کتاب تذکرة العلماء تألیف مرحوم مهدی بن نجف علی رضوی ذیل نام علامه سید دلدار‌علی مراجعه نمایند، و ما در اینجا به بعضی از تألیفات این عالم بزرگ اشاره می‌کنیم:

  1. عماد الاسلام یا مرآة العقول، 5 جلد در علم کلام به زبان عربی در جواب اعتراضات فخرالدین رازی در نهایةالعقول و مولف در این‌باره می‌نویسد:

بحمد الله کتاب من عماد الاسلام هم از فضایلی که فخرالدین رازی التزام آن در کتاب خود کرده است، خالی نیست بلکه کتاب من در مجلد ضخیمه تمام شده است و مقدار کتابت آن زیاده از صد هزار بیت است، هرگاه پنجاه حرف را یک بیت فرض کنند.

عمادالإسلام دارای 5 مبحث ذیل می‌باشد:

  1. مبحث اول در توحید، 2. مبحث دوم در عدل، 3. مبحث سوم در نبوت،4. مبحث چهارم در امامت، 5. مبحث پنجم در معاد جسمانی و روحانی.
  2. شهاب ثاقب، در رد وحدت وجود و عقاید باطل صوفی نمایان که با جملۀ «یا من لایخطر ببال اولی الرایات خاطره من تقدیر جلال عزته» شروع می‌گردد و دارای یک مقدمه و چهار مقصد و خاتمه می‌باشد.
  3. مواعظ حسنیه، به زبان فارسی مجموعه مواعظی است که علامه سید دلدار‌علی در خطبه‌‌های نماز جمعه در لکنهو ایراد نموده و بیشتر مباحث آن در ردّ تصوف و فلسفه و بیان حالات و عوام‌فریبی‌‌های صوفی نمایان می‌باشد. مجموعه این مواعظ را علامه سید دلدار‌علی به صورت کتابی مستقل تنظیم کرده است.
  4. صوارم الهیات در رد باب پنجم تحفه اثنی عشریه به زبان فارسی که با این جمله آغاز می‌گردد «الحمد الله الذی تفرد بالقدم…» این کتاب در سال 1225ق در کلکته در زمان حیات مولف به چاپ رسیده است، علامه سید دلدار‌علی در مقدمه این کتاب می‌نویسد:

این کتاب من یعنی صوارم الهیات چون بر مباحثات لطیفه و مناظرات انیفه و تحقیقات تألیفه مع مطایبات رایقه اشتمال دارد موجب انشراح قلوب مومنین و غیظ منافقین است.

  1. حسام‌الإسلام و سهام الملام در رد باب ششم تحفه اثنی عشریه به زبان فارسی که با «الحمد لله المفضل المنعم…» شروع گردیده و مولف درباره علت تألیف این کتاب می‌نویسد:

به درستی که به وساطت معتمدین خبر به من رسید که بعضی نواصب رساله من ذوالفقار را تحریف و تصحیف و کم و زیادت در آن بحسب خواهش خود نموده‌اند و نسخ بسیار بر نهج مذکور نویسانیده، در اطراف بلاد منتشر ساختند تا آنکه به این حیله خبیثه قصور در نقص کلامش به من نسبت دهند.

حسام‌الإسلام در سال 1218ق در پانصد نسخه به چاپ رسیده است.

  1. احساء السنه در جواب باب هشتم تحفه اثنی عشریه
  2. ذوالفقار در جواب باب دوازدهم تحفه اثنی عشریه که با «الحمد لله الذی امات البدعة» شروع می‌شود.
  3. رساله غیبت
  4. رساله جمعه
  5. إثارة الاحزان، در ذکر مصائب ائمه اطهار علیه السلام

شاگردان

علامه سید دلدار‌علی این متفکر و عالم بزرگ اسلامی با وجود تمام مشکلات و گرفتاری‌هایی که در راه معرفی اسلام اصیل و از میان برداشتن عقاید باطل و خرافی رایج در بین مسلمانان هند با آنها دست به گریبان بود، به آینده جامعه اسلامی هند می اندیشید و همراه با تبلیغ و خرافات‌زدایی به تألیف و تصنیف اشتغال داشت و نیز شاگردانی در مکتب وی تربیت یافتند که هر کدام نمونه‌ای علم و تقوی و فضیلت بودند و در حوزه تبلیغی خود گروه زیادی را با اسلام آشنا نمودند. از جمله کسانی که در محضر این عالم بزرگ کسب فیض نمودند افراد ذیل می‌باشند:

  1. مولوی میرمرتضی که مردی فاضل و کامل و عالمی عامل بود و مذهب اخباری داشت وی صاحب تألیفات کثیری چون اسرارالصلاة و حواشی و رسائل بر کتب اخباریون می‌باشد.
  2. مولوی سید احمد‌علی محمدآبادی، وی در ابتدا شاگرد مولوی سید عبدالعلی دیوگهتوی در فیض‌آباد بود و در سال 1225 هـ به لکنهو مهاجرت نمود و از درس علامه سید دلدار‌علی استفاده کرد. وی به عنوان مدرّس اول مدرسه شاهی انتخاب گردید و تا سن 90 سالگی به تربیت و تدریس طلاب علوم دینی اشتغال داشت، مفتی میر محمد‌عباس در رطب العرب (مجموعه اشعار عربی خود) سید احمد‌علی را چنین ستوده است:

یا احمد الخصال علی المنازل                 مستعذب المقال وحید الاماثل

هل ذاک المنشاک ام سحر بابل                ام المعجزات احمد و المرتضی علی

مولوی سید احمد‌علی دارای تألیفات زیادی بوده است که متاسفانه بسیاری از آنها از بین رفته است، وی در سال 1295ق در لکنهو دار فانی را وداع گفت.

  1. مولوی سید حمایت حسین کنتوری نیشابوری معروف به میرعلی بخش کنتوری که در فنون ادبی و نظم و نثر عربی استاد بود و کتاب اساس‌الاصول استاد خود را به فارسی ترجمه نمود.
  2. مفتی محمدقلی بن محمد بن حامد کنتوری که ذکر وی خواهد آمد.
  3. مفتی میر محمد‌عباس نوه علامه سید نعمت الله جزایری که ذکر وی در جمله اساتید علامه حامدحسین خواهد آمد.
  4. مولوی سید عبدالعلی که در شهر فیض‌آباد امام جمعه بود و در همان‌جا وفات یافت.
  5. مولوی سید محمد‌باقر واعظ که در زمان حیات استاد خود دار فانی را وداع گفت.
  6. مولوی سید سجاد علی جایسی.

و ده‌ها شاگرد دیگر که از محضر درس علامه سید دلدار‌علی استفاده نمودند که ذکر مقام و خصوصیات و خدمات ایشان باید به عنوان یک کار تحقیقی مستقل صورت پذیرد.

وفات

علامه سید دلدار‌علی پس از یک عمر تبلیغ و ارشاد و عبادت در سن 69 سالگی در شب نوزدهم ماه رجب سال 1235ق در زمان سلطنت غازی‌الدین حیدر پادشاه اوده در شهر لکهنو، به جوار رحمت حق پیوست و جسد پاک وی در میان حسرت و اندوه مسلمانان و ارادتمندان و شاگردانش در حسینیه‌ای که در زمان حیات خود در نزدیکی امام باره، باقر صاحب بنا نموده بود، به خاک سپرده شد. و سید احمدعلی در رثای استاد خود چنین سرود:

فقیه و مجتهد و عالم و مروج دین
ضیاء دیده و دروازه مدینه علم
ندیده چشم فلک مثل آن مجدد دین
جمال در خیر علم و کمال در شب از آن
به آبياری ارشاد آن سحاب فیوض
رسید چون شب تاسع عشر ز ماه رجب
چون این مصیبت عظمی در اهل دین رو داد
در این مصیبت جانکاه شیعیان یکسر
سروش غیب همان وقت ناگهان فرمود
شریف … و علم و کمال و فضل و تقوی
عزیز مصر و سیادت سپهر و مجد علا
که شاهدند به فضل بزرگیش أعدا
که بُد ز روز ازل مهبط فیوض خدا
دمید در گِل ناچیز هند بس گلها
سفر به روضه رضوان نمود از دنیا
به سوز سینه نمودند ماتمش برپا
به دل گذشت که تاریخ آن کنم إنشاء
ستون دین به زمین اوفتاد واویلا

1235ق

[فرزندان دلدار]

از علامه سید دلدار‌علی رحمه الله فرزندانی به نام‌های سید محمد، سید علی، سید حسن، سید مهدی و سید حسین یادگار ماند که ذکر هر کدام خواهد آمد.

سیّد محمد سلطان‌العلماء

سیّد محمد ملقب به سلطان‌العلماء فرزند ارشد علّامه سیّد دلدار‌علی در 17 ماه صفر 1199ق در لکهنو تولد یافت، وی علوم اسلامی را نزد پدرش فراگرفت و با استعداد ذاتی، اکثر کتب فقه و اصول را مطالعه نمود و در سن 19 سالگی در سال 1218ق از پدرش اجازۀ اجتهاد دریافت نمود، سیّد دلدار‌علی در اجازه‌نامه‌ای که برای وی تحریر نموده درباره قابلیت علمی وی می‌نویسد:

ولد امجد معزی الیه یعنی جناب مجتهد العصر و الزمان را مرتقی به سوی مدارج کمال و متخلق به مکارم اخلاق و محامد خصال یافتم. در خاطر داشتم که اجازه‌ای چنانکه معمول عملای کرام است برای او بنویسم؛ زیرا که او را لایق این امر دیدم اگرچه سایر فرزندانم پاره جگر و ثمره دل می‌باشند لکن او به فضل الهی از میان ایشان ممتاز است، تا آنکه اکمل افراد اولاد روحانیه و نتایج نفسانیه نورانیه است و چون بعضی امور در باب این مطلب یعنی نوشتن اجازه مانع بود خصوصا حسد و… و اهل تعسّف و عناد که معظم به صناعت ایشان سکوت طریق اعوجاج است و بهترین امور را حمل بر بدترین محامل می‌کنند، اظهار آن در حین تعویق افتاده بود تا آن که وقت اظهار آن در رسید و خوبی چیزی که اراده اظهارش داشتم بر عقل حق پسند ظاهر شد. پس آنچه مکنون خاطر بود به مظنّه ظهور درآوردم پس او را اجازه دادم حق تعالی او را و سایر اولاد ما را به سوی بلندترین معارج علماء و اقصی مدارج فضلاء مرتقی گرداند که روایت کند از من جمیع مرویّات مرا از اسلام و مؤلّفان خاص و عام در فنون و علوم از کتب حدیث و تفسیر و کلام و اصول و فقه و رجال و نحو و لغت وقرائت و حکمت و غیره آنها، که دخلی در علوم دین دارد، تا این اجازه وافی و کافی باشد… .

از جمله عنایاتی که خداوند نسبت به این مرد بزرگ داشته توجه خاص حضرت امام عصر علیه السلام بوی بوده چنانکه پدرش در اجازه دیگری که برای وی نوشته به این نکته اشاره می‌نماید که قبل از تولد سیّد محمد در عالم رؤیا مشاهده می‌کند که حضرت صاحب الامر به وی می‌فرماید سیّد محمد را برای تعلیم به ما بسپار، و در اجازه وی آمده است:

ولوقلنا انه محل عنایة حجة الله المنصور بعون الله لکان قولاً مسدداً کما هو مفادّ رؤیا الصادقة فی المنام و تفصیله تقضی محلاً آخراً.

علّامه سیّد دلدار‌علی، سیّد محمد را پس از خودقائم مقام خویش می‌گرداند و در وصیت‌نامه خود که در 12 جمادی الاوّل 1235ق نوشته به این نکته اشاره می‌نماید که:

مهجة الفؤاد و الفائز بدرجة الاجتهاد سیّد محمد اطال الله بقاؤه را که اکبر و ارشد و اکمل اولاد من استقائم مقام خودقرار دادم.

پس از وفات علّامه سیّد دلدار‌علی در زمان سلطنت امجد‌علی‌شاه بیان احکام شرعی برای قضاة و حکّام و موالیان توسط وی اعلام می‌گردید، و حکام شرع موظف بودند که احکام صادره را اجرا نمایند. سیّد محمد دارای مقام علمی و روحانی بلند بود و سلطان در خدمت وی حاضر می‌شد و وی را «برا کعبه وقبله» (کعبه وقبله بزرگ) می‌خواند و مهری با لقب سلطان‌العلماء سیّد محمد برای وی فرستاد. همچنین مدرسه­ای برای وی بنا نمود تا به تدریس و تعلیم عالمان دین در آن مدرسه اشتغال ورزد و کلیه مخارج اعم از حقوق مدرسین و طلّاب و مصارف دیگر مدرسه را تأمین می‌کرد.

سیّد حسین سید‌العلماء در اجاز‌ه­ای که برای سیّد محمدهادی تحریر نموده درباره فضایل و کمالات برادرش می‌نویسد:

حق تعالی رجای جناب غفران‌مآب را در حق آن‌جناب محقق گردانید؛ زیرا که با سایر برادران که کوچک‌تر از آن‌جناب بوده ایم اقتباس انوار افادات آن‌جناب نموده ایم و از فیض علوم آن‌جناب تمتع وافر برداشت‌هایم و … و انا أروی جمیع ذلک ای کتب الحدیث و الفقه و سایر العلوم عن اخی المعظم قدوة المتکلمین الاعلام و اسوة المجتهدین الکرام… الصمصام علی وجوه خرّت الاتباع الاصنام و الضّارب سیفه الماسح الذّی… سافح علی اعناق النواصب ذهنه الثاقب کالبرق کالخاطف لابصار الخصام، قامع البدع و دامغ رؤس الطوائف الباطلة و الفرق المغویة و… بالضربة الحیدریة و طاعن صدورهم بطعن الرّماح الذی اربح اهل الایمان من طالبی البرهان بافضل الارباح، مؤسس اصل الاصول، نقّاد الفروع و الاصول العلم المفرد العالم الاوحد مولانا السیّد محمد لازال… شموس افاداته بارغه.

صاحب شذور‌العقیان سیّد اعجازحسین برادر علّامه حامدحسین درباره مقام معنوی سلطان‌العلماءآورده است:

الامام الهمام و البحر القمقام السیّد الامجد الاسعد الاوحد فلک الإفادة بدر سماء الافاضة و السعادة قائمة المجتهدین ملاذ الفضلاء الامجدین محی الشریعة خاتم النّبیین، مبین الاحکام بأوضح البراهین و افصح الاستدلال و التبیّن سیّدنا و معتمدنا محمد بن السیّد دلدار‌علی بن سیّد محمد معین دامت ایّامه…

بهادرشاه ظفر آخرین پادشاه مغولیّه هند مذهب تشیّع را پذیرفته بود و در نامه­ای به سلطان‌العلماء چنین نوشت:

افضل الفضلاء أفقه الفقهاء سیّد السّادات مقتدای مؤمنین و مؤمنات مجتهد العصر و الزمان سلطان‌العلماء دامت برکاته؛ بحمدالله و المنّة که محبّت و ولای اهل بیت علیهم السلام اختیار کرده‌ام و از اعدای علی ‌بن‌ أبي‌‌طالب علیه السلام قطعی تبرّا نمودم و تعمیر امام‌باره‌هایی شروع گردیده است بعد اتمامش تعزیت سیّد الشهداء امام حسین علیه السلام مقرّر خواهد شد السّعی منّی و الإتمام من الله.[6]

مفتی سیّد محمدعباس در شأن وی و برادرش سید‌العلماء سیّد حسین در مثنوی منّ و سلوی گفته است:

این ریاضت بر علی ختم است و بس
سالکان راه تسلیم و رضا
نیّرین آسمان اجتهاد
سیّدین عالمین کاملین
از برای اهل فقر و اضطرار
آن یکی همنام ختم الانبیا
هوش از سر برد طاعت‌هایشان
پرتوی آن نیست الّا درد و بس
وارثان مصطفی و مرتضی
آیتین قدرت رب العباد
طاعتشان بر خلائق فرض عین
آن یکی دریا و آن ابر بهار
وین سمیّ خامس آل عبا
سر نهادم بر نشان پایشان

سلطان‌العلماء سیّد محمد علاوه بر تصدی امور مسلمین و بحث و تدریس به تألیف و تصنیف اشتغال داشت از جمله مصنفات ایشان کتب ذیل می‌باشد:

  1. رسالۀ سیف ماسح در اثبات حکم رجلین در وضو، در ردّ رسالۀ فتح العزیز، شاه عبدالعزیز دهلوی که در ردّ مبحث مسح شرح اربعین شیخ بهایی نوشته، رسالۀ سیف ماسح در مطبعۀ بستان مرتضوی بسال 1308 در لکهنو به چاپ رسیده است.
  2. حاشیه بر سلم العلوم حمدالله
  3. ضربة الحیدریه لکسرة الشوکة العمریّه، فارسی، که در ردّ شوکة العمریّه شاه عبد العزیز دهلوی مؤلّف تحفه اثنی عشریه، تألیف نموده. شوکة العمریّه در جواب کتاب بارقة الضیقمیّة در مبحث متعه از تألیفات سید محمد سلطان‌العلماء بود، ضربة الحیدریة در دو جلد به سال 1292ق در 431 صفحه در لکهنو به اسم یکی از شاگردان مؤلّف به نام حمیدالدین معروف به سید باقرشاه نقوی به چاپ رسیده است.
  4. طعن الرماح، در باب غصب فدک وقضیه قرطاس در ردّ بعضی از مباحث تحفه در دو مقصد و خاتمه مشهور، به فوائد الحیدریه که در ماه رجب 1238 از تألیف آن فراغت یافته و در سال 1308ق به چاپ رسیده است،
  5. رسالۀ أصل الاصول، در جواب کلام میرمرتضی اخباری که از شاگردان پدرش بود و بر اساس‌الاصول وی اعتراضات و اشکالاتی نموده بود.
  6. حاشیه بر شرح صغیر سید علی طباطبایی در مسائل فقهی.
  7. صمصام قاطع و برهان لامع، فارسی در اثبات تشیّع و ابطال مذاهب دیگر و دلایل عزاداری و گریه بر امام حسین علیه السلام و سایر شهدای کربلا در لکنهو به چاپ رسیده است.
  8. رسالۀ متعه ممکن است رساله‌ای غیر از بارقۀ ضیقمیه باشد.
  9. رساله ثمرة الخلافة، دربارۀ شهادت امام حسین علیه السلام و حیدرعلی فیض‌آبادی (م: بعد از 1295ق) رساله‌ای در ردّ این رساله به نام اثبات الخرافة لصاحب ثمرة الخلافة نوشت و سیّد محمدباقر فرزند سلطان‌العلماء با همکاری پدر کتاب تشیید مبانی الایمان را در ردّ اثبات الخرافة تألیف نمود، کتاب ثمرة الخلافه در لکهنو به چاپ رسیده است.
  10. رسالة سمّ الفّار فی اتّصاف الثلاثة بالفرار را در جواب بعض مکاتیب سلامة الله کشفی به اسم یکی از شاگردانش به نام میرزا محمد بن محمد‌علی الهاشمی الهندی در فارسی تألیف نمود.
  11. فوائد نصیریّه در احکام زکات و خمس که برای محمد‌علی شاه ملقّب به نصیرالدوله به فارسی تألیف نمود.
  12. فضایل حیدریه، در جواب سؤال سبحان‌علی خان که آیا اولاد علی علیه السلام افضل بر اولاد شیخین می‌باشند یا خیر؟ به اسم یکی از شاگردانش به نام باقرشاه تألیف نمود.
  13. رساله عجاله نافعه، در اصول دین که برای فرزندش محمدباقر تألیف نموده، این کتاب در لکهنو به چاپ رسیده است.
  14. رساله در باب نماز جمعه
  15. کشف الغطاء
  16. رساله سبع ثانی در علم قرائت
  17. رساله احیاء الاجتهاد در اصول فقه
  18. رساله در تضییق و وسعت قضاء صلوة
  19. رسالۀ تحقیق نجاست عرق جنب از حرام
  20. گوهر شاهوار، در جواب سؤالات نصیرالدین حیدر پادشاه اوده در افضیلت قرآن و اهل‌بیت علیهم السلام.
  21. بشارات محمدیه
  22. قتال النواصب
  23. رساله جذر اصم در جواب بعض شبهات راجع به مغالطه معروف جذرالاصم از میر صدرالدین محمد دشتکی حسینی (م 903ق)
  24. ازاحة الغی در ردّ عبدالحی را صاحب تاریخ العلماء به سلطان‌العلماء نسبت داده و در الذریعه به نام سیّد علی بن الحسن العسکری مشهور به مشرف آمده است.[7]
  25. شرح زبدة الاصول
  26. بارقه ضیغمیه ملقب به حملة‌المختاریه را در اثبات حلییّت متعتین در جواب تقاضای معتمدالدوله مختار الملک سیّد محمد خان بهادر ضیغم جنگ وزیر سلطان غازی‌الدّین حیدر به فارسی تألیف نمود، و رشیدالدّین شاگرد شاه عبدالعزیز ردّی بر این کتاب به نام شوکة العمریّة تألیف نمود و علامه سیّد محمدقلی پدر علامه حامدحسین کتاب الشعلة الظفریة را نوشت سیّد محمد سلطان‌العلماء نیز کتاب ضربة الحیدریّه را در جواب شوکت عمریّه تألیف نمود.
  27. بوارق موبقه در باب هفتم (امامت) تحفه اثنی عشریه، مطبوع.
  28. کتابی مبسوط در ردّ تحفه اثنی عشریه که ناتمام مانده، مسودّه آن تا کنون باقی است علاوه بر رسائل و کتب یاد شده تألیفات ناتمام دیگری از سلطان‌العلماء به جای مانده است که هر کدام دلالت بر تبحر علمی این عالم بزرگ در زمینه علوم و مسائل مختلف اسلامی می‌نماید.

همچنین از محضر وی علما و دانشمندانی بزرگ کسب فیض و استفاده کردند که از جمله ایشان افراد ذیل می‌باشند:

  1. مولوی سیّد محمد امام جمعه هوگلی؛
  2. مولوی عبدالعلی؛
  3. مولوی سرفراز حسین؛
  4. قاضی سیّد محسن‌رضا معروف آغا سیّد جائسی؛
  5. قاری سیّد جعفرعلی ؛
  6. مولانا میرزا محمد فیض‌آبادی ؛
  7. مولوی شرف‌علی؛
  8. سیّد باقرشاه بخاری؛
  9. مولوی سیّد دیدار جهان مترجم احادیث مصائب اهل بیت طاهرین؛
  10. سیّد علی‌حسن جائسی؛
  11. مولانا سیّد علی.

سلطان‌العلماء، سیّد محمد در 22 ربیع الاوّل سال 1284هـ در سن 85 در لکهنو رحلت نمود و در میان جمع انبوه شیعیان و ارادتمندان در جوار پدر بزرگوارش در حسینیه غفران‌مآب به خاک سپرده شد. مفتی میرمحمدعباس مرثی‌های در رثای وی سروده و ماده تاریخ وی را چنین ذکر کرده است:

قبله دین کعبه‌ایم آن‌جناب مجتهد
ساعت ده از شب بست و دوم ماه ربیع
کز وجودش رونق محراب و منبر داشتند
رخت بربستند و عزم بزم را ورداشتند

سال تاریخ وفاتش را چه می‌پرسی ز من             آسمانی بود وای از زمین برداشتند. [8]

 

فرزندان سلطان‌العلماء

  1. سیّد محمدباقر، جامع علوم معقول و منقول و حاوی اصول و فروع بود. وی در سال 1214ق در لکهنو تولد یافت و در زمان حکومت امجد‌علی‌شاه به امر سلطان متهمّم عدالت دیوانی گردید و شاه وی را منصف‌الدوله خطاب کرد. از تألیفات وی تشیید مبانی ایمان یا تشیید المبانی در علوم کلام و کتابی ردّ بر منتهی الکلام در مناظره می‌باشد. سیّد محمدباقر در سال 1276ق دار فانی را وداع نمود و در کنار جدش سیّد دلدار‌علی در حسینیه غفران‌مآب به خاک سپرده شد.
  2. سیّد محمدصادق، در ورثة الانبیاء آمده است که در جوانی در چهارم ماه رجب سال هزار و دویست و پنجاه و هشت دار فانی را وداع گفت، از تألیفات وی: تأیید المسلمین در ردّ نصارای، ردّ مخالفین می‌باشد، وی در حسینیه غفران‌مآب به خاک سپرده شد.
  3. سیّد مرتضی، که در جوانی به درجه اجتهاد نائل گردید و در 18 رمضان المبارک 1276ق دار فانی را وداع گفت و در حسینیه غفران‌مآب به خاک سپرده شد، مفتی محمد‌عباس در ماده تاریخ وفات وی گفته است:
نور نگاه حضرت سیّد محمد مجتهد
رفته از جهان اهل همم در هیجده ماه صیام
آن‌قدوه ارباب یقین کعبه عالی مکان
آل محمد‌های سیّد مرتضی قبله جوان[9]
  1. سیّد عبدالله، صاحب تألیفات عدیده وی به زبان هندی نیز تسلط داشت، تألیفاتی در این زبان دارد. از سیّد عبدالله سه فرزند به نام‌های سیّد محمدمصطفی معروف لدّن صاحب متخلص به خورشید از شعرای نامدار لکهنو، محمد سنی معروف به مامنّن صاحب و مولوی سیّد محمد صاحب که از طرف والی محمودآباد به امامت جماعت مسجد سیتاپور منتخب گردیده بود.
  2. مولوی سیّد بنده حسین، علوم معقول و منقول را نزد پدر و عمویش خلاصة‌العلماء، فراگرفت و سلطان‌العلماء اجاز‌ه‌ای مفصل برای وی تحریر نمود و مرحوم شیخ زین‌العابدین مازندرانی و سیّد علی حائری شوشتری نیز اجازه برای وی صادر نمودند. از تصانیف وی تفسیرقرآن کریم به زبان اردو، مطبوعه، رسالۀ مختصر در طعام اهل کتاب، رساله قواعد مواریث، با جدولهایی درباره ارث می‌باشد، سیّد بنده حسین در 29 ماه جمادی الثانی سال 1298ق در لکهنو رحلت نمود و در کنار پدر و برادرانش در حسینیه غفران‌مآب به خاک سپرده شد.

 

سیّد علی فرزند سیّد دلدار‌علی

سیّد علی در هیجدهم ماه شوّال 1200هـ در لکهنو تولد یافت و از برادر بزرگش سیّد محمد یک‌سال و چند ماه کوچک‌تر بود، وی علوم اسلامی را نزد پدر فراگرفت و به تبلیغ و ارشاد در شهر لکهنو پرداخت. در سال هزار و دویست و چهل و پنج عازم سفر کربلا گردید و از محضر سیّد کاظم رشتی استفاده نمود و از سیّد کاظم رشتی اجازه دریافت نمود. و در سال 1246ق، به هندوستان مراجعت نمود و به وعظ و تبلیغ و ارشاد مردم مشغول گردید. وی علاوه بر تبلیغ به تألیف و تحقیق علاقه زیاد داشت و رساله‌ای در مبحث فدک و رساله‌ای در باب متعه و علم قرائت و رساله‌ای در ردّ اقوال اخبارین و رساله‌ای در جواز تعزیه‌داری تألیف نمود. و چون در علم قرائت و تفسیر صاحب نظر بود، تفسیر چند جزء ازقرآن کریم را بزبان اردوی ساده تألیف نمود، و به علت گرفتاری‌های زیاد کار آن نیمه تمام ماند. تا آنکه در زمان سلطنت محمد‌علی شاه در سال هزار و دویست و پنجاه و سه بنا به درخواست ولیعهد حکومت اوده محمد امجد‌علی‌شاه، به تکمیل تفسیر پرداخت و آن‌را در دو جلد به اتمام رسانید. امّا چون علاقۀ زیادی به زیارت حضرت اباعبدالله داشت لذا فرصت مرور دوباره بر تفسیر را نکرد، همان‌طور به صورت مسودّه باقی ماند و در همان ایّام تفسیر مذکور به امر شاه در لکهنو به چاپ رسید. وی در سال 1256ق برای بار دوم با جمعی از دوستان عازم زیارت کربلا از طریق خراسان گردید. پس از مدت کوتاهی اقامت در کربلا در هیجدهم ماه مبارک رمضان 1259ق در سن 58 سالگی برحمت حق پیوست و در جوار سیّد محمد بن سیّد علی طباطبایی به خاک سپرده شد. خبر وفات وی را حجة الاسلام سیّد ابراهیم حائری به برادرانش رسانید و مفتی میر محمدعباس در ماده تاریخ سروده است: «لرحلة له اجر عظیم»، از مولانا سیّد علی، فرزندی به نام کلب حسین به جای ماند.

سیّد حسن بن سیّد دلدار‌علی

سیّد حسن در 21 ماه ذیقعده 1205ق در لکهنو تولد یافت و علوم اسلامی را نزد پدر و برادر بزرگش سیّد محمد سلطان‌العلماء فراگرفت، وی مردی عالم و عابد بود و بیشتر عمر شریف خود را به عبادت، تألیف و تحقیق مشغول بود. از جمله تصانیف وی حواشی بر تحریر اقلیدس، رساله در احکام اموات، رساله در علم قرائت و تذکرة الشیوخ و الاشبان در مواعظ و رساله تحقیق تعلیق به مشیت الهی می‌باشد. برادر کوچکش سیّد حسین سید‌العلماء در اجازه‌نامه‌ای که برای حجة‌الإسلام سیّد محمدهادی تحریر نموده، درباره برادرش سیّد حسن می‌نویسد که:

من و جناب مکرم معظم فاضل متورّع مقدس عالم عامل ماجد حاوی مکارم اخلاق و محامد برادرم جناب سیّد حسن افاض الله علی روحه سوابغ المنن در اکثر اوقات با جناب مستطاب عالم المعی و مقدس لوزعی برادرم جناب سیّد محمدی مرحوم مشارکت و استفاده و درس علوم ‌به‌ خدمت جناب غفران‌مآب والد ماجد خود داشتیم. و هر دو برادران موصوف با وجود حداثت سن در آن زمان در جودت ذهن مثل دو اسب گردن بسته مساوات با هم داشتند، بلکه شهسوار میدان فضل و کمال بودند. من که کوچک‌ترین ایشانم متابعت درس ایشان می‌کردم و برادرم سیّد مهدی علیه الرحمه در علم و کمال و دقت نظر در علوم میان هر سه برادران امتیاز داشت و در این مضمار سابق‌ترین ما بود. لهذا مقدّم و مشار‌الیه و ممتاز به قرائت درس ‌به‌ خدمت آن‌جناب بود پس بعضی مردم ‌به‌ خدمت برادرم سیّد حسن مرحوم عرض کردند که شما به حسب من از جناب سیّد مهدی بزرگ‌ترید با وصف این معنی چرا خود را به استماع قرائت او و مشارکت درس با او در معرض متابعت انداخته‌اید؟ و سیّد حسن در جواب ایشان فرمودند که: مدارج علم و فهم از مواهب و عطایای حق تعالی است و برادرم اگرچه از من به حسب کوچک‌تر است، لکن به عنایت الهی در علم و فهم بهره اکمل

مفتی حدیث از سر الهام بخوان * سردار جوانان جنان است حسن

سیّد به ارتحال رقم کرد سال فوت * زهد و ورع عزای جناب حسن گرفت

سیّد حسن که سیّد عباد عصر بود * برخاست از جهان و جنان را وطن گرفت

از سیّد حسن دو فرزند به جای ماند سیّد حسن مثنّی و سیّد حسن معروف به مهنّا و دختری که به عقد سیّد مرتضی فرزند سلطان‌العلماء سیّد محمد درآمد.

سیّد مهدی بن سیّد دلدارعلی

سیّد مهدی در سال 1208ق در لکهنو چشم به جهان گشود و علوم اسلامی را نزد پدرقرائت نمود و در جوانی به مقام والی از علم و عمل دست یافت. از بعضی از اوراق و رسائلی که از ایشان به یادگار باقی مانده عظمت علمی وی معلوم می‌گردد، علیین مکان سید حسین در اجازه ای که برای فرزندش عمدة العلماء تحریر نموده درباره سیّدمهدی می‌نویسد:

المولی الفاضل و الفقیه الباذل ذی المجد و الفضل و الذکاء فخر العلماء و الساداة صاحب قریحة الوقادة و الفطنة النقادة مولانا سیّد مهدی.

و در جای دیگر می‌نویسد که:

سیّد مهدی از همه برادران من با وجود صغر سن در فضل و کمال افضل و اتقی بود.

سیّد مهدی در سن 23 سالگی در آخر ماه ذی الحجه سال 1231ق به علت بیماری دار فانی را وداع گفت و در حسینیه پدرش غفران‌مآب به خاک سپرده شد. و مرگ وی در روحیه پدر اثر بسیار گذاشت و کتابی پس از مرگ وی به نام مسکن القلوب نوشت و در آن ذکر کرد که مرگ وی باعث صدمات روحی زیادی برای من بود و من در این مصیبت صبر خواهم نمود در ماه تاریخ وفات وی آمده است:

بست و سه ساله ببوده ابن دلدار‌علی          وا دریغا در مه ذی الحجه پوشیده کفن

بر سر نقش پسر محزون پدر ناله‌کش‌ست          نوجوان رفته افسوس سیّد مهدی من

سید‌العلماء سید حسین

سیّد حسین ملقب به سید‌العلماء در چهاردهم ربیع‌الثانی سال 1211ق در شهر لکهنو تولد یافت. وی علوم اسلامی را نزد پدرش، علامه سیّد دلدارعلی و برادرش سیّد محمد فرارگفت. سیّد حسین در 17 سالگی به درجۀ اجتهاد رسید و از همین ایّام شروع به تألیف و تصنیف و تدریس نمود. وی در اجازه‌نامه‌ای که برای سیّد محمدهادی نوشته به این نکته اشاره می‌کند:

من مدتی اقتباس از انوار افاضل والد ماجد خود نموده‌ام و هم‌زمان در آن ‌به‌ خدمت جناب برادر معظّم خود یعنی جناب مولانا و مقتدانا مجتهد العصر و الزمان سلطان‌العلماء سیّد محمد دام ظلّه العالی که بزرگ‌ترین برادرانم است استفاده نموده‌ام. در روایت کتب جمیع علوم، اجازه از آن‌جناب دارم و میان من و آن‌جناب سه برادر یعنی سیّد علی و جناب سیّد حسن و جناب سیّد مهدی رحمه الله بودند و من پنجم ایشان و کوچک‌ترین بوده‌ام.

و در اجازه‌نامه‌ای که برای فرزندش فخرالمحققین تحریر نموده به این نکته اشاره کرده است که:

من در ابتدای تحصیل و هم منتهای آن، ‌به‌ خدمت جناب غفران‌مآب والد ماجد خود قرائت علوم نمودم و درآن اثنا بعض علل و اسقام عارض حال آن‌جناب شد که به سبب آن در آن ایّام از افادۀ درس باز مانده، و درس مرا بر جناب اکمل اجل قدوة الفقهاء اسوة المجتهدین عمدة العلماء و زبدة المتکلمین اخی معظّم ممجّد اوحد جناب سیّد محمد ادام الله افاداته و ایده بتاییداته سپرد. پس مدتی در خدمت آن‌جناب به تحصیل علوم معانی و بیان از علوم عربیه و بعض علوم حکمیه و فنون رسمیّه و برخی از علوم دینیه اشتغال داشتم و از تصانیف آن‌جناب کتاب سیف ماسح را که ماسح اعناق نواصب لئام منطوی بر ابطال غسل پاها در وضو و اثبات مسح اقدام به بینات مفضّحة عن المرام است، پیش آن‌جناب قرائت نمودم. و نیز ‌به‌ خدمت آن‌جناب در علم منطق کتاب سلم الحامی و شرح آن تصنیف مولانا حمدالله سند بلوی راقرائت نمودم. پس بعد از آنکه جناب غفران‌مآب علامه آفاق والد ماجدم رحمه الله از مرض افاقه یافت درس من ‌به‌ خدمتش عود نمود پیش آن‌جناب از تصانیف انیقه‌اش کتاب مراة العقول را که ملقّب به عمادالاسلام فی علم الکلام است خواندم… و برخی از کتب حدیث مثل شرح اربعین شیخ بهاءالدّین عاملی و اصول کافی و فروع، کتاب منتقی الجُمان را ‌به‌ خدمت آن‌جناب گذرانیدم.

مرحوم سیّد مهدی بن نجف علی صاحب تذکرة العلماء که از شاگردان وی می‌باشد درباره استاد خود می‌نویسد:

روزی حقیر از زبان درر بیان آن‌جناب شنیدم که می‌فرمود که: در سن هفده سالگی که خود شروع به تصنیف رساله تجزی فی الاجتهاد نمودم و بعد از آن رساله حکم ظنّ رکعتین اوّلین را به قالب تصنیف درآوردم، لیکن از بس حیا و حجابی که بر من مستولی بود اظهار آن به کسی نمی‌نمودم، مگر اکثر اوقات ‌به‌ خدمت اخوی مرحوم اورع اعبد علامه فهّامه سیّد مهدی طاب ثراه که به سه سال تقریبا از من بزرگ‌تر بود اتفاق مذاکره و مکالمه و مذاکره در این باب می‌شد. جناب ایشان به من می‌نمودند و آنچه من می‌نوشتم از نظر مقدسشان می‌گذرانیدم تا اینکه روزی جناب غفران‌مآب والد ماجد در باب نوشتن اجازه برای من مأمور به التماس و یاددهی نمود. ‌به‌ خدمت آن‌جناب عرض نمودم که اولا آنچه از زبان خامه ام ریخته است ملاحظه فرمایند اگر تحریر من بر طرز اسلوب مناسب در نظر اقدس درآید بر آن مطلع شوم و به هرحال می‌خواهم که بر حسن وقبح آن متنبّه شوم. آن‌جناب به اجابت مقرون فرمود و امر فرمود تا عبارت رسالۀ مصنّفۀ خود را ‌به‌ خدمت آن‌جناب به معرض عرض رسانیدم. آن‌جناب در اثناء استماع عبارتش فرمود که این متانت و طرز تحریر و اسلوب تقریر چنان نمی‌نماید که شخصی در ابتداء حال تصنیف کند. سپس علامه سیّد دلدارعلی امر نمود تا از ابتداء تا انتهای این رساله را برادر بزرگ ایشان سلطان‌العلماء مطالعه و نظر خود را نسبت به کتاب به علامه دلدارعلی عرضه دارد.

پس از پدر مرجعیت عامه به سلطان‌العلماء سیّد محمد رسید و وی اکثر امور شرعیه را به برادرش سیّد حسین سپرد و سیّد حسین به حلّ و فتق امور مسلمین مصروف گردید. سلطان امجدعلی‌شاه علاقه زیادی به ایشان داشت و در امور شرعیه با وی مشورت می‌نمود و مهری برای آن‌جناب با نقش «حاوی علوم دین حامی سادات و مؤمنین حافظ احکام الله مجتهد العصر سید‌العلماء» برای وی فرستاد.

سیّد مهدی بن نجف علی درباره استادش سیّد حسین می‌نویسد که:

وی قبل از طلوع صبح به مسجد برای نماز جماعت تشریف می‌بردند و تا مدت انتظار وقت نماز مشغول اذکار و صلوات مستحبّه می‌شدند و… بعد از ادای نماز صبح به اندرون خانه فیض کاشانه نزول می‌فرمایند. اکثر روزها مصروف تألیف و تصنیف و ملاحظه قراطیس ضروریه می‌باشند تا آنکه روز بالا می‌شود پس رونق‌افزای بیرون خانه می‌شوند و مردم بسیار از افاضل طلبه علوم و اهل استفتا و ارباب حوائج هجوم می‌آورند. به هر یک از ایشان حسب وسعت وقت توجه التفات می‌فرمایند ساعتی به تدریس و مدتی به تحریر جواب مسائل و زمانی به ملاحظه معروضات اهل حوائج و لمحه‌ای به حاضر شدن در خدمت جناب برادر معظّم خود دام ظلّه العالی مشغول می‌شوند. و همچنین هر روز بعد از زوال تا اواخر روز مصروف‌تر و بعد به سوی مسجد به جهت نماز ظهرین و حضور در خدمت جناب ممدوح و تدریس فضلا از طلبه علوم و دیگر اشغال امور خیر می‌باشند. و همیشه التزام وعظ بعد از نماز عصر روز جمعه، دوشنبه و پنج‌شنبه دارند و در ایّام ماه رمضان غرّه تا آخر ماه مواعظ و نصایح شریفه و افادات انیقه از تفسیر و احکام و تصحیح عقاید و تبیین حقایق و توضیح رقایق به سمع حاضرین می‌رسانند… همچنین شب بعد از نماز مغرب و عشا تا زیاده از یک پاس شب گذشته رونق‌افزای مجلس مستفید و مصروف درس و افاده تصانیف عالیه و التفات به اهل حوائج و افتای مسائل می‌باشند.

سیّد حسین علاوه بر رسیدگی به امور مسلمین به تصنیف و تدریس اشتغال داشت و کتاب‌های ارزنده و سودمندی در زمینه مسائل اسلامی مختلف تألیف و تصنیف نمود. از جمله تألیفات ایشان کتب ذیل است:

  1. رساله تجزی فی الاجتهاد ؛
  2. رساله تقلید اموات؛
  3. رساله شک در دو رکعت اوّلین؛
  4. مناهج التدقیق و معارج التحقیق در دو جلد ؛
  5. رساله در بیان مسئله اصالت طهارت؛
  6. حاشیه شرح کبیر سیّد علی طباطبایی؛
  7. سبیلة النجاة فارسی، در اصول دین تا آخر مبحث نبوّت؛
  8. روضة الاحکام در فقه؛ به زبان فارسی چندین مجلد که باب‌‌های طهارت، صوم صلوة و میراث آن به چاپ رسیده است.
  9. رساله احکام میراث به عربی؛
  10. افادات حسینیه؛ مشهور به فوائد حسنیّه در تصحیح عقاید دینیه و تحقیق عینیت صفات ربّ الارباب به عربی در ردّ اقوال شیخ احمد احسایی و شاگردش سید کاظم رشتی کربلایی می‌باشد.
  11. رساله‌ایمانیه؛ به زبان فارسی که بنا به خواهش سلطان امجد‌علی‌شاه مشتمل بر دو مقصد، در بیان اصول عقاید حقّه توحید و عدل و نبوّت و امامت و معاد و مقصد ثانی در احکام شرعیه فرعیه از عبادات و طاعات تألیف نمود.
  12. تفسیر سوره هل أتی علی الانسان حین من الدهر؛
  13. تفسیر آیه کریمه (((کنتم خیر أمة أخرجت للناس)))؛ در نقض کلام فخرالدین رازی در تفسیر این آیه.
  14. مجالس مفجعة فی مصائب عترة الطاهرة در دو جلد.

و نیز ده‌ها رساله بزرگ و کوچک دیگر از حجة‌الإسلام سیّد حسین در زمینه مختلف مسائل اعتقادی و فقهی از این عالم بزرگ به جای مانده است.

همچنین علماء بزرگانی در محضر این عالم بزرگ کسب فیض نمودند که از جمله ایشان علمای ذیل می‌باشند:

  1. مولانا سیّد محمد‌عباس جزایری شوشتری نواده مرحوم علامه سیّد نعمت‌الله جزایری و استاد علامه حامدحسین نیشابوری که ذکرش در ذیل اساتید علامه حامدحسین خواهد آمد.
  2. مولوی علی اظهر که در علم فقه و اصول از نوادر زمان بود.
  3. مولوی سیّد علی‌نقی که در علوم ادبیّه معقولات و لغت عرب استاد بود و کتاب پرارزش تاج اللغات را به امر سلطان اوده با همکاری جمعی از علمای بزرگ تألیف نمود و در سال 1258ق، به رحمت ایزدی پیوست و درقصبۀ زیدپور به خاک سپرده شد.
  4. مولوی سیّد حسین مرعشی از نواده سیّد علی مرعشی بن عبیدالله بن الحسن بن الحسین الاصغر بن امام زین العابدین علی بن الحسین بود و از محضر درس علّامه سیّد دلدارعلی نیز استفاده نمود.
  5. حاج میرزا حسن عظیم‌آبادی، فقیه و عالم و زاهد عصر خود که صاحب تألیفات متعدد می‌باشد.
  6. علّامه حامدحسین صاحب کتاب عبقات‌الأنوار
  7. ممتاز‌العلماء سیّد محمد‌تقی فرزند صاحب تذکره که از فحول علمای هند اسلامی می‌باشد و ذکر وی خواهد آمد.
  8. مولانا میرزا محمد‌علی قائمة الدین، وی در علوم ادبی از شاگردان مفتی ظهورالله و سیّد صفدرشاه بود و علم فقه و حدیث را از محضر سید‌العلماء استفاده نمود، و از اساتید مدرسه و جامعه سلطانیه بود.
  9. علّامه غلامحسین کنتوری
  10. مولوی میرزا محمد اخباری

و صدها عالم و فاضل دیگر که از محضر درس این عالم و فقیه بزرگ استفاده نمودند و عده‌‌ای از ایشان اجازه دریافت نمودند و هر کدام در منطقه و محل خود ملجأ و پناه مسلمین گردیدند و چون علّامه مفتی میر محمدعباس و علّامه حامدحسین نیشابوری علوم و معارف علوی را در هند زنده نگه داشتند.

مفتی محمدعباس درباره شأن و عظمت استاد خود کتاب اوراق‌الذهب یا معادن‌الذهب را نوشت و در آن به گوشه‌ای از خدمات این عالم جلیل اشاره نمود. وی در اکثر مثنویات خود از استادش یاد می‌کند، در مثنوی آب زلال در وصف استادش چنین سروده:

حسین آن آفتاب خاور علم
مدادش بهتر از خون شهیدان
ز فیضش مسکن اسلام آباد
جمالش مایۀ انوار ایمان
بگیر از خانه‌اش چندان که خواهی
کلامش آب و تاب گوهر علم
طراز نامه‌‌های روسفیدان
ز عقلش خرمن اوهام بر باد
کلامش یوسف بازار ایمان
در شهوار اسرار الهی

و در مثنوی خطاب فاضل در ردّ مثنوی دفع الباطل طی نامه‌ای به طرز مثنوی.

هرچند شاگردان وی و تصنیفات و تألیفاتش برای همیشه یاد وی را جاودانه نمودند امّا وفات وی ضربه‌ای بزرگ بر پیکره علم و تقوی و مصداق حدیث: ”اذا مات العالم ثلم فی الاسلام ثلمة لا یسدّها شئ“ بود.

جسد مطهر این عالم بزرگ در میان انبوه ارادتمندان وی در حسینیه غفران‌مآب در کنار پدر و برادرانش به خاک سپرده شد.

علما، شعرا و بزرگان در رثای وی مراثی سرودند، مفتی محمدعباس درقطعۀ تاریخ وفات استاد سروده است:

نقش او چون در میان اربعین برداشتند
رفت از دنیا سمیّ خامس آل عبا
شد رقم تاریخ سال فوت آن عالیجناب
تلقی سید‌العلماء حینا
و ارخ بعدقطع البیت راسا
فوت شد مولای ما سیّد حسین
بهر تاریخش بسال مهدوی
آمد امشب چه بلای جانکاه
این چه روزست و چه سال است و چه ماه
پیشوای اهل دین سیّد حسین
سال تاریخ وفات آن‌جناب
آه من فوت الامام الجهبذ القد العلم
قد فقدنا واحداً فرداً فأرّخنا له
شور و شیون تا سپهر هفتمین برداشتند
سایۀ رحمت ز فرق اهل دین برداشتند
آسمانی بود ای وا از زمین برداشتند[10]
فتهکی واحسینا وا حسنا
لقد جلت مصیبة علینا[11]
آنکه بود اندر جهان بی‌مثل و ند
گفتم آه الیوم مات المجتهد[12]
فوت شد مجتهد انّا لله
صفر و هفتدهم شنبه آه[13]
بود بیشک صاحب خلق عظیم
گفت سید آه لی رزء عظیم
اوحد الاعصار و الامصار ذی الخلق العظیمحلّ فی روح و ریحان بجنات النعیم[14]

از حجة الاسلام سیّد حسین دارای چهار فرزند بود، سیّد علی‌حسین که شاه اوده وی را زین‌العابدین خطاب نمود و در علم طب استاد بود و در زمان حیات پدرش در سال 1264ق دار فانی را وداع گفت. و سیّد محمدتقی ملقب به فخرالمدرسین جنت‌مآب از اساتید برجستۀ مدرسه و جامعۀ سلطانیه و جانشین و مرجع عصر خود پس از پدر. دارای تصانیف و تألیفات کثیر در علوم مختلف تفسیر و حدیث، فقه، کلام و ریاضی بود و صاحب کتاب‌خانه بزرگ که تا کنون به نام وی باقی است. و مولوی سیّد محمدتقی زبدة‌العلماء که در علوم و تقوی سرآمد زمان خود بود. و مولوی سیّد عبدالجواد وی عالمی زاهد و گوشه‌نشین بود و در لکهنو تا آخر عمر به تبلیغ و موعظ مؤمنین مشغول بود.

وصیت‌نامه سیّد محمد

وصیت‌نامه سلطان‌العلماء سیّد محمد که درباره برادرش سیّد حسین سید‌العلماء سفارش نموده است و علّامه سیّد حامدحسین از روی خط استاد خود مفتی میر محمد‌عباس شوشتری نقل نموده است:

وصیة المجتهد العلّامة نقلنا من خط الاستاد الکرام الفهّامة دام ظلّهما: الحمد لله الذی یحیی الأموات و یمیت الأحیاء. و الصلوة و السلام علی أشرف الانبیاء و آله المعصومین الشفعاء. امّا بعد فإنّی اوصی اهل بیتی و أقاربی کافّة لاسیمّا اخی السیّد علی و ابنیّ محمدالباقر و الصادق طوّل الله أعمارهم و وفّقهم لما یحبّ و یرضی بتقوی الله سبحانه و اتّباع اوامر اخی الحسین أطال الله حیوته بعدی. و أرجو أن یوسّدنی فی لحدی و بانقیاده و طاعته فی الامور کلّها أزید ممّا کانوا یطیعوننی و بعدم التجاوز عن رأیه، فانه ولی الأمر فی حیوتی و بعد مماتی استحقاقاً منه للولایة، أمره أمری و… و عقوقه عقوقی و رضاه رضای و فی اتّباعه رضی الله و رسوله و لی. فلایعصوا أمره و لایسخطوه و علیهم بتصدیق قوله و فعله و عدم التعرّض للاعتراض و الردّ فی اقواله و افعاله. و ان العقوق کما یکون فی حیوة لک بعدها، فالله فالله فی عقوقی بعدی بمخالفة اوامر اخی المنوّه باسمی. والسلام. هذه وصیتی الیکم و الله خلیفتی علیکم. و کتب هذه الأحرف بیمناه الدائرة الجانیة أضعف عبادالله القوی محمد بن علی بن محمد النقوی عفا الله عنهم لیلة الاحد الثالث و العشرین من شهر رجب المرجب من شهور سنة 1143 و إنّی قد ختمت علی هذا القرطاس بیدی تاکیداً و تشییداً للتصدیق بما کتبه.[15]

سیّد محمدتقی، ممتاز‌العلماء

سیّد محمدتقی ملقّب به ممتاز‌العلماء فخر‌المدرسین فرزند حجة الاسلام سیّد حسین معروف به میرن صاحب در سال 1234ق در لکهنو تولد یافت و علوم ابتدایی را نزد مولوی سیّد علی بهیک‌پوری فراگرفت. سپس علوم معقول و منقول را از محضر پدرش و عموش سیّد محمد سلطان‌العلماء استفاده نمود، وی در شرح حال خود می‌نویسد:

تحفة الابرار که از کتب ابتدایی است را نزد سیّد علی بهیک‌پوری خواندم، سپس علوم اسلامی را نزد پدر و عموی خود سیّد محمد سلطان‌العلماء و مولوی سیّد احمدعلی و مفتی میرمحمد‌عباس شوشتری قرائت نمودم.

سیّد محمد‌تقی در 18 ربیع‌الأوّل سال 1262ق از عموی خود سلطان‌العلماء اجازه اجتهاد گرفت و به تألیف و تصنیف علوم اسلامی پرداخت. حجة الاسلام سیّد محمدتقی یکی از کتاب‌های خود را ‌به‌ خدمت شیخ محمد‌حسن نجفی صاحب جواهرالکلام فرستاد و شیخ در پشت همان کتاب اجازه اجتهاد نوشت و برای وی فرستاد، علّامه سیّد محسن امین درباره وی می‌نویسد:

که وی فقیهی اصولی متکلمی ادیب مفسر نحوی، جامع انواع علوم و از خاندان جلیل… پدرش از ائمّه فقه و جدّش از ائمّه کلام بودند…

سیّد محمد‌تقی در سال 1259ق به عنوان ناظم مدرسه سلطانیه برگزیده شد و از طرف واجد‌علی‌شاه پادشاه اوده خطاب «ممتاز‌العلماء فخرالمدرسین» گرفت. و این در حالی بود که اساتید وی چون علامه احمد‌علی محمدآبادی، شاگرد علامه سیّد دلدارعلی در این مدرسه مشغول بحث و تدریس بودند.

سیّد نجف‌علی درباره وی می‌نویسد:

…أفقه و أورع و أکمل ایشان است در مراتب فضل و کمال و مدارج فقه و اجتهاد و تبحر در علوم معقول و منقول و فنون فروع و اصول. با وصف حداثت سنّ، گوی سبقت از امثال و اقران خود ربوده و مدارج ورع و تقوی و زهد و توازع و فروتنی و سایر محامد خصال و محاسن صفات مرتبه قصوی رسیده.

اجازه روایی پدر سیّد حسین که در سن 24 سالگی برای وی نوشت:

پس به درستی که من به فضل الهی او را سزاوار اجازه دیدم…لذا مبادرت به سوی اجازه دادن به او نمودم… پس اجازه دادم… تا آنکه این اجازه در نقل جمیع انواع علوم، وافی و کافی باشد. و اجازه دادم که او روایت کند از من کتب مقروات و مسموعات و مصنفات مرا و سایر علمای امامیه را که من اجازه روایت آنها دارم.

و عمویش سلطان‌العلماء در اجازه‌نامۀ وی نوشته است:

فقد استجاز ملّی الولد السعید الوحید و المتوقد المجید الحمید… .

علّامه محسن امین به بیست و دو جلد از کتاب‌های وی اشاره نموده است:

وی اوّلین مدرس هندی است که درس خارج فقه و اصول را در مدارس هند شروع نمود؛ چه قبل از ایشان علمای هند برای درس خارج به نجف اشرف مشرّف می‌شدند.

سیّد محمدتقی مدت سی سال در مدرسه سلطان‌المدارس تدریس نمود و طلّاب زیادی از محضر درس وی استفاده نمودند از جمله شاگردان ایشان افراد ذیل بودند:

عماد العلماء سیّد مصطفی معروف به میرآغا، مولوی خواجه عابد حسین، خواجه ابراهیم حسین پانی پتی، علّامه غلام‌حسنین کنتوری، حکیم سیّد غلام حسنین، مولوی علی میان، کامل، سیّد عماد علی سونی پتی، سیّد محمدحسین فیض‌آبادی، نواب والاجاه، قاضی کرامت‌حسین و صدها طالب علم دیگر از محضر این عام بزرگ استفاده نمودند.

همچنین سیّد محمدتقی کتاب‌خانه‌ای تأسیس نمود و از اطراف و اکناف جهان اسلام کتاب‌های نادر و پرارزش را جمع‌آوری نمود. فهرست کتاب‌خانۀ سیّد محمدتقی را که به امر علّامه سیّد حامدحسین تهیه گردیده، نزد این جانب موجود است و از این فهرست عظمت کتاب‌خانه معلوم می‌گردد. در سال‌های اخیر وضع کتاب‌خانه به قدری خراب بود که متولیان حاضر به باز کردن کتاب‌خانه نبودند. ولی بحمدالله وضعیت کتاب‌خانه بهتر گردیده و کتاب‌ها درقفسه‌‌های آهنی نگه‌داری می‌شود و فهرست نسخ خطّی آنکه در حدود 5 هزار نسخه می‌باشد تهیه شده است.

علّامه سیّد محمدتقی پس از یک عمر تلاش و فعالیت در 24 رمضان المبارک 1289ق دار فانی را وداع گفت و در حسینیه غفران‌مآب به خاک سپرده شد.

مفتی میر محمدعباس شوشتری

میر محمدعباس در شب شنبه آخر ربیع‌الأوّل سال 1224ق در شهر لکهنو تولد یافت و درقطعه تاریخ تولد وی «خورشید کمال و ادب» آمده است، پدرش مرحوم سیّد علی‌اکبر عالم با عمل و زاهدی شب زنده دار بود. پدر وی سیّد محمدجعفر در زمان سلطنت آصف‌الدّوله 1210ق از شوشتر به لکهنو سفر کرد و در زمان نواب سعادت‌علی خان مورد توجه خاص شاه و درباریان بود در کتاب تحفة العالم در شرح حال وی آمده است:

ذوالنور الأزهر سیّد محمدجعفر بن سیّد طالب سلمه الله از عبّاد و پارساهان روزگار در حسن خلق و همّت فطرت نادره ادوار.

در بد و حال تحصیل مقدمات را در شوشتر نموده و در فارس و عراق به تحصیل طب و نجوم پرداخت و در هر دو به کمال رسید، از آنجا به هندوستان افتاد.

سیّد محمدجعفر در سال 1236ق در شهر لکهنو دار فانی را وداع گفت. نسب وی با چند واسطه به سیّد نعمت الله جزایری عالم و محدث بزرگ اسلامی می‌رسد و به سادات «نوریه» مشهور بوده‌اند. و به علت آنکه نسب ایشان به حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام می‌رسد و کوتاه‌ترین سلسله نسب به ائمه هدی می‌باشد؛ لذا در اصطلاح دارای نسب عالی بوده‌اند. صاحب تاریخ عباسی به نقل از نسب نامه سادات جزایری در نسب مفتی میر محمدعباس آورده است:

سیّد محمدعباس بن علی‌اکبر بن سیّد جعفر بن ابوطالب بن سیّد نورالدّین محمد بن سیّد نعمت‌الله صاحب التألیف و التصنیف امام الجمعة و الجماعة ابن سیّد عبدالله ابن السیّد محمد ابن السیّد حسین بن السیّد احمد ابن السیّد محمود ابن السیّد غیاث‌الدین ابن السیّد مجدالدّین ابن السیّد نورالدّین ابن السیّد سعدالدّین ابن السیّد عیسی ابن السیّد موسی ابن السیّد عبدالله ابن الامام أبي الحسن موسی الکاظم علیه السلام…

میر محمدعباس در چنین خانواده‌ای پا به عرصه حیات نهاد و علوم ابتدایی را نزد پدرش فراگرفت، وی در شرح حال پدرش می‌نویسد که:

من 27 سال با پدرم بودم و در این مدت همیشه به یاد دارم که پاسی از شب گذشته برای نماز شب به پا می‌خواست و هرگاه من چشم می‌گشودم صدای یا سبوح و یاقدوس و صدای خوش الحان وی را که تلاوت کلام پاک می‌نمود را می‌شنیدم. وی علوم اسلامی را برای طلّاب تدریس می‌نمود و شوق شعر داشت و شعر می‌سرود و کتاب‌های ذیل به یادگار خدمات علمی این عالم زاهد است: 1. لسان العجم بزبان فارسی؛ 2. شرح شافیة؛ 3. تعلیقات شرح تهذیب و تلخیص؛ 4. مکاتیب فارسی.

سیّد علی‌اکبر در دهم رجب سال 1261ق دار فانی را وداع گفت، و میر محمدعباس درقطعه تاریخ وفات پدر سروده است:

خامه تاریخ وفاتش زد رقم         شد مقیم گلشن دارالسلام[16]

میر محمدعباس پس از فوت پدر کتاب مصباح را نزد مولوی عبدالقدّوس شاگرد ملّا حسن صاحب سلم، قرائت نمود، و کتب معقول و حساب و هندسه و هیئت را نزد مولوی قدرت‌علی شاگرد بحرالعلوم عبدالعلی فرنگی محلی فراگرفت. و در سن چهارده سالگی به تشویق مولوی عبدالقوی، به فراگیری علم طب راغب گردید و کتاب موجز و اقصرایی در طب را نزد حکیم میرزا عوس‌علی و نفیسی و شرح اسباب را نزد طبیب الملوک و مسیح الدوله فراگرفت و در علم طب سرآمد اطبای عصر خود گردید. میر محمدعباس از کودکی دارای طبع شعر بود و درباره اساتید خود سروده است:

در عرصه‌گاه علم که خیلی وسیع بود * با ضعف و عجز پا چو نهادیم در مصاف

قدوسی وقوی لقب وقدرت علی * ازقاف تا به قاف رسیدیم زین سه قاف

سیّد محمدعباس پس از تکمیل علوم طب در سن 18 سالگی به محضر درس سید‌العلماء سیّد حسین راه یافت و همراه با برادرزاده استاد خود سیّد هادی شرایع را قرائت نمود و بعضی دیگر از کتب فقهی، چون قسمتی از ریاض المسائل مشهور به شرح کبیر را نزد سید‌العلماء فراگرفت. و در سن 21 سالگی علم قرائت و تجوید را آموخت و در سال 1257ق از استاد خود سید‌العلماء اجازه ذیل را دریافت نمود:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله ذی الفضل و العنایة و الصّلوة علی سیّد رسله محمد و آله أکمل اولی الدرایة الذین أحادیث فضلهم بلغت الی أقصی الغایة و واصلت بهم أسانید صحاح الروایة. و بعد، فانّ السیّد الحسیب النسیب و الحبیب اللبیب الادیب الاریب الفاضل الزکی المتوقد و السعید المجدّ السیّد محمدعباس حرسه الله رب النّاس عن کل سوء و بأس قد قرأ علیّ فنوناً من العلوم و استجاز منی روایة الاخبار المأثورة عن کل معصوم علیهم أفضل الصلوات من الحیّ القیّوم. و ألقیه أهلا للاجازة حاویاً لضروب من الکمال و صنو من السّعادة و اشتغل مع ذلک بالدرس و التدریس و التألیف و التصنیف علی وجه لطیف نفیس. فرسائله المنیفة و صحفه الأنیقة حاویة لمطالب دقیقة و مقاصد بالقبول حقیقة لعبارات رشیقة فصیحة و کلمات مونقة لطیفة فأجزت له زید فضله فی روایة الکتب الجامعة للاخبار المعصومیة و الاحادیث المرویة عن اهل بیت العصمة و الطهارة. بلغه الله أقصی مراتب الکمال و المهارة فساغ له ان یروی عنّی ما ساغ لی روایة عن مشائخی الکرام و أساتذتی الفخام و الله ولیّ الفضل و الإنعام. و کان ذلک التحریر لیلة الثالث و العشرین من الشهر المبارک شهر رمضان من السنة السابعة و الخمسین بعد ألف و مائتین من هجرة البشیر النذیر علیه و آله أفضل الصلوات من الربّ القدیر کتبه بیمناه الوازرة حسین بن علی أتاهما کتابهما بأیمانهما فی الآخرة. و ألتمس منه الدعا فی الخلوات و أعقاب الصلوات و سلوک طریق الاحتیاط و سوّی الصراط.

سید‌العلماء همیشه می‌فرمودند که این اجازه مختصری است که برای سیّد محمدعباس نوشتم و انشاءالله در فرصت مناسب اجازه‌ای مبسوط برای وی خواهم نوشت، و مجموعاً سیّد محمدعباس 7 اجازه از استاد خود دریافت نمود که از جمله آنها اجازه ذیل است و صاحب کتاب تجلیات عباس از کتاب روائح القرآن سیّد محمدعباس نقل نموده است:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله الذی علّم بالقلم، علّم الانسان ما لم یعلم، علّمه البیان، و هداه الی الایمان، و سلک بعباده سبل الاحسان. و الصلوة و السلام علی سیّد الانس و الجان محمد المبعوث الی کافة الانام المنزّل علیه الفرقان، و المؤید من عنده بالآیات البینات و واضح البرهان، و علی آله الاطهار و اصحابه الاخیار ما کرّ الجدیدان. و بعد، فقد أعجبی ما أسمعنی و أطربنی ما أقرعنی به صماخی السیّد الجلیل و الحبر النبیل صفوة الأخلّاء المرضیین بل الاولاد الروحانیین، أسوة الفضلاء المتورّعین، و العلماء الرّبانیین الزّکی المعی السیّد محمد‌عباس التستری حرسه الله و وقاه من شرور أشرار النّاس و حماه، و سلک به سبل رضاه، و رضی عنه و أرضاه من کلمات فصیحة، و عبارات بلیغة و استعارات ملیحة، و نکات شریفة و حجج منیفة، و دقائق رشیقة، حقائق حقیقة، بان تکتب بالنّور علی وَجنات الحور من مولّفه الشّریف و مصنّفه المنیف و کتابه الرفیع الشأن، المسمی بـروح القرآن، الذی جمع فیه خرائد آیات دلّت علی فضایل أمناء الرحمان علیهم صلوات و رحمة من الملک الدیّان، و فرائد مزایاهم ممّا لم یطمثه إنس و لاجانّ و شفعها بأخبار معتمدة رواها الفریقان، و خرجها اهل العدوان، لتکون أقوی فی الاحتجاج علی اهل الشنئان، و استنبط منها لطائف اشارات و شرایف بشارات، و کساها کسوة أفصح عبارات، هنّ کلمات حسان، کأنهنّ الیاقوت و المرجان، لها من الفصاحة و البراعة شأن ایّ شأن، یلتذّ بها قرائح الاذکیاء، و یستعذ بها أذواق الأدباء اکرم به من مصقع خطیب، و ادیب اریب، قد ملک بحمدالله فی ریعان شبابه. مع سلامة طبعه و محاسن آدابه، من الفصاحة ناصیتها، و بلغ من البلاغة قاصیتها و نصر بذلک کلّه المذهب الجعفری، و أیّد الطریق الاثنی عشری، بأمتن برهان، و أطرف بیان عبقری جزاه الله أحسن الجزاء و منحه جمیل الحیاء، اذقد جعل نشر أحادیث فضایل الأئمّة الأطهار علیه السلام و مناقبهم أنیسه و سمیره، لما أشرب الله ما أشرب من ولائهم قلبه و ضمیره، بلغه الله آماله، و کثّر فی العلماء أمثاله، و أجزل أجره، و و فّر حظّه ذخره، قرأ علیّ هذا الکتاب، احتسابا لمزید الأجر و الثواب، و أراد مع ذلک الاستصلاح منّی و الاستصواب، فی عدّة مجالس آخرها لیلة تسع من شهر ربیع الاوّل، هی لیلة قتل فی صبیحتها عمر علی ما هو المشتهر، بین شیعة الأئمة الإثنی عشر، فاستحسنتُه و صوَّبتُه و شکرت صنعه المنیع، شکر الله سعیه الرفیع. و حیث انّی رایته فی عضاضة غصنه قد أدّب نفسه فی تحصیل العلوم و الکمالات غایة الإدعاب، و أتعب طبعه الوقّاد فی سبل رضا ربّ الارباب منتهی الإتعاب، و ألفیته مترشّحا لاستنباط المسائل، و تنقیح الدلایل، متوشّحا بالفواضل و الفضایل، أجزت منذ مدّة مدیدة، بالفاظ عدیدة اجازة مختصرة مفیدة، و وعدته وعداً حسنا باجازة مبسوطة منطویة علی فوائد مضبوطة. ثم شغلتنی الشواغل زمناً، ثم تذکرت وعدی، و جدتُّ به عهدی، فاقول الآن عوداً علی بدا إنّی حیث وجدته أهلاً للاجازة فإنّه ممن رتع فی ریاض العلوم الدینیة، و کرع من حیاض سلسبیل الاخیار المرویّة عن العترة النبویّة، علی الصّادع بها الف الف تسلیم و تحیّة، و لازمنی برهة من الزمان، و سمع منّی وقرأ علیّ دهراً جملة من أخبار السادة الأعیان، حجج الله الملک الدیّان، علیهم الالف من الصلوّات و الرضوان من الرحمن، و کتب الفقهاء و المتکلمین اصحابنا المرضیین فکان بی خصیصاً، و علی تحصیل الکمالات منهوماً حریصاً حتی برع فی العلوم، و بلغ فی ذلک اقصی مجهود اولی الحلوم، أجزتُه کرّةً بعد اولی، و مرّة بعد اخری، ان یروی عنّی ما برز منّی فیقالب التألیف و ما حواه کتب علمائنا فی الفقه و التفسیر و الحدیث و سائر العلوم سیّما الکتب التی علیها المدار فی جمیع الأقطار و اشتهرت غایة الاشتهار، و هی الکتب الأربعة أعنی الکافی و التهذیب، و الفقیه و الاستبصار، من مصنفات المحمدین الثلثة الأوائل الرفیع قدرهم فوق الأقدار، المنوة بذکرهم فی الأمصار و الأعصار، و الکتب الثّلثة الجامعة لمتفرقات الأخبار، و هی الوافی و الوسائل و بحارالأنوار، من مؤلّفات المحمدین الثلثة الاواخر، الذین فاقوا المحدثین طرّاً بکتبهم الزواهر، التی هی کالنجوم الطوالع و الزواخر، کما قال بعض مشائخنا الاکابر. و کانه اعلی الله مقامه مدح جوامعهم لا جمیع جامعیها؛ فانّ مؤلّف الاوّل منها مجروح اوّلا بفساد قوله فی اصل الاصول، و هو التوحید، فحادّ عن السبیل، و الطریق السدید، و عنوان کتاب هذا مفصح عن ذلک لدی الفحول. و کتاباه الآخران و هما عین الیقین و علم الیقین، شاهدا عدلٍ علی عدوله عن طریق آل الرسول، و میله الی الفلاسفة و ابن العربی الظّلوم الجهول. فأخذ یتأوّل المنقول بما یوافق اصولهم الفاسدة، و بضاعتهم الکاسدة، و لا یقبلها السّلیمة من العقول. و لذلک اشتهر بین علمائنا فی حقّه أنه سیّئ الاعتقاد فی الاصول حسن القول فی الضروع مع أنّ فقهه ایضا مقدوح. و ثانیا بجنوحه الی الطریقة المستحدثة المشتهرة بطریقة الأخباریین کما أفصح عنه دیباجة مفاتیحه. و بالجملة فقد اطال فی کتبه لسان التشنیع علی المتکلمین من اصحابنا و المجتهدین. و مؤلّف ثانیها و ان استقام طریقه فی هذا الاصل الاصیل من اصول الدین لکنّه احتذی حذو الأمین الاسترآبادی فی الطعن علی علمائنا المجتهدین، و باین طریقه طریقهم فی کثیر من اصول الفقه التی علیها مدار استنباط احکام الشرع المتین. نعم حبذا و نعم، ثالثهم مولانا المجلسی رحمه الله من الثقات فی الروایة و علی روایاتهم معلول اولی الدرایة و ان کان تنقید الاسانید و متون الاخبار دَیدَن علمائنا الاخیار المبرزین فی علم الاصول، الاحادیث و الآثار و لا مطمع للطاعنین فیه و الامر غیر خفیّ ممّن أنصف و نظر بعین البصیرة و التحقیق فیه. و انّی رویت جمیع الکتب المصنّفه فی العلوم الشرعیه و ما یتعلق بها المبادی العقلیه و النقلیه عن أخی المعظم الاوحد و العلم المفرد المولی الممجّد السیّد محمد أدام الله افاداته و أیّده بتأییداته و عن والدی العلامة و الحبر النحریر الفهّامة مجدّد ما اندرس من طریقة المتکلمین و الفقهاء و المجتهدین مؤسس اساس‌الاصول الدین و فروع الشرع المتین عماد الاسلام و المسلمین مولانا السیّد دلدارعلی بن السیّد محمد معین أسکنه الله بحبوحة جنانه و أفاض علی قبره مثأبيب رضوانه و هو رضوان الله علیه یروی ذلک کلّه عمّن أدرکه من المشایخ الأجلّاء الذّین کانوا من رؤساء الدّین و الملّة البیضاء منهم الشیخ العلامة و استاذه الحبر الفهامة البحر الزاخر و الفقیه الماهر مولانا الربّانی محمدباقر البهبهانی أجزل الله فی إکرامه و أحلّه دار مقامه  و منهم قدوة المجتهدین الکاملین أسوة العلماء العاملین الجامع بین شرف السیادة و الاجتهاد الحائزقصب السبق فی مضمار الهدایة و الارشاد مولانا المعی علی بن محمد بن محمد‌علی الحسینی الحسنی الطباطبایی أسبغ الله علی تربته سوابغ رحمته و منهم السند الأمجد وحید عصره و فرید دهره سمیّ صاحب العصر و الزمان تذکرة الائمة الانس و الجانّ أوحدی الأوان محمد بن مرتضی بن محمد الحسنی الحسینی المدعوّ ببحر العلوم محمدمهدی الطباطبایی رفع الله درجته وقدّس تربته و منهم العالم العامل و الفاضل الکامل مرجع الأدانی و الأقاصی میرزا محمدمهدی بن أبي‌القاسم الموسوی الحائری الشهرستانی اعلی الله درجاته و منهم جامع المعقول و المنقول حاوی الاصول و الفروع المتکلم الذی لیس له بدیل و المجتهد الذی لیس له بدیل، و المجتهد الذی لیس له عدیل، المولی الربّانی محمدمهدی بن هدایة الله المشهدی الحائری و ذکر فی اجازته الی اخی المعظّم الاوحد انّه یروی جمیع الکتب الشرعیّة، و مبادیها العقلیة و النقلیة عن الشیوخ المشار الیهم رضوان الله علیه مقال. و أذکر من جملة ذلک ما اخبرنی به قراءةً و سماعاً و اجازة الحضرة العلیّة، و الآیة الالهیّة، الهادی للحاضر و البادی، سیّدنا و هادینا محمدمهدی الطباطبایی غمره الله فی رحمته الکاملة، و الطافه السابغة الشاملة عن المحقّق النحریر، و الفقیه العدیم النظیر، البحر الزّاخر، باقرالعلوم شیخنا و استاذنا محمدباقر بن الشیخ الاکرم الابجل الافضل، مولانا محمد اکمل، قراءةً و سماعاً. وقال وقد عرفت أنّ لی ایضاً أن أروی عنه بلا واسطة کلّما قرأت علیه و هذا البحر الزاخر یروی عن أبيه الماجد عن مشائخه الاعاظم الاکارم، و الاماثل الافاخم. و لهم المدقّق الفاضل محمد بن الحسن الشیروانی، و المحقق الکامل جمال‌الدین محمد الخراسانی، و الفقیه النّبیه جعفر القاضی عن الشیخ الاجلّ الاورع الازهد، و العالم المحدث العلم المفرد، العلامة التقی بن علی المجلسی، عین شیخه و شیخ الاسلام و المسلمین، الشیخ العلّامة الفقیه، بهاء الملّة و الدّین عن أبيه الشیخ الفقیه الوجیه، الشیخ حسین بن عبدالصّمد الحارثی العاملی، عن شیخه الجامع لجوامع علوم الدّین، السالک لأحسن مسالک الشرع المبین، عمدة المجتهدین المتبحرین، زین الملّة و الحقّ و الدّین المعروف بالشهید الثانی قدس الله تربته، و اعلی فی جنان الخلد رتبته و جناب السیّد الاستاد یروی ایضا بالوجوه الثلاثة عن شیخه العالم المحدث الفقیه، و الاستاذ الکامل النبیه، الشیخ البهی السنی أبي صالح محمدمهدی الفتونی العاملی رحمه الله عن الشیخ الاعظم المولی أبي الحسن الشریف العاملی قدّس نفسه و طیّب رمسه، عن شیخه شیخ المشائخ، الاجلّة، ناشر علوم الشرع و العلّة، العالم الربّانی، و النور الشعشانی مروّج اخبار الائمة الاطهار، و غواصّ بحار تلک الانوار، صاحب المآثر و المفاخر، المولی محمدباقر رفع الله درجته، و اعلی مرتبه و منزلته عن شیخه و والده التقی المجلسی، عن شیخه الشیخ البهایی رحمه الله عن أبيه عن الشهید الثانی رحمه الله و ما حدثه السیّد بالوجوه المعتبرة فی تحمل الحدیث عن شیخه الشیخ المحدث العلم العالم العامل، و استاذه المقدس الورع الکامل، الفائز بدرجتی العلم و العمل، و الحائر الاکمل رتبة لا یعتریها زلل و لا خلل، الشیخ الثبت الثقة الربّانی، الشیخ یوسف بن احمد بن ابراهیم البحرانی. اقول: و هذا الشیخ و الشیخ الفتونی متوسطان بزعمهما فی الطریقة الاخباریة و الاصولیة و ان غلب علیهما طریقة الاخباریین، و عدلا فی جملة من مواد النزاع الی طریقة الاصولیین و سدّوا ألسنتهم من الطعن فی علمائنا المجتهدین طعناً یوجب القدح و یفضی الی الجرح، بل طعن المحدث البحرانی رحمه الله علی المحدث الامین الاسترآبادی بانه اطال لسان التشنیع علی المجتهدین سیما آیة الله فی العاملین العلّامة الحلّی قدس الله سره؛ فان سعیه مشکور فی نصرة الدّین و حقّه ثابت علی سائر العلماء. و لولا کتبه و مساعیه الجمیلة لما قام للفقه عمود و لا أخضر له عود و لا یجوز رمیه بتخریب الدین کما اجترء علیه قلمه و علی سائر المجتهدین. هذا ملخّص ما افاده فی مقدمات الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهرة و من شاء التفصیل فعلیه بمطالعة المقدمات و شرحها للسیّد الجلیل، و الفاضل النبیل، و الفقیه العدیم النظیر، الحبر النحریر، مولینا السیّد محسن الاعرجی قدس الله ارواحهما. قال والدی العلّامة احّله الله دار المقامة و ما اخبرنی به قراءة و اجازة جناب العالم الفقیه، و الکامل النبیه، مولانا السیّد علی الطباطبایی بحق اجازته عن مشائخه الکرام، منهم العالم العلّامة باقرالعلوم، محمدباقر بن مولانا محمد اکمل عن أبيه عن مشائخه الذین مرّ ذکرهم عن العلّامة المتقی مولانا التقی عن الشیخ البهایی، عن أبيه عن الشهید الثانی و منهم الشیخ المحقّق یوسف بن احمد بن ابراهیم البحرانی رحمه الله الی آخر السند المذکور فی بیان طرق جناب السیّد السّند محمدمهدی الطباطبایی اعلی الله درجته. ثم ذکر طرقه الآخر بواسطة مشائخه الباقین علیهم سوابغ رحمة ربّ العالمین رأینا حذفها أجدر بالمقام، لئلا یطول الکلام، و لنرجع الی اتمام سلسلة السند المذکور، فی کلام بحرالعلوم المبرور، فأقول قال رحمه الله: و بما ذکرنا من الاسانید المتقدمة و ما لم نذکر عن شیخنا الشهید الثانی رحمه الله عن عدّة من مشائخه منهم الامام شیخ فضلاء الانام علی بن عبد العالی المیسی عن شیخه الفقیه السعید ابن عمّ الشیخ الشهید شمس الدّین محمد بن محمد داود الشهیر بابن المؤذن الجزینی، عن شیخ المشائخ الماضین، الشیخ ضیاءالدین علی بن الامام الاوحد، و العلم المفرد، و الفقیه الارشد، الشیخ السعید، أبي عبدالله محمد بن مکّی الشهیر بالشهید رفع الله قدره و انار بدره، عن أبيه المنوة بذکره عن عدة من مشائخه تلامذه العلّامة اشهرهم و افقههم ولده فخر‌المحققین و بدر‌المدققین محمد بن الحسن بن یوسف بن الحلی عن والده العلّامة علی الاطلاق و المشهور بذلک فی جمیع الافاق عن جملة من مشائخه منهم والده المقدم ذکره و شیخه الوحید الفرید شیخ مشائخ عصره، و مقدّم فقهاء دهره، الشیخ أبي‌القاسم جعفر بن سعید، الشهیر بالمحقّق عن الشیخ نجیب‌الدین محمد بن نما عن الفاضل الفقیه الفحل، محمد بن ادریس الحلی العجلی، عن الشیخ غربی بن مسافر العبادی، عن الشیخ الیاس بن هشام الحائری، عن الشیخ أبي علی عن والده شیخ الطائفة المحقّه، و رافع الاعلام الحقّه أبي جعفر محمد بن الحسن الطوسی عن شیخه المحبوّ بالتأیید و التسدید، جعفر بن محمد النعمان المقلب بالمفید، عن شیخه الامام، روایة الاخبار و الفائض نوره فی الاقطار، الشیخ الصدّوق أبي جعفر محمد بن علی بن بابویه القمی عن شیخه الامام، علم الاعلام وقدوة الأنام و ثقة الاسلام، أبي جعفر محمد بن یعقوب الکلینی الرازی و المحمدون الثلاثة رضی الله عنهم قد رووا فی کتبهم المعتبرة بأسانیدهم المعنعنة عن ائمة الهدی، عن رسول الله صلّی الله علیه وآله عن جبرییل امین الله علی وحیه عن الله جلّ شانه، و عظم سلطانه. قال و نحن نروی عن کل متأخر فمن ذکرناه أو لم نذکره من المشائخ، کتب من تقدّمهم فی کلّ طبقة و طبقة مرویّاته و مجازاته، و کذا جمیع کتب المخالفین و سائر کتب العلوم و الرسوم، بالوجه المرسوم. اقول: کما قال وقد أجزت له زید فضله، أن یروی عنی جمیع ذلک کیف شاء و أحب لکل من أراد و طلب، مشترطا علیه ألّایترک سبیل الاحتیاط فان فی ذلک الخلاص و النجاة اذا مرّ علی الصراط، یسر الله لنا و له المرور علیه و جعلنا و ایاه من اهل الزلفی لدیه. وقد کتبت ذلک حینما بلغت من السنین، نیّفا و ستّین وقد ورد فی بعض الروایات أنّ للّه ملکا ینادی یا أبناءَ الستّین زَرعٌ آنَ حَصادُه، فتأکّد لی امر الوصیّة اذا دنفت علی المنیة وقد خفقت عند رأسی أجنحة الموت و حشا مسامعی رافع الصوت، وقد رقّ جلدی، و دق عظمی، و نال الدهر منی و اقترب اجلی، و لم یُدننی من الله عملی. فاوصی الیه اولاً الّاینسانی و مشائخی، فی محیای و مماتی، من صالح دعواته، فی مظّان خلواته، کما لا أنساه فی خلواتی، سیّما بعد ارتحالی، من هذه النشأة الفانیة و إلحاقی بالقرون الخالیة حیث یقنطع الآمال، و ینسدّ طرق الاعمال، فأکون أحوج الی الدعاء من الاخلاء. فعلیک ان تتعهدنی بالترحّم ولو فی بعض الاوقات، و ان تهدی الیّ ثواب بعض الطاعات، و تستغفر لی آناء اللیل و أطراف النهار، رزقنی الله و ایّاک مرافقة الابرار فی بعد ذلک من خطر فإنّه: (((لایکلف الله نفساً الا وسعها))) و ما حجب الله عن العباد فهو موضوع عنهم و لایسقط المیسور من التکالیف بمعسورها. و لیس کلّ ظن یُتّبَع و لا کلّ ظن یمنع فان بعض الظن اثم و اتّباع بعض الظنون حتم و حزم لامتناع الجزم اذ لا سقوط للتکالیف و لاحرج فی الدین. فلما انسد باب العلم و الیقین کما هو الاکثر ناب منابه ظن الفقیه علی الوجه المعتبر و لکن علیه ان یتحرّی أقوی الظنون الشرعیة الحاصلة من الکتاب و السنة النبوّیة و الاخبار المرضیة المعصومة و الدلالات الظاهرة الجلیلة و الاصول العقلیة و الإجماعات القطعیة. و من اسقط اعتبار ظواهر القرآن الکریم فقد حادّ عن الطریق القویم و خالف الاخبار الواضحة المنار و ناقض سیرة الائمة الابرار و سایر اصحابنا الاخیار. و من ألغی العمل باخبار الآحاد فقد خالف جادّة السداد. و من افرط فی العمل بکل خبر ما لم یلجأ الی وزر کیف یقول علی خبر و یدع ما عارضه من اثر معتبر او الدلالة الآخر بل یفتقر اذ ذاک لا محالة الی النّظر فی علاج المتعارضات و التعمّق فی المرجحات؛ اذ النصوص الواردة فی علاجها ایضاً مختلفة و الی الجمع و الترجیح مفتقرة و لیس الامر فیه قصوراً علی النصوص؛ فانّ استقراء النصوص یعطی تنقیح المناط الاعتبار ما ورد فیه بالخصوص و الجمع علیه کالمتواتر مما لا ریب فیه و لا شک یعتریه و العلم به ممکن بل واقع محقَّق فی کثیر من المواد. و لذا قال بعض الأعلام: لولا الإجماع لم یقم للفقه عمود و لا أخضر له عود. و أسبق الحجج و اساسها و مصباح العلوم و نبراسها هو العقل السلیم وقد مدحه الله فی مواضع لا تحصی من کتابه الکریم. و لولاه لکان الناس کالانعام و غیر العامل بمقتضاه البهائم بل اضلّ سبیلا. فهو نور منّ الله به علی عباده فجعله محجّة واضحة و دلیلاً و برهاناً متیناً و اصلاً اصیلاً به ادرک الشرع و اهله و عرف النبی فضله و الکتاب و فصله و الامام و نبله. فکان الدلیل العقلی أقدم الادلة و أسبقها و احریها بالتقدیم و اوثقها بل اوثق عری الایمان. به قامت اصول الادیان و المراد بالدلیل العقلی هنا هو الدلیل القطعی الذی قبِله الطباع السلیمة و العقول المستقیمة لا الوهمیات و المشاعبات مما لفّقها المتفلسفون. و لذا قال والدی العلام احلّه الله دار المقام: و ایاک ان تصرف عمرا فی تدریس الکتب الفلسفیة و تدوین العلوم الحکمیة مشاییة کانت او اشراقیه؛ فانها لا شبهة فی انّها کتب ضلالة و جهالة تورث لصاحبها حسرة و ندامة. و ادنی ما شاهدنا من خاصّة عاقبتها ان المتوغّل بها ان لم یصر ملحداً او دهریاً او صوفیاً، فلا اقل من ان یتساهل فی امور الدین و لا تقید باحکامه المتین، کما هو مشاهَد فی اکثر بلادنا الهندیة و فی کثیر من الممالک العجمیة. نعم اذ کان المشتغل ممّن صفا ذهنه و اتقن اکثر العلوم الدینیة بالدلایل و البراهین الیقینیة، فلا بأس بصرف بعض الاوقات کتبهم ایاه، مع التنبیه علی خطائهم و الایماء الی مواضع زلّاتهم لیحصل له القوة علی نقض کلماتهم. و أحثّه رابعاً الی المجادله الحسنة لقوله (((و جادلهم بالتی هی أحسن))) نصرةً للدّین و تبکیتاً و افحاماً للمعاندین. و اوصیه خامساً بالاشتعال بالمواعظ و النصایح لاخوانه المومنین و تذکیرهم بآیات الله و الاخبار الماثورة عن الائمة المعصومین علیهم السلام فان الذکری تنفع المؤمنین و صرف المهمة الی التصنیف و التألیف فیما یتعلق باصول الدیانات فانه عسی ان یکون من الباقیات الصالحات وفقنا الله و ایّاه لما یحب و یرضاه. و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین و الصّلوة و السلام علی انبیائه المکرمین سیّما سید رسله ختم المرسلین و اوصیائه الاکرمین صلوة دائمة بداوم السماوات و الارضین کتبه خادم الشریعة المطهرة السیّد حسین صانه الله عن کلّ شیءٍ یوم الاحد الاربع بقین من ثانی الربیعین سنة 1272 اثنین و سبعین بعد الف و مأتین من الهجرة النبویة علی هاجرها الف الف تسلیم و تحیّة.[17]

در سال 1258ق بنا به درخواست از طرف محمدعلی شاه، سیّد محمدعباس کتابی به نام جواهر عبقریّه تألیف نمود و از همان زمان شاه ماهانه برای وی مقرّر معلوم نمود. امّا پس از فوت محمدعلی شاه شهریّه وی قطع شد. و وی در زمان سلطنت امجد علی شاه به امر استاد خود سید‌العلماء رساله‌ای درباره ضرورت بنای مدرسه علوم دینی تألیف نمود و توسط ممتازالعلماء سیّد محمدتقی ‌به‌ خدمت سلطان فرستاد. این رساله مورد پسند سلطان قرار گرفت و به نخست وزیر نواب امداد‌حسین خان دستور بنای مدرسه علوم دینی را صادر نمود، و در سال 1259ق مدرسه‌ای در مقبره نواب سعادت‌علی خان تأسیس گردید و سید محمد‌عباس به عنوان ناظم مدرسه انتخاب شد. این مدرسه تا سال 1263ق در همان مکان بود و در این سال به امر واجد‌علی شاه مدرسه سلطانیه به امام باره آصفیه منتقل گردید. سید محمدعباس درباره این مدرسه اشعاری سروده است که از جمله آنها چند بیت ذیل است:

شد بنا مدرسه عمده ز حکمش که از آن
دسته دسته علما و فضلا و صلحا
از سر جودت اقبال دو مصرع گفتم
بیت معمور هدی مدرسه سلطانی
رونقی تازه گرفت انجمن ایمانی
مثل گلدسته فراهم شده در مهمانی
که بتاریخ بود هر یک از آن لا ثانی
نزهه‌گاه کمّلا مدرسه خاقانی[18]

در سال 1919 به امر واجد علی شاه عمارتی بسیار زیبا در مقابل دانشکدۀ پزشکی لکهنو جهت مدرسه و جامعۀ سلطانیه بنا گردید و مدرسه سلطانیه از امام باره آصفیه به محل جدید انتقال یافت.

در سال 1262 بنا به درخواست واجد‌علی‌شاه و امر سید‌العلماء، سید حسین میر محمدعباس به عنوان مفتی محکمۀ قضا انتخاب گردید. وی هرچند از قبول این مقام به خاطر مسائل شرعی ناراحت بود اما چون حکم استاد بود مجبور به اطاعت گردید. وی آن‌قدر در امرقضاوت محتاط بود که شخصی از سلطان پیش قاضی شکایت کرد و مفتی سلطان را به محکمه طلبید. همچنین یکی از شاهزادگان به نام اشرف‌الدوله در کار محرّمی دخالت کرد و مفتی نام‌های بدین مضمون به شاه نوشت:

این کثیر‌الخطایا به فضل قضایا که از اشدّ بلایا و اعظم رزایاست بالطبع رغبتی ندارد. ولکن چون حکم صدور یابد ناچار همت بر اجرای امضای آن می گمارد و بعد از آنکه مقدمه به این محکمه رجوع می‌شود سخن حق و کلمۀ صدق بر زبان می‌رود و سعی و سفارش اصلاً گنجایش ندارد. پسر شرف‌الدولة که از سابق در مقدمات حند و بالفعل در مقدمه تیکحند دخل و مداخلت می‌نماید از چه راه است؟ اگر حکم شاهی است می‌بایست که از اول به نام ایشان صدور می یافت تا أضعف العباد از شائبه ظلم و بیداد محفوظ و مصون و از خوض و دقت و محنت و مشقّت فارغ و مأمون می‌ماند. و اگر بی‌حکم سلطان است امید چنان است که منع شدید و نهی اکید بر ایشان شود که مداخلت در احکام شریعت بر وفق خواهش طبیعت نمایند، واجب بود به عرض رسانید.

«الهی آفتاب سلطنت بر افق معدلت تابان باد»

18 شوال سنه 1266ق داعی سلطنت سید محمدعباس شوشتری مفتی محکمه وزارت

وی همچنین برای کلیه قضات در سراسر حکومت اوده دستور‌العملی نوشت وقضات و مفتی‌ها موظف گشتند که بر طبق دستورالعمل وی عمل نمایند عین دستورالعمل در صفحه 85 تاریخ عباسی (تجلیات) آمده است.

در سال 1272ق واجد‌علی‌شاه از حکومت خلع گردید و انگلیس‌ها به طور رسمی بر ایالت اوده دست یافتند و واجد‌علی‌شاه به کلکته تبعید گردید، مفتی میرمحمدعباس در سال 1273ق به کلکته رفت و مدت دو سال همراه واجد‌علی‌شاه بود و در متیا برج محل تبعید شاه به اقامت نماز جماعت و جمعه و تدریس و تألیف اشتغال داشت، اما به علت بد بودن آب و هوای کلکته پس از دو سال مفتی از شاه اجازه خواست تا به لکهنو بازگردد. و در کانپور یکی از نوابان مشهور به نام باقر علی‌خان از مفتی تقاضا کرد که در این شهر بماند. و مفتی تقاضای وی را پذیرفت و تا سال 1297ق در شهر کانپور نزدیک لکهنو به رتق و فتق امور مسلمین و بحث و تدریس و تألیف اشتغال ورزید.

در سال 1298ق به علت فوت امام جمعه و جماعت «متیا برج» واجد‌علی‌شاه از مفتی تقاضا کرد که به کلکته برود و مفتی پذیرفت و تا سال 1306ق در کلکته اقامت نمود واجد‌علی‌شاه در سال 1305 دار فانی را وداع گفت و مفتی پس از یک‌سال به لکهنو بازگشت و در 17 ربیع‌الاول همان سال در لکهنو دار فانی را وداع گفت و در کنار علامه حامدحسین که وی نیز در همان سال وفات یافته بود در صحن حسینیه غفران ‌مآب به خاک سپرده شد و من قبر وی را بارها زیارت نمودم اما متاسفانه هیچ نشانی بر روی قبر وجود ندارد و شاید اگر نسلی دیگر بگذرد نشانی از قبر مفتی و علامه حامدحسین باقی نماند.

اولاد مفتی میر محمدعباس

مفتی میر محمدعباس در طول زندگی خود چهار ازدواج نمود؛ زوجۀ اول وی دختر «میرن صاحب» یکی از بستگان مختارالدوله وزیر آصف‌الدوله بود و از بطن وی سه اولاد باقی ماند، سید محمد معروف به «وزیر صاحب» حاجی سید حسن و یک دختر که به نکاح سید عبدالجواد درآمد.

زوجۀ دوم، دختر آقا عباس علی اصفهانی بود که از وی شش دختر و پسر باقی ماند. و زوجۀ سوم دختر سید محمد عسکری بود که از وی دو پسر به نام‌های مفتی سید محمد‌علی‌صاحب و مفتی احمدعلی‌صاحب و یک دختر به جای ماند.

سید محمد متخلص به وزیر ارشد اولاد مفتی و جامع کمالات و صفات بود و مفتی به وی علاقه‌ای زیاد داشت. سید محمد علوم اسلامی را نزد پدر و طب را در خدمت حکیمی فراگرفت و از سلطان‌العلماء و مولوی احمد‌علی و ملک‌العلماء بنده حسین و تاج العلماء سید ابوصاحب اجازه روایی دریافت نمود و دارای تصانیف متعدد در علوم ادبی می‌باشد. مولوی سید حسن برادر کوچک سید محمد، عالمی وارسته و متقی بود و تمام اوقات خود را صرف مطالعه و تبلیغ و وعظ نمود و در سال 1330 دار فانی را وداع گفت. همچنین دیگر اولاد مفتی میر محمدعباس، عالم و فاضل بودند و خدمات ارزنده ای به عالم اسلام نمودند و دارای تألیفات و تصانیف سودمند بودند که ذکر هر کدام و بیان خدمات ایشان احتیاج به فصل جداگانه‌ای دارد.

شاگردان

مفتی میر محمدعباس با وجود مشاغل زیاد و مسافرت‌های متعدد دارای شاگردان زبده بود و در هر کجا که مفتی امامت می‌کرد شیفتگان علم و حقیقت چون پروانه به دور شمع وجود وی جمع می‌گردیدند و از محضر پرفیض این عالم بزرگ استفاده می‌نمودند، علمای ذیل از جمله شاگردان مفتی بودند که هر کدام خود استادی کامل و عالمی متبحر گردیدند:

  1. مولوی سید محمد شاه کشمیری؛ عالم جلیل القدر بود و در اکثر علوم اسلامی تبحر کامل داشت وی از محضر شیخ محمدحسن صاحب جواهرالکلام استفاده نمود و در 25 جمادی آخر سال 1314 دار فانی را وداع گفت.
  2. علامه حامدحسین نیشابوری که ذکر وی خواهد آمد.
  3. سید ابوالحسن بن سید صفدر علی رضوی معروف به ابوصاحب؛ عالمی زاهد بود و از خدمات علمی وی بنای مدرسه «ایمانیه» در سال 1289ق و مدرسه «مشارع العلوم» معروف به «جامعه ناظمیه» در لکنهو و تاسیس مدرسه «سلطان‌المدارس» و «جامعۀ سلطانیه» در لکنهو بود و تا کنون نواده ایشان در مدرسه سلطانیه به تدریس اشتغال دارند.
  4. مولوی حیدرعلی صاحب؛از علمای بزرگ و مدرسین با تجربه و زاهدی شب زنده دار بود وی مدتی به عنوان ناظم مدرسه ایمانیه در لکنهو خدمت کرد و در سال 1302ق در لکنهو دار فانی را وداع گفت و در حسینه ممتاز‌العلماء سید محمدتقی به خاک سپرده شد.

و همچنین ده‌ها عالم و دانشمند و فقیه دیگر چون میرزا محمدعلی صاحب نجوم السماء، ناصرحسین جونپوری صاحب تصانیف عدیده، و مولانا سید محمد صاحب جونپوری از محضر پرفیض مفتی محمدعباس استفاده نمودند، شرح حال بیشتر ایشان در کتاب تجلیات عباس آمده است.

تألیفات و تصانیف

علامه مفتی میر محمدعباس در اکثر علوم اسلامی چون تفسیر، حدیث، کلام، فقه و اصول، صرف و نحو، معانی و بیان، منطق فلسفه، هیئت نجوم، ادب، طب، دارای تألیفات و تصنیفات متعدد است و مجموعه تصانیف این عالم بزرگ و اعجوبه دهر به ده­ها کتاب و رساله می‌رسد که هر یک در زمینه خود، از بهترین کتاب‌ها در آن علم شناخته می‌شود. هنگامی که مرحوم شیخ مرتضی انصاری بعضی از کتاب‌های مفتی را ملاحظه نمودند کتاب‌ها را بر سر گذاشتند و آورنده کتب را بالادست خود جای داده فرمودند: این عطیه از سید محمدعباس است و باعث فخر است.

فهرست تصانیف مفتی به شرح ذیل است:

تفسیر

  1. تفسیر سوره الرحمن به زبان؛ عربی، 2. تفسیر سوره ق؛ عربی، 3. تفسیر آیه “سیجنّبها الأتقی؛” عربی، 4. انوار یوسفیه تفسیر سوره یوسف؛ عربی، 5. حواشی قرآن؛ عربی، 6. حسناء عالیة المهر فی تفسیر سورة الدهر؛ فارسی، 7. ترجمه اربعین شرح چهل حدیث؛ فارسی، 8. سیف مسلول؛ عربی، 9. نزع القوس من روضة الفردوس؛ عربی، 10. ترصیع الجواهر ملقب بأنهار الانوار؛ عربی، 12. التقاط اللئالی من الامالی ؛منتخب امالی صدوق عربی، 13. روح الایمان؛ شرح چهل حدیث عربی.

علم کلام

  1. روائح القرآن؛ 15. شعله جوّاله در احراق قرآن؛ عربی، 16. آتش‌پاره؛ ترجمه شعله جواله به فارسی، 17. بقیة الطالب فی اسلام أبي‌طالب؛ عربی، 18. جواهر عبقریة در جواب تحفة اثنی عشریة؛ فارسی، 19. روح الجنان فی مطاعن عثمان؛ عربی، 20، جواب منتهی الکلام مسودّة؛ در 5 جلد فارسی، 21. دلیل قوی؛ فارسی، 22. مقتل عثمان؛ عربی، 23. تایید الاسلام؛ در جواب اعتراضات مسیحیان اردو، 24. مطرفه فی الرد علی المتصوفه؛ عربی، 25. نصر المومنین ملقب به مقام محمود؛ فارسی، 26. درّه بهیّة در مبحث تقیه؛ فارسی، 27. رساله رجعت؛ 28. منابر الاسلام؛ در دو جلد، 29. مواعظ لقمانیه؛ فارسی، 30، رسائل مواعظ؛ در سه جلد عربی و فارسی، 31. موعظه حسنه؛ فارسی، 32. مجالس المواعظ؛ در 5 جلد اردو، 33. رساله برده.

 فقه و اصول فقه

  1. شریعت غرا فقه استدلالی؛ عربی، 35. رشحة الافکار فی تحدید الاکرار؛ عربی، 36. اساور عسجدیة علی مبحث الفوریة؛ عربی، 37. استفسار؛ عربی، 38. نور الابصار فی مسائل الاصول و الاخبار؛ عربی، 39. کتاب القضا؛ عربی، 40. نبراس فی حجیة القیاس؛ عربی، 41. جلجله السحاب فی حجیّة ظواهر، الکتاب عربی؛ 42. فوح العبیرة فی الإحباط و التکفیر؛ عربی، 43. صفحه ألماس فی الارتماس؛ 44. سماء مدرار فی الاصول و الاخبار؛ عربی ناتمام، 45. روض اریض فی منجزات المریض؛ عربی، 46. معراج المومنین؛ فارسی، 47. بناء الاسلام فی احکام الصیام؛ فارسی، 48. تحفه حسینیه فی حل عبارت من الصومیة؛ عربی، 49. طریق جعفری در جواب مسائل؛ اردو، 50، صلاة النساء؛ فارسی، 51. لسان الصباح؛ عربی، 52. اقبال خسروی؛ اردو، 53. حواشی درّه منظومه؛ عربی، 54. تعلیقه انیقه حواشی شرح لمعه؛ عربی، 55. استقبال؛ 56. حواشی بر رساله تحفة الابرار در مبحث قبله؛ فارسی.

صرف و نحو

  1. توصیف الصرف؛ 58. وجوه الاستعمال فی صلة الافعال؛ 59. فوح البیر فی مسئلة انقید و اختیر؛ عربی.

معانی و بیان عروض

  1. رساله عروض؛ فارسی، 61. اطلاق الصبی؛در تحقیق لفظ صبی، 62. رساله در معانی و بیان؛ 63. رفع الالتباس عما وقع فی معنی الشعر فی المعیار و الاساس عربی.

منطق و فلسفه و هیئت و هندسه

  1. تعلیقه حسناء حواشی ملاحسن بر شرح سلم؛ 65. حواشی سلم ملا حمدالله؛ 66. حواشی تحریر اقلیدس؛ 67. رساله بطور تقریظ علی ضابطة التهذیب؛ 68. رساله فارسیه در منطق؛ 69. جواب انتقاض انعکاس خاصیتین؛ 70. ترجمه صدرا؛ 71. شرح هدایت الحکمة تا فلکیّات؛ 72. حواشی ملا جلا؛ل 73. رساله در جواب ابن کیمونه .

ادب

  1. موجه کوثری شرح قصیده حمیری؛ 75. اوراق الذهب؛ در شرح حال استاد خود سید‌العلماء سید حسین، 76. تحفة الادیب؛ 77. کتاب التواریخ واقعات مختلف مهم تاریخی؛ عربی و فارسی، 78. رساله ادبیه؛ عربی، 79. ادارة الکاسة فی حل بعض أبيات الحماسة؛ 80، شرح بعض قصائد دیوان حسان؛ 81. اجاده؛ 82. شرح قصیده صاحب ابن عباد؛ عربی، 83. شرح قصیده حضرت ابوطالب؛ عربی، 84. حاشیه دیباچه قاموس؛ عربی، 85. معیار الادب شرح انطباق الذهب؛ عربی، 86. کتاب المدح و الذمّ؛ عربی، 87. ریاحین الانشاء؛ فارسیف 88. سطور الانشاء؛ فارسی، 89. تشبّث الغریق؛ فارسی، 90، ظلّ ممدود مکاتیب؛ عربی، 91. ظل ممدود مکاتیب؛ فارسی، 92. حواشی تبیان شرح متنبّی؛ 93. مجموعه مکاتیب؛ فارسی دو جلد، 94. شرح معمای آقا رضای قزوینی؛ 95. کتاب المحیص عن العویص؛ 96. قصیده محمدیة؛ 97. هدیه بهیّة در چیستان و معما؛ 98. رطب اللسان دیوان؛ عربی، 99. دیوان عربی دو جلد؛ 100، مونس الخلوات مثنوی؛ عربی، 101. اجناس الجناس ملقب بمرصّع؛ عربی و فارسی، 102. شمع المجالس؛ مشهور به شمع و دمع، 102. ید بیضاء؛ عربی و فارسی، 103. مثنوی موجزه رائعه؛ عربی، 104. مثنوی جوهر منظوم؛ فارسی، 105. مثنوی خطاب فاضل؛ فارسی، 106. مثنوی آب زلال؛ فارسی، 107. مثنوی گوهر شاهوار؛ فارسی، 108. مثنوی بیت الحزن؛ فارسی، 109. مثنوی صحن و چمن؛ فارسی، 110. مثنوی تسکین مسکین؛ 112. مثنوی در دعوی جواب مثنوی زهد و تقوی؛ 113. مثنوی نظم الفروض؛ 113. دیوان فارسی؛ سه جلد، 114. خطبه حمله حیدریه، 115. مثنوی بنیاد اعتقاد؛ اردو، 116. مثنوی به طرز نان و نمک؛ فارسی، 117. مثنوی منّ و سلوی؛ 118. فک مشحون؛ 119. اکواب موضوعه؛ 120. فرش مرفوعه؛ 121. نمارق مصفوفه؛ 122. نوادر؛ 123. ماء مسکوب؛ 124. زرابی؛ 125. سجع الحمامات؛ 126. تشنیف السمع بشرح السجع؛ 127. بضاعةمزجاة؛ 128. نغز عجیب؛ 129. زحویّة مع شرح؛ 130. صارف؛ 131. موجه سلسبیل شرح معمای شیخ بهایی؛ 132. مادة الابتهاج فی تاریخ الاخراج؛ 133. سوانح جدیده؛ 134. سوانح کلکته؛ 135. منتخب الکشکول؛ 136. رسالة بهیّة فی بعض صعاب العربیة.

طب

  1. تحفة الطب؛ 138. حاشیه شرح اسباب؛ 139. حواشی نفیسی؛ 140. شرح موجز .

متفرقات

  1. مرتضیات حسینیة؛ 141. اخلاق حسینیه؛ 142. رساله در ترغیب بنای مدرسه سلطانیه؛ 143. نسیم صبا شرح قصۀ جزیره خضراء؛ 144. سرّ مکتوم؛ 145. عشرة کاملة؛ 145. کتاب الفحص عن الثلثین؛ 146. سبعة سیارة؛ 147. مجموعه ادعیه؛ 148. زلال سلسبیل ترجمۀ سیرۀ جلیل؛ 149. رسالۀ قرائت؛ 150، مسائل مرشدآباد؛ 151. مواعظ قرآنیه .

چون در بعضی از کتب رجال و تذکره، از مؤلّفات مفتی میر حامدعباس به شاگردان و یا بعضی از علمای دیگر نسبت داده شده، کلیه تألیفات و تصنیفات وی به طور خلاصه در این‌جا ذکر گردید به امید آنکه در فرصتی مناسب بتوانیم خدمات این عالم بزرگ و گمنام و کار‌های علمی و تحقیقی وی را مفصلاً شرح دهیم.

 

[1]. امام خمینی(ره)، کشف الاسرار، ص141.

[2]. مهدی خواجه پیری، 15 رمضان المبارک 1409، دهلی نو.

[3]. وزیر الممالک آصف الدوله یحیی خان بهادر هژبر جنگ

[4] . افتادگی در متن اصلی

[5] . افتادگی در متن  اصلی

[6]. مجله کهجوه شیعه، اگوست 1908م.

 

[7]. آقابزرگ تهرانی، الذریعه، ج 1، ص 527.

[8]. 1284ق.

[9]. 1276ق/1860م.

[10]. 1273ق.

[11]. همان تاریخ.

[12]. همان تاریخ.

[13]. همان تاریخ .

[14]. همان تاریخ.

 

[15]. سید محمد1243ق.

[16]. 1261ق.

 

[17]. لا اله الا الله عبره حسین بن علی

[18]. 1259ق.

برای دریافت فایل اینجا کلیک کنید:

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسلایدر

بزرگان، مشتاق مؤلَّفات علامه…

در نامه‌ای برجامانده از محدث نوری(ره) به علامه میرحامد حسین آمده‌است که افراد بسیاری مشتاق تألیفات علامه میرحامد حسین بودند که خود این امر نشان از جایگاه علمی و اشتهار تألیفات ایشان در آن زمان دارد.

اخبار و اطلاعیه‌ها

پیش نشست کنگره بین‌المللی علامه میرحامد حسین در مرکز فقهی ائمه اطهار علیهم السلام برگزار شد

به گزارش دبیرخانه کنگره بین‌المللی علامه میرحامد حسین لکهنوی رحمه‌الله، در راستای برگزاری پیش نشست‌های کنگره در مراکز علمی حوزوی و دانشگاهی، پیش‌نشست «جایگاه فقاهت و اجتهاد در اندیشه کلامی علامه میرحامدحسین» در مرکز فقهی ائمه اطهار علیهم السلام برگزار شد.

اسلایدر

سیری در آثار علامه میرحامد حسین(3)

اثر دیگری که از علامه میرحامد حسین به یادگار مانده کتاب گرانقدری به نام «شوارق النصوص في تكذيب فضائل اللصوص» است. این کتاب به زبان عربی و در دوجلد منتشر شده است.

اخبار و اطلاعیه‌ها

همکاری دبیرخانه کنگره بین المللی بزرگداشت علامه میرحامد حسین با عتبه مقدسه عباسیه در انتشار نخستین ترجمه عربی کامل عبقات الانوار

نشست مشترک مدیر محترم موسسه مطالعات استراتژیک عتبه عباسیه حجت الاسلام والمسلمین سید هاشم میلانی با اعضای دبیرخانه کنگره بین‌المللی بزرگداشت علامه میرحامد حسین لکهنوی رحمه الله در بنیاد بین المللی امامت برگزار شد .

اخبار و اطلاعیه‌ها

مسئولین دبیرخانۀ کنگرۀ بین المللی علّامه میرحامد حسین رحمه الله با آیت‌الله سیّد مهدی نبوی دیدار کردند

آیت‌الله نبوی به اهمیت و جایگاه کنگره اشاره کرد و افزود: تاکنون در حق علامه میرحامد حسین جفا شده بود و با برگزاری این کنگره می‌توان گفت حقّ بزرگی که علّامه بر ما دارند، تا حدود زیادی ادا شده است.

پیمایش به بالا